7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولایت امیرالمؤمنین ناموس شیعیان است
از زبان علامه امینی بشنوید😍
🔶🔶🌾
🔷حضرت علامه حسن زاده آملی :
💠اساساً ايمان يعنى علم ، هر كسى
كه عالم تر و آگاه تر است
و ورزش فكرى بیشتری كرده و درس بيشتر خوانده است؛ بهتر به اسرار الهى دين آگاهى پیدا مى كند و با او بهتر
مى شود حرف زد تا با كسى كه فكرش
خواب است و چيزى نمى فهمد.
آن دانشمندى كه رياضت فكرى كشيده
و ورزش فكرى كرده بهترحقايق را
می فهمد تا آن آدم عامى .
💠قرآن كريم مى فرمايد:
ادع الى سبيل ربک بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن
📚پندهای حکیمانه/ج۳
🔶🔶🌾
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🏝فرازی از #عطردلآرایغدیر (۳۳) ⚘بخشیازخطبه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر⚘ 💎مَ
🏝فرازی از #عطردلآرایغدیر (۳۴)
⚘بخشیازخطبه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر⚘
💎مَعاشِرَالنّاسِ، ذُرِّیَّةُ کُلِّ نَبِی مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِ (أَمیرِالْمُؤْمِنینَ) عَلِی.
💠هان مردمان! فرزندان هرپیامبر از نسل اویند و فرزندان من از صلب و نسل امیرالمؤمنین علی است.
#ویژهبرنامهاستقبالازعیدغدیر
2.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
🌺 ۲ روز تا عید بزرگ غدیر🌺
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
🍃🌹🌸🍃
در فرج مولایمان صلوات
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۴۳ از کتاب #دلتنگنباش #شهید_روحالله_قربانے زینب هیچ وقت به خاطر مسائل مالی به او شکای
ادامه قسمت۱۴۴
از کتاب #دلتنگنباش
#شهید_روحالله_قربانے
دو تا جوراب پایش کرد و چند دست لباس گرم به او پوشاند دستکش ها را هم دستش کرد.
روح الله رفت و سه چهار ساعت بعد آمد. با لبخند وارد خانه شد. از جیبش مقداری پول بیرون آورد و به زینب داد:« اینم روزی امشبمون. فقط یادت باشه این پولا رو کنار بذار که برای خورد و خوراک مون ازش استفاده نکنیم.»
زینب پولها را گرفت و پرسید:« چرا؟»
روح الله همانطور که به سمت اتاق می رفت تا لباس هایش را عوض کند، گفت:« به پول سپاه اطمینان بیشتری دارم. میدونم حلاله حلاله. اما چون گواهینامه موتور ندارم، کمی به این پول شک دارم. البته همه قوانین را رعایت می کنم ها! اما چیزی که می خوریم، باید حتماً حلال باشه، بدون هیچ شک و شبههای.»
زینب اخم هایش را در هم کرد و گفت:« خب بگیر گواهی نامه ات رو!»,
روح الله از همان اتاق جواب داد:« وقت کنم میرم می گیرم، حالا فعلا این پول رو جدا بذار، پول شارژ ساختمون و آب و برق رو بدیم تا بعداً برم گواهینامه بگیرم.»
_ باشه جدا میذارم. حالا چطور بود؟ تعریف کن ببینم!
روحالله با خنده از اتاق اومد بیرون و گفت: «وای زینب، نمیدونی چه خبر بود! من رفتم وایستم مسافر بزنم، اونایی که چند سال بود مسافرکشی می کردن، ریختن سرم که تو چرا اومدی اینجا! گفتم بابا منم اومدم چندتا مسافر بزنم دیگه. با من دعوا می کردن که تو حق نداری اینجا کار کنی. یکم رفتم دورتر از چشمشون تا تونستم یه چند تایی مسافر بزنم. تازه از یه نفرم پول نگرفتم.»
_ چرا؟ پول نداشت؟
_ چرا داشت، اما داشت پشت سر حضرت آقا حرف میزد و بد وبیراه میگفت. هر چی بهش گفتم اینجوری که شما میگید نیست دارید اشتباه میکنید، اما باز حرف خودش را میزد. منم ناراحت شدم ازش پول نگرفتم.
زینب خندید و گفت:« خوب کاری کردی.»
از آن شب به بعد روح الله بیشتر شبها میرفت با موتور کار میکرد. بعضی شب ها هم زینب به زور نمی گذاشت برود.
روزهای آخر اسفند ماه با بوی عید عجین شده بود. زینب همه چیز خرید بود. سفره هفت سین شان فقط سبزه کم داشت. روحالله خیلی به زینب اصرار کرد که بگذارد عید را برود جزیره فارور.
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۴۴ از کتاب #دلتنگنباش #شهید_روحالله_قربانے دو تا جوراب پایش کرد و چند دست لباس گرم به
ادامه قسمت۱۴۵
از کتاب #دلتنگنباش
#شهید_روحالله_قربانے
می خواست از کلاس های نظامی حاج محمد ناظری استفاده کند، اما زینب قبول نکرد
سال تحویل ۱۳۹۳، اولین سالی بود که با هم در خانه خودشان بودند. روحالله که دید زینب راضی به رفتنش نیست، کوتاه آمد و نرفت. دو سه ساعت مانده بود به تحویل سال که باهم رفتند از کوچه شهرستانی ها ماهی و سبزه خریدند. روحالله پولش را حساب کرد و کیسه ماهی را داد دست زینب. زینب که حسابی از ماهی چندشش شده بود، کیسه را با نوک انگشتانش گرفت و از خود دورتر نگه داشت. روحالله با تعجب نگاهش کرد و پرسید:«چرا اینجوری گرفتیش؟»
_خیلی چندشم میشه! تازه بلدم نیستم پاکش کنم.
_ یاد میگیری. با هم پاکش می کنیم. توی شرایط سخت زندگی نکردی دیگه!
به خانه که رسیدند، زینب سبزه را وسط سفره هفت سینش گذاشت. روحالله همانطور که لباسهایش را عوض می کرد، گفت زینب:« تو برو سر ماهی رو بکن تا من بیام پولکاش رو تمیز کنم.»
زینب با چشمانی متعجب نگاهش کرد.
_ چه کار کنم؟ چه توقعی از من داری روح الله! من چه جوری سر این رو بکنم؟
_ چه جوری نداره. با چاقو سرش رو بکن دیگه.
روح الله به صورت حیرت زده زینب خندید و گفت:« وقتی بهت میگم تو شرایط سخت زندگی نکردی، همینه دیگه.»
دست زینب را گرفت و به آشپزخانه برد.
_ ما که میریم اردوهای آبی خاکی اینجوری نیست که برامون غذای شیک و با کلاس بیارن. برای پنج شش نفر آدم گنده، یکدونه مرغ زنده میدن، میگن این غذاتونه. خودمون باید سر ببریم، پرهاش رو بکنیم، بشوریم، آتیش درست کنیم، بپزیمش. این میشه ناهارمون.
_ وای خیلی وحشتناکه! تا حالا نگفته بودی. روحالله ماهی را از کیسه بیرون آورد و روی ظرفشویی گذاشت. چاقو را دست زینب داد و گفت:« کلهاش را ببر.»
زینب یک قدم عقب رفت و گفت:« من نمیتونم.»
_ نمیتونم نداره، باید ببری یاد بگیری. باید زندگی در شرایط سخت را یاد بگیری. میدونی چیه؟! من دلم می خواد یه چند روز با هم بریم مسافرت تو شرایط سخت زندگی کنیم. اصلا خوشم نمیاد بریم هتل و راحت برای خودمون بشینیم. این که نشد مسافرت. دوست دارم وسط جنگل، چادر بزنیم. یه جایی که فقط آب داشته باشه. مواد غذایی هم نمیخواد با خودمون ببریم، اونجا شکار میکنیم.
با هر زحمتی بود به کمک روحالله ماهی را تمیز کرد، بعد هم مشغول درست کردن آن شد.
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡
31.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏝#نصرت 🏝
موضوع⬅️ همسران
👈قسمت ششم👉
⚘سلسله برنامه های نصرت،در چند جلسه ،به بررسی تنوع و گوناگونی نصرت امیرمومنان علیه السلام می پردازد.
آنکه دانشجوست،یا بانوی خانه دار،یا حاکم جامعه یا پدر و یا دانش آموز،چه بکند نصرت مولا علی کرده است،در این کلیپهای کوتاه بحث می شود.⚘
#ویژهبرنامهاستقبالازعیدغدیر
39.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨
- ببینید و لذت کنید
#عید_غدیر / صابرخراسانے
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#سامرا_مقدسه صلوات خاصه امام هادی علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيّ
.
شما به ما ياد داديد كه
امام "كهف الورى" ست
پناهگاه محكم است…
ما پاى واژه به واژه ى جامعه ى شما
امام شناسى خوانديم…
شما ما را هدايت كرديد
با كلماتى كه هر كدام نوری بود در قلبمان …
ما شما را با جامعه خوانى شناختيم
و ديگر امامان را هم…
.
حالا كه ما آنقدر زياد حال دلمان
با كلمات شما خوب مى شود ،
حالا كه عید است،
حالا مى شود برايمان كمى حرف بزنيد؟؟
باز هم جامعه بخوانيد برايمان
از امام بگوييد؛
توصيف كنيد خودتان را،
يكى شبيه خودتان را
اخر ما، مردمان امام نديده هستيم
همان ها كه از پناه امنشان دور افتاده اند...
از صاحبشان...
حال دلمان و جسممان هيچ خوب نيست..
حضرت هادى!
بيايید و باز روشنگر راهمان باشید،
اين بار به سمت خيمه ى مولایمان...
كه دلمان لک زده نگاهش را…
#صاحبنآ...🌱•.
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ زمانی میفهمیم ارزش کار در آخرت رو که دیگه دیر شده
از ثواب ها غافلیم😞