#گپ_سپیده_دم
و لا یحزنک قولهم، ان العزة لله جمیعا... ✨ یونس / ۶۵
سخن آنها تو را غمگین نسازد، تمام عزّت از آن خداست...
راه و چاهات که درست باشد؛ حتما سنگت میزنند!
اگر این سنگها به قلبت اصابت کرد، و دردت گرفت و ... ایستادی؛ در امتحان استقامت مردود شدهای.
عزت در دست همان خدایی است که راه و چاه را نشانت داده ..
✦ غمگین مشو، و پیش برو!
آزمون استقامت ، دروازهی پرشهای بلند بعدی توست!
@Ostad_Shojae
ماه مُحرمَت چقدر زنده ڪرده است
این آدم گرفتارِ از دست رفتهِ را :)
#مَحْبٓوبیٓحُسِیْن
در پی شکست مفتضحانه آمریکایی ها در #افغانستان و هجمه شدید افکار عمومی علیه جنایات و بدعهدی #آمریکا، افسر فرهنگی، هنری سازمان سیا برای تطهیر فضا و عملیات ایذایی رسانه ای و انحراف افکار عمومی از بستر اینستاگرام وارد میدان شد.
#آنجلینا_جولی با هدایت همزمان پنتاگون و سیا استارت زد...
#سلبریتی
#استعمار
#فریب
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#توضیح_زیارت_عاشورا 5⃣1⃣ قسمت پانزدهم 💠 از طرف دیگر همانطور که قبلا گفتیم، لعن به معنی دشنام و ف
#توضیح_زیارت_عاشورا
6⃣1⃣ قسمت شانزدهم
💠 همچنین غاصبین خلافت امیرالمومنین و فرزندان ایشان علیهم السلام و همچنین افراد و جریاناتی که موجب به شهادت رسیدن معصومین علیهم السلام شدند یا زمینه ظلم به آنها را فراهم می کنند، در واقع همگی سد راه خدا شده اند تا نگذارند خلیفه برحق خدا، دین خدا را بر روی زمین مستقر نماید. خداوند هم تکلیف کسانیکه راه خدا را سد می کنند در آیاتی مثل آیه زیر مشخص فرموده:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ.
ﻣﺴﻠﻤﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ [ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ] ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻛﻔﺮ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ، ﻫﺮﮔﺰ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺁﻣﺮﺯﺩ .(محمد، ۳۴)
💠 تاییدات و تاکیدات متعددی هم در روایات اهل بیت علیهم السلام هست که در رابطه با تاکید بر لعن کردن ظالمین به اهل بیت عصمت و طهارت بوده و حتی از روایات چنین برمی آید که جهت رشد روحی ما، تاثیر لعن کردنِ دشمنان اهل بیت بیشتر است از تاثیر سلام دادن بر اهل بیت.
بنابر این می بینیم که در زیارت عاشورا، لعن کردنها بیشتر از سلام دادنها بوده و در اکثر موارد، قبل از سلام دادنها می باشد.
💠 لذا ما در زیارت عاشورا، با لعن کردنهای شدید و مکرر، هم از خدا می خواهیم که طبق فرموده خودش، این افراد را حتما لعنت کند و نکند از روی محبت، زمانی آنها را ببخشد، و هم با نام بردن افراد ظالم و کافر و گرو ههای خاصی که پیرو آنها هستند، چهره منافقانهٔ آنها را به دیگران می شناسانیم و مفتضح می کنیم و نمیگذاریم با گذشت سالها و قرنها از واقعه عاشورا، نام این افراد و گروهها در گذرِ تاربخ فراموش شود، و هم با این لعن کردنها یا سلام دادنهایمان، مواضع خودمان را به محضر امام زمان علیه السلام اعلام می کنیم تا ایشان بدانند که جهت انتقام گرفتنِ خون سید الشهدا، می خواهیم با ایشان باشیم. همچنین بوسیله این لعن و سلامها، اعلام دوست شناسی و دشمن شناسی می کنیم به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف. یعنی تولی و تبری را بیان می کنیم.
#توضیح_زیارت_عاشورا
◀️ ادامه دارد..... .
با سلام و عرض قبولی عزاداریها
🏴🏴🏴🏴🏴
به دلیل شرایط ویژه کرونایی
✴️جلسه هفتگی سه شنبه ها این هفته برگزار نمیشود.
🥀🥀 مجالس و مناسبتهای بعدی متعاقبا اعلام میشود
هیأت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت4 حسین به یک نقطه خیره شد و شعر را در ذهنش تحلیل کرد. اویس گفته بود قرار
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت5
‼️دوم: خرسهای رقصان، بالهای رنگی...
صدف هدفون را روی گوشش جابهجا کرد و روی تخت دراز کشید. دکمههای مانتویش را باز کرد تا راحتتر نفس بکشد. حال عوض کردن لباسهایش را نداشت. شیدا اما پشت میز نشسته بود و با لپتاپش کار میکرد. صدف آرام و زمزمهوار همراه آهنگ میخواند:
Someone holds me safe and warm
(کسی مرا به گرمی در آغوشش گرفتهاست)
Horses prance through a silver storm...
(اسبها در این طوفان نقرهای عبور میکنند...)
صدف داشت آرامآرام با موسیقی خوابش میبرد که شیدا پرسید:
- چی گوش میدی؟
عباس هدفون را روی گوشش فشار داد و سعی کرد صدای شیدا و صدف را از هم تشخیص دهد. بعد روی خط حسین رفت:
- آقا براتون بفرستم آنلاین گوش بدین؟
صدای حسین آمد که:
- آره بفرست.
صدف چشمان خمارش را باز کرد و با صدایی گرفته گفت:
- همون آهنگ که توی هواپیما گوش میدادم.
شیدا زیرچشمی به صدف نگاه کرد. چهرهاش برخلاف دفعات قبل شاداب نبود. حتی چشمان قهوهایاش کمی سرخ شده بودند و شیدا میدانست بخاطر خوابآلودگی نیست.
حس کنجکاوی دخترانهاش را نتوانست کنترل کند:
- توی هواپیما هزاربار اینو گوش دادی، دیگه منم حفظش شدم. چرا گیر دادی بهش؟
- نمیدونم. دوسش دارم. یاد بچگیم میافتم... یاد روزای خوب زندگیم. آخه این مال یه فیلمه و خوانندهش هم داره از بچگیش میگه. حس میکنم درکش میکنم.
شیدا ابروهای کمپشتش را بالا انداخت:
- اوه! چه احساساتی! یه جوری حرف میزنی انگار الان زندگیت خوب نیست.
بعد کامل چرخید طرف صدف و به چشمانش خیره شد:
- دیوونه! زندگی تو توی کانادا صدبرابر بهتر از زندگیت توی این خرابشدهس!
صدای آهنگ انقدر بلند بود که از هدفون صدف شنیده میشد. حالا آهنگ به اوجش رسیده بود. صدف تلخ خندید و صدایش بغضآلود شد:
- آره. خیلی بهتره. هم شغل خوب دارم، هم حقوق خوب، هم خونه، هم ماشین... آزادم، هرکار دلم میخواد میتونم بکنم، هرجور دلم بخواد میتونم بپوشم...
شیدا با حالتی کلافه گفت: خب دیگه چه مرگته عزیز من؟
صدف نتوانست خودش را کنترل کند. اشکی از گوشه چشمش سر خورد:
- نمیدونم... خیلی وقتا، مخصوصا وقتی توی هوای ابریِ تورنتو دلم میگیره. تنگ میشه؛ نمیدونم برای چی. شاید برای همین خرابشده! شاید برای مامان و بابام... برای خواهر و برادرام.
روزای اول اینطور نبودم. تا یه سال اول، عشق و حال بود. کار و درس و همه چیزایی که عاشقش بودم. ولی کمکم دلم تنگ شد... وقتی مانی اومد توی زندگیم دوباره همه چی خوب شد... ولی...
ادامه نداد. دلش نمیخواست بغضش بشکند. خواست حرف دیگری پیش بکشد:
- شیدا، تو چند وقته آلمانی؟ اونجا دلت نمیگیره؟
-نمیدونم. من روی زندگیِ توی ایرانم یه شیفت دیلیت گرفتم و خلاص. هیچوقت هم دلم برای این مملکت تنگ نمیشه.
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت5 ‼️دوم: خرسهای رقصان، بالهای رنگی... صدف هدفون را روی گوشش جابهجا کر
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت6
صدف انگار داشت با خودش حرف میزد:
- ولی من از هوای ابری بدم میآد. دلم میگیره. اصلا انگار اونور آب همه دلشون گرفته. انقد که هوا همش ابریه.
شیدا به حرفهای صدف پوزخند زد. صدف لب باریکش را گزید و بعد از چندلحظه گفت:
- اگه اون لعنتیا از دانشگاه اخراجم نمیکردن، الان توی مملکت خودم یه کسی شده بودم.
شیدا که داشت با بیتفاوتی به صدف گوش میداد، لبخندی زد که دندانهای ردیف و سپیدش را به رخ کشید و گردنش را کج کرد:
- عزیزم! تو و امثال تو توی این مملکت به هیچجا نمیرسین. حداقل تا وقتی اینا سر کارن. همون بهتر که اومدی کانادا. اونا قدر تو رو بیشتر میفهمن.
صدف با چشمان پر از اشکش به شیدا نگاه میکرد. شیدا از جایش بلند شد و کنار صدف روی تخت نشست. دستان صدف را گرفت و خیلی جدی به چشمانش نگاه کرد:
- اگه دوست داری توی همین ایران به یه جایی برسی، باید کمک کنی تا کار این حکومت رو تموم کنیم. اون وقت ایرانم میشه اروپا.
صدای بیتهای پایانی آهنگ، میدویدند میان جملات شیدا:
Figures dancing gracefully
(...عکسها و نقشها به زیبایی حرکت میکنند)
Across my memory
(همه اینها را به یاد میآورم...)
صدف با حالتی نامطمئن و صدایی لرزان پرسید:
- مطمئنی میشه؟
- اگه ما بخوایم میشه. این دفعه کارشون تمومه.
صدف انگار باور نکرده بود. ترس در چشمانش موج میزد. آهنگ دوباره از اول شروع شد:
Dancing bears, Painted wings
(خرسهای رقصان، بالهای رنگی)
Things I almost remember
(همه آن چیزی است که به یاد میآورم...)
شیدا خواست حالش را عوض کند:
- نگفتی این آهنگ مال چه فیلمیه؟
صدف به زور لبخند کج و کولهای زد:
- یه فیلمه درباره انقلاب روسیه...
شیدا ضربهای آرام سر شانه صدف زد:
- یادت باشه بعدا دانلودش کنی با هم ببینیم.
و ناخودآگاه همراه آهنگ خواند:
Figures dancing gracefully
(...عکسها و نقشها به زیبایی حرکت میکنند)
Across my memory
(همه اینها را به یاد میآورم...)
عباس هدفون را از روی گوشش برداشت و زیر لب غرید:
- از این دوتا چیزی درنمیآد.
- شنیدم چی گفتی!
عباس دستپاچه شد. حسین بود. به منمن افتاد:
- حاجی منظورم اینه که...
- میدونم. فعلا میلاد اونجا باشه کافیه. تو پاشو بیا اداره، کارت دارم. الانم کمبود نیرو داریم، باید در مصرفتون صرفهجویی کنم.
عباس که از ماندن در اتاق خسته شده بود، از جا جهید و کتش را برداشت:
-الساعه میآم.
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سخنان علامه مصباح یزدی ره
✳ مراقبهی بعد از عاشورا
🔻 برای انسانی که به عاشورا رسیده است، مراقبهی بعد از عاشورا، مراقبه در مراتب حضور است. چنین فردی باید محاسبه کند که آیا توانسته است به آنهایی که همه چیز خود را در راه ولی خدا بذل کردهاند، بپیوندد؟ آیا به جایی رسیده است که حاضر باشد در مقابل ولی خدا قطعه قطعه شود، فقط برای آنکه ولی خدا بتواند یک نماز دیگر بخواند؟
👤 آیت الله میرباقری