eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
162 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت16 نگاهش را از روی همان کافه برنداشت. فکر کرد شاید سارا رفته باشد داخل کاف
📓رمان امنیتی رفیق - بی‌کلامه! حرف حساب نداره! و تلخ خندید. کمیل فهمید وقتش شده جدی شود. کمی خودش را روی صندلی جابه‌جا کرد و گفت: ببین، این که من الان اینجا نشستم دوتا معنی داره: - اول این که حدست درست بوده و حقایق وحشتناکی رو فهمیدی، دوم این که داری خودت رو قاطی یه ماجرایی می‌کنی که معلوم نیست تبعاتش تا کجاها برات ادامه داشته باشه. ارمیا با حالتی عصبی خندید: - من از اولشم قاطی این ماجرا بودم، خودم نمی‌فهمیدم. - پس می‌دونی کار تو ممکنه بابات رو توی دردسر بندازه؟ ارمیا ناگاه نگاهش را از فنجان روی میزش گرفت و به چشمان کمیل خیره شد. نگاهش انقدر عجیب بود که کمیل نتوانست تاب بیاورد. سر به زیر انداخت. ارمیا آه کشید: - من شاید توی خانواده‌ای بزرگ شده باشم که خیلی چیزا رو قبول ندارن، شاید توی محیطی زندگی کرده باشم که با محیط ایران فرق داشته باشه، اما بالاخره به یه چیزایی اعتقاد دارم. کشورم رو دوست دارم. از ظلم و جرم و جنایت بدم می‌آد. شما من رو نمی‌شناسید، وگرنه می‌دونستید چقدر خانواده‌م رو دوست دارم، هیچوقت هم نخواستم بابام رو اذیت کنم و بهش بی‌ احترامی کنم. ولی طاقت ندارم توی گناهش شریک بشم. - تاحالا ازت همکاری خواسته؟ - فعلا که نه. ولی می‌دونم به زودی می‌خواد. - چطوری؟ - نمی‌دونم. باید اول درسم تموم بشه. - چقدر در جریان کارهای الانش هستی؟ - توی مهمونی‌هایی که می‌گیره هستم. می‌تونم از جلسات بسته‌تر هم یه چیزایی گیر بیارم. آدمای دور و برش رو هم تا حدودی می‌شناسم. کمیل کمی روی میز خم شد و گفت: - ما اصلا نمی‌خوایم تو سوخت بری یا توی خطر بیفتی. پس هرجا فکر کردی ممکنه لو بری، شرعا مسئولی عقب بکشی. هم برای جون خودت و هم برای حفظ پرونده. متوجهی؟ ارمیا سر تکان داد و لب گزید. معلوم بود می‌داند اگر همکاری‌اش با اطلاعات ایران لو برود، مرگش حتمی‌ست. چقدر تلخ بود فکر کردن به این که پسر به دست پسر کشته شود. چند دقیقه سکوت کردند و فقط صدای آهنگ بی‌کلام باغ مخفی بود که سکوت را می‌شکست و اعصاب کمیل را بهم می‌ریخت. *** توی اتاق دوربین، خم شده بود روی مانیتور و داشت برای چندمین بار تمام سالن فرودگاه و ورودی و خروجی‌هایش را با دقت نگاه می‌کرد. از نگاه به کافه و دور و برش چیزی دستگیرش نشده بود. فعلا هم به صلاح ندانست با صاحب کافه حرف بزند. دوربین‌ها ورود سارا به کافه را ثبت کرده بودند؛ اما بعد از آن، کسی با شکل و شمایل سارا از کافه خارج نشده بود. کمیل برای چندمین بار فیلم ورود سارا به کافه را پخش کرد و سرتاپا چشم شد. هر نفری که از کافه بیرون می‌آمد، فیلم را نگه می‌داشت و با دقت به سر و شکلش نگاه می‌کرد بلکه اثری از سارا پیدا کند. ادامه دارد... .
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت17 - بی‌کلامه! حرف حساب نداره! و تلخ خندید. کمیل فهمید وقتش شده جدی شود. کم
📓رمان امنیتی رفیق بالاخره بعد از پنج دقیقه که از ورود سارا به کافه گذشته بود، توانست حدس بزند یک خانم مانتویی که صورتش را با ماسک پوشانده‌است، از کافه بیرون آمده و شباهت زیادی به قد و جثه سارا دارد. همراه زن، یک کیف و چمدان بود که کمیل آن را همراه سارا ندیده بود. فیلم را عقب زد. زنی با این مشخصات وارد کافه نشده بود. کمیل زیر لب گفت: - خودِ جاسوسشه! چهار دقیقه بعد از خروج سارا، پیش‌خدمت کافه همان کیسه کذایی را بیرون آورد و انداخت توی سطل زباله بیرون کافه! کمیل حالا باید می‌فهمید آیا سارا فقط با پیش‌خدمت هماهنگ بوده یا کس دیگری هم کمکش کرده است؟ و مهم‌تر از آن، این که سارا کجا رفته است؟ رد سارا را میان دوربین‌ها گرفت و درکمال ناباوری دید که سارا سوار تاکسی نشد؛ بلکه سوار یکی از ماشین‌های پارک شده در پارکینگ فرودگاه شد و رفت! کمیل پلاک ماشین را برداشت و مدل و رنگش را به خاطر سپرد. از اتاق دوربین بیرون زد و بی‌سیم زد به حسین. نمی‌دانست شرمنده باشد یا خوشحال. به خودش جرأت داد و گفت: - حاج آقا فهمیدم چیکار کرده. رفت توی یه کافه، لباساشو عوض کرد، از یکی هم یه چمدون و کیف تحویل گرفت و اومد بیرون. یه ماشینم براش گذاشته بودن توی پارکینگ فرودگاه که سوارش شد رفت! - پلاک ماشین رو برام بفرست یه استعلام بگیریم ببینیم مال کی بوده. - چشم. فقط حاجی... این با مستخدم کافه هماهنگ بود. چند دقیقه بعد که بیرون اومد، مستخدمه وسایلشو آورد بیرون و انداخت توی سطل آشغال. برم از مستخدمه پرس و جو کنم؟ به نظرتون فقط با همون مستخدم هماهنگ بوده یا کس دیگه‌ای هم برای پشتیبانی‌ش بوده؟ - خودت چی فکر می‌کنی؟ - به نظرم مستخدم خیلی کاره‌ای نبوده. چون اون همیشه اینجاست و در دسترسه، ریسک بزرگیه که روش حساب کنن. - خب، پس برو سراغش ببین چی می‌گه. اگرم همکاری نکرد بازداشتش کن. - چشم آقا! و قدم تند کرد به سمت کافه. نشست پشت یکی از میزها. همان پیش‌خدمت آمد که سفارشش را بگیرد. با همان لبخند تصنعی ایستاد مقابل کمیل: - چی میل دارین براتون بیارم آقا؟ کمیل نگاه تیزی به پیش‌خدمت انداخت. سن و سالی نداشت؛ شاید حدود بیست سال؛ لاغر و سبزه‌رو. دستش را زیر کتش برد و گفت: - ببینم، گرفتی که وسایل یه زن بی‌گناه رو ببری بندازی توی سطل آشغال و کمک کنی بکشنش؟ رنگ پیش‌خدمت پرید و عرق نشست روی پیشانی‌اش. به لکنت افتاد: - من نمی‌دونم منظورتون چیه آقا! - چرا! خوب می‌دونی! خودت کشتیش یا کسی بهت گفت؟ و قبل از واکنش پیش‌خدمت، از جا بلند شد و با فاصله کمی از او ایستاد. بعد آرام در گوشش گفت: - بریم یه گوشه یکم با هم درباره قتل یه بدبخت حرف بزنیم؟ پیش‌خدمت آرام نالید: - آقا قتل کدومه؟ به خدا من هیچکسو نکشتم. اون خانمه وقتی از اینجا رفت زنده بود! کمیل نفسش را با خشم بیرون داد: - هنوزم نفهمیدی منظورم چیه؟ لازمه یه طور دیگه بهت بفهمونم؟ ادامه دارد... .
یا من اسمه دوا و ذکره شفا... ختم قرائت ۴۰ بار حدیث شریف کساء و هدیه تعداد ۱۴۰۰۰ دسته گل صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در امر فرج مولایمان حضرت صاحب الزمان عج و نابودی ویروس کرونا و گشایش در امور مسلمین... ثواب ان را هدیه میکنیم به امام عصر «عج» هر کدام از دوستان تمایل دارند شرکت بفرمایند ان شاءالله خدواند از ایشان قبول بفرمایند و حاجت همه عزیزان روا بشود. اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل الفرجهم
علامه طباطبائی می‌فرمودند: هرگاه در میان مشکلات قرار گرفتید،سیل صلوات به راه اندازید زیرا آن سیل حتما مشکلات را با خود می‌برد.
1_1117486428.mp3
11.14M
۵۴ 🔺 برای اهل خویش ، وقت بگذارید! تا وقتشان را آنجا که نمی‌پسندید؛ نگذرانند! ☜ برای تأمینِ - نیازهای عاطفی - و حفظ محبت -و وفای کسانی که دوستشان دارید و برایتان مهمند باید وقت بگذارید! ✘درغیراینصورت، قلب‌شان را از دست خواهید داد. 🎤 @Ostad_Shojae
1_1117487548.mp3
14.15M
۵۵ ؛ پيامبر مهربانی‌ها؛ خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لاَِهْلِهِ  / بهترینِ شما، کسی است که برای خانواده‌اش بهترین است. نمی‌توانی در اجتماعِ دوستان، بستگان، همکاران و... محبوب باشی و قدرت جذب بالایی داشته باشی؛ بدون اینکه در خانواده‌ات محبوب باشی. [ حتی اگر کسی نداند؛ شما فرد محبوبی در خانواده‌ات نیستی، نَفْسِ دیگران این حقیقت را درک می‌کند.] 🎤 @Ostad_Shojae
🔴نماز اول وقت حتی در هواپیما💔 کسی که به نماز اول وقت تقید دارد به آنجا که باید برسد، می رسد.
|🌿 ڪسانے بہ امامِ زمانشان خواهند رسید، ڪہ اهل سرعت باشند... !! و اِلّا تاریخ ڪربلا نشان داده، ڪہ قافلہ حسینےمعطل ڪسے نمے ماند. :)
✳️حكيمانه 🔺 بین شما و خدا یک رابطه تربیتی برقرار است‌. تنبیه و تشویق خدا در دنیا برای کسانی است که در حوزه تربیتی او باشند. از بچه‌ی ولگرد کسی نمی‌پرسد مشق تو چطور شد؟ اما اگر بچه ای که پدر دارد، اگر تکلیفش را انجام ندهد پدر پول تو جیبی او را کم یا قطع می‌کند. 🔺امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: «يَابْنَ‌ آدَمَ‌ إِذَا رَأَيْتَ‌ رَبَّكَ‌ سُبْحَانَهُ‌ يُتَابِعُ‌ عَلَيْكَ‌ نِعَمَهُ‌ وَ أَنْتَ‌ تَعْصِيهِ‌ فَاحْذَرْهُ‌»؛ يعني اى پسر آدم! اگر ديدى كه پروردگار منزّهت نعمت‌هايش را پى در پى بر تو عطا مى‌فرمايد و حال آن كه تو او را نافرمانى مى‌كنى پس از او برحذر باش. 📚آيت الله حائري شيرازي(ره) - كتاب تمثیلات ، جلد ۲، صفحه ۹۵.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا