🌺تذکر روزانه
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ
آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست جز به حق نيافريدهايم. و بىترديد قيامت فرا مىرسد. پس گذشت كن، گذشتى نيكو.
حجر/۸۵
🌹
دلم هوای توکرده شه خراسانی:
احوال مردم #آخرالزمان
🌹امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
آدم مستمند در میان آنها خوار و زبون است،شخص با ایمان نزد آنها ضعیف و حقیر است، فرد با فضیلت در چشم آنها پست و بی مقدار است، ولی در مقابل شخص فاسق محترم و فرد ستمگر مورد تعظیم و احترام است.ضعیف در میان آنها پایمال و قوی در نزد آنها صاحب اختیار است.
📚الزام الناصب،ص195
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
آفتابی، نفس صبح دل آرایی تو
مَه من ، شاخ گل نرگس رعنایی تو
چشمهای من اگر رخصت دیدار نیافت
رو به هر سوی نماید دلم ، آنجایی تو
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے 🌼 🍃
💌 اثر جمع خوبان
ما وقتی در یک مجلس ذکر وارد میشویم، از نور همه شرکتکنندگان و خوبیهای آنها بهره میبریم. نوری که هیچوقت در تنهایی به دست نمیآید. حضور در بین آدمهایی که همه به عشق اهل بیت(ع) دور هم جمع شدهاند، آثار برکات بیشماری دارد که بسیاری از این آثار را تنها پس از دنیا میتوان درک کرد.
«علیرضا پناهیان»
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
💌 اثر جمع خوبان ما وقتی در یک مجلس ذکر وارد میشویم، از نور همه شرکتکنندگان و خوبیهای آنها بهره م
کاش یه روزی برسه ؛
که ما هم بوی خدا بگیریم ...
هدایت شده از مجمعجهانیحضرتعلیاصغر(ع)
﷽
درون سینه ام، یک چشم دیگر پلک وا کرد.
و در این چشم، هستی رنگ دیگر داشت.
سختی رنگ دیگر داشت.
و مرگ، آهنگ دیگر داشت.
و با این چشم، من، دیدم.
خدا در سینه ی من بود.
با من گرم نجوا بود.
دلم سرشار از او بود.
نه کمبودی برایم بود، نه اندوهی.
با این چشم، من، دیدم.
با او، این همه اندوه، شیرین است.
وبی او، زندگی تار است.
و بی او، زندگی پوچ و سیاه و سخت و غمگین است.
سرم می رفت.
چشمم سخت می جوشید.
و قلبم، هم چنان مرغان وحشی بال و پر می زد.
و «او»، این مرغ وحشی را صدا می زد.
و از هستی جدا می کرد.
تا در «بی نهایت» بال بگشاید.
در آن جا با سکوت، آواز می خواندند.
در آن جا با نگاه، فریاد می کردند.
در آن جا زندگی با رنگ دیگر بود، بانگ سپید صبح.
اما مرگ، تنها آرزوی این دل آسوده ی من بود !
♦️#استاد_صفایی_حائری
#مجمع_جهانی_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام_استان_همدان
🆔 @majmae_aliasghar
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیستم
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💠 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💠 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
💠 اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
Ziarate Ashuraÿ崀زیارت عاشورا - سماواتی.mp3
زمان:
حجم:
6.12M
تقدیم شما عزیزان
به رسم سه شنبه های هر هفته
قرائت زیارت عاشورا🌺🍀🌺🍀
جلسه زیارا عاشورای خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها
@khaharankhademozahra
هدایت شده از مجمعجهانیحضرتعلیاصغر(ع)
﷽
#مسابقهویژهغدیر ✨
💠سوال شب پنجم
پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در خطبه غدیر فرمودند:آگاه باشید که همانا دشمن نمیدارد علی را مگر...
1⃣بداخلاق
2⃣شقی و بدبخت
3⃣بدکردار
4⃣خائن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عدد گزینه صحیح را تا ساعت ۲۰:۰۰ فردا شب به آیدی @majmae_aliasghar_account در پیامرسان تلگرام یا ایتا بفرستید.
#مجمع_جهانی_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام_استان_همدان
🆔 @majmae_aliasghar