.
📞از ارومیه زنگ زد که من میخواهم به سوریه بروم !!!
گفتم :
ابوذرجان تو همیشه ماموریت هستی محدثه بیتاب تو هست انشاالله بار دیگر برو. 😥
گفت: نه ، من باید بروم . 👋
.
🔹 تصمیم جدی ابوذر سبب سکوت و رضایت سهیلا میشود. ابوذر به خانه میآید و 6 روز با خانواده میگذراند.
همسرش میگوید:
« در این 6 روز مدام در خانه میگفت همسر شهید خوبی؟ ❓
گفتم: « تو چته همش میگی دختر شهید، همسر شهید» ❗️
گفت :
آخرین ماموریت من هست . من مطمئنم...
.
💠« نماز اول وقتش هیچوقت به تاخیر نمیافتاد، صدقه میداد، به نیازمندان کمک میکرد، به هیچ کس بیاحترامی نمیکرد و همین خوبیهایش مرا مطمئن میکرد که ابوذر در این دنیا ماندنی نیست. وقتی برای آخرین ماموریت بار سفر میبست من تا صبح کنارش نشسته بودم و کمکش میکردم».
.
🍃 سرانجام در تاریخ ۱۵ بهمن ماه سال ۹۴ و در عملیات آزادی سازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا با تیری که به شاهرگ گردنش خورد به خیل دوستان شهیدش پیوست. 🌹
.
#شهید_مدافع_حرم_ابوذر_داوودی
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan