eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.6هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
209 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️ "چهل چراغ" مجموعه استوری موشن شهادت سردار سلیمانی تاریخ : ۹۹.۰۹.۲۳ ۲۰ روز مانده تا سالروز شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی عزیزان! من بنا به تقدیر الهی امروز از میان شما رفته ام. من شما را از پدر و مادرم و فرزندان و خواهران و برادران خود بیشتر دوست دارم، آن‌ها هم قبول کردند من وجودم را نذر وجود شما و ملت ایران کنم.
💐بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💐 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى. خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من نشناسانی فرستاده‌ات را نشناخته‌ام، خدایا فرستاده‌ات را به من بشناسان، زیرا اگر فرستاده‌ات را به من نشناسانی حجّتت را نشناخته‌ام، خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می‌شوم.
🌱🌹سلام بر تو ای یگانه روزگار و ای تنهاترینِ عالم؛ سلام بر تو و بر روزی که برای هدایت و محبّت قیام خواهی کرد! ⚘ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْإِمَامُ اَلْوَحیدُ و القَائِمُ الرَّشیدُ...⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘
⭕️ 🌷حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بادروا بالأعمال فتنا كقطع اللّيل المظلم: يصبح الرّجل‏ مؤمنا و يمسي كافرا، و يمسي مؤمنا و يصبح كافرا، يبيع أحدهم دينه بعرض من الدّنيا قليل. ✅فرصت را برای اعمال نیک پیش از آنکه فتنه هایی مانند پاره های شب تاریک پدید آید غنیمت شمارید در آن هنگام انسان، صبح مومن است و شب کافر می شود شب کافر است و روز مومن می شود و دین خود را به عرض ناچیز دنیا می فروشد نهج الفصاحه ص 370 و 371 ، حدیث 1075 و 1076
🌷خدا۳ چیز رابرخود واجب فرموده: 🌷۱.رحمت را: کتب علی نفسه الرحمه.۱۲انعام،۵۴انعام 🌷۲.روزی دادن را: ومامن دابة فی الارض الا علی الله رزقها.۶هود. 🌷۳.توبه پذیربودن رانسبت به آنان که توبه را تاوقت مرگ تاخیر نمی اندازند: انماالتوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب...۱۶نساء 🌷البته این راهم برخودواجب کرده که همه راازجهنم عبوردهد،متقین رانجات دهدوستمکاران رامعذب نگه دارد: 🌷وان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا،ثم ننجی الذین اتقوا ونذرالظالمین فیهاجثیا،۷۱و۷۲مریم جرعه ای نور
نجواۍ‌دݪ³¹³: ذڪرروزدوشـنبہ: 🌻یاقـاضی الحاجـات🌻 اۍبرآورنده ۍحاجت هـا •﴿۱۰۰مرتبه﴾• [ ذڪرروز دوشنبہ بہ اسم امام حسن وامام‌ حسین﴿ع﴾اسـت روایت شـده دراین روز زیارت آن دو بزرگوار خوانده شـود کہ خواندن آن موجـب ڪثرت مـال مۍشــــود.] 💠زیارت امام حــــسن﴿ع﴾ السّلامُ عَلَیڪ یابنَ رَسـولِ رَبِّ العالَمین،السَّلامُ عَلَیڪ یابنَ اَمیرالمومِنین،السَّلامُ عَلَیڪ یابنَ فاطِمَةَ الزَّهرآءِ،السَّلامُ عَلَیڪ یاحَبیبَ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪ یاصـَفوةَ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪ یااَمینَ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪ یاحُجَةُ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪ یانوراللهِ،السّلامُ عَلَیڪ یاصِراطَ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪ یابیانَ حُکمِ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪ یاناصِرَدِینِ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪ اَیُّهاالسَّیِدُالزَّکِیُّ،السَّلامُ عَلَیڪ اَیُّها البرُّاالوَفِیُّ،السَّلامُ عَلَیڪ اَیُّهاالقائِمُ الاَمینَ،السَّلامُ عَلَیڪ اَیُّهاالعالِمُ بِالتَّاویل،السَّلامُ عَلَیڪ اَیُّهاالهادی المَهدی،السَّلامُ علَیڪ ایُّهاالطاهرُالزکی،السَّلامُ عَلَیڪ ایُّهاالتَّقِیُّ النَّقی،السَّلامُ عَلَیڪ اَیُّهاالحَقُّ الحَقیقَ،السَّلامُ عَلَیڪ ایُّهاالشَهیدُالصِدّیق،السَّلامُ عَلَیڪ یاابامُحَمَّدِِالحَسَنَ ابنَ عَلیِِ وَرَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه. 💠زیارت امام حسیـن﴿ع﴾ السَّلامُ عَلَیڪ یابن رَسول اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪ یابنَ امیرالمومنین،السَّلامُ عَلیڪ یابنَ سَیِّدَةِ نِسـاءِ العالَمین،اَشهَدُاَنَّڪَ اَقَمتَ الصَّلوةَ وَاتَیتَ الزَکوةَ وَاَمَرتَ بالمَعروفِ وَنَهیتَ عَنِ المُنکَر،وَعَبَدتَ اللهَ مُخلِصاََ،وَجاهَدتَ فی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتّ اَتَیک الیَقینُ،فَعَلیک السَّلامُ مِنِّی ما بَقیتُ وَبَقِیَ الَّیلُ وَالنَّهار،وَعلی الِ بَیتِکَ الطیِّبینَ الطّاهِرین،اَنایامَولایَ مَولاََ لَڪَ وَ لِالِ بَیتِک،سِلمُ لِمَن سالَمَکُم وَحَربُ لِمَن حاربَکُم مومِنُ بِسِرِّکُم وَجَهرَکُم وَ ظاهِرِکُم وَباطِنَکُم،لَعَنَ اللهُ اَعدائِکُم مِنَ الَاوَلینَ وَالاخِرین،وَاَنااَبرءُ اِلَی اللهِ تَعالی مِنهُم،یامَولایَ یاابامُحَمَّدِِ یامَولایَ یااَباعَبداللهِ،هذایَومُ الاِثنَینِ،وَهوَ مَعَکُماوَباسمِکُما،وَاَنافیهِ ضَیفُکُمافَاَضفانی وَاَحسِناضِیافَتی فَنِعمَ مَنِ استُضیفُ بِهِ اَنتُما،وَاَنافِیهِ مِن جِوارِکُما،فَاَجیرانی فَاِنَّکُمامامُورانِ بالضِّیافَةِ وَ الاِجارَةِ،فَصَلَّی اللهُ عَلَیڪما والِکُما الطلبین. [جــوانـان‌نسل‌ظهوریم اگربرخیزیم✊]
🚨 خاطره‌ای که در زمان حیاتش اجازه انتشارش را نداد! 💠 مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می‌خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می‌روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می‌گویم جایی . گفت: همیشه دلم می‌خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی‌دانم چرا این توفیق نصیبم نمی‌شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این‌جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می‌کردم حتماً رفتنی‌ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.  سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم. 🎙خبرگزاری دانشجویان ایران
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
💐بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💐 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّ
شیخ کلینی و غیر او از حضرت صادق(علیه‌السلام) روایت کرده‌اند: که این دعا را تعلیم زراره فرمود که در زمان غیبت و امتحان شیعه بخوانند «ان شاءالله به مدت ۴۰روز این دعا را با هم میخوانیم »
✳️ وراثت خاندان زم آنها که را می‌شناختند از سرنوشت پسرش (روح‌الله زم) تعجب نکردند و از این هم که حاجی پسرش را در ساعات قبل از اعدام «نورانی» توصیف کرد، شگفت زده نشدند! اگر آن روزها که حاجی زم بر «حوزه هنری» سلطنت می‌کرد و به نام درآمدزایی، با پول بیت‌المال، وارد معاملات بی‌حساب و کتاب سیگار تا پالایشگاه نفت «ساره» شده بود (معاملاتی که کسی به حساب آنها نرسید تا مشخص شود بر سر بیت‌المال چه آمده است!) با این سلطان بی‌تاج و تخت برخورد شده و پرونده اعمالش برای مردم افشا می‌شد، دیگر آبرویی برایش نمی‌ماند تا در باب نورانی شدن پسر معدومش انشاء بنویسد! ❇️ و بماند که نیروهای امنیتی هیچ وقت سراغ چرایی ارتباط حاجی زم با «شاهد c» دادگاه میکونوس نرفتند و.......! ❇️ روح الله زم، پسر پدرش بود، نه کم و نه زیاد! هیچ گاه پدر، پسر را مقصر نشناخت‌ و همیشه او را تبرئه کرد و حالا هم او را تقدیس می‌کند و از چنین پدری، چنین عجیب نیست
اطلاعیه فوری مهم 🌱در سالروز شهادت سردار دلها، امیر سپاه عصر ظهور سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 🌱 هیات خواهران خادم الزهرا که به نام این شهید عزیز مزین شده برگزار میکند به تبرک نام حاج قاسم و به برکت عدد (۶۳)عمر بابرکت شهیدی که مکتب است و مدرسه درس آموز سربازان و فداییان ولایت 🌹اهدا ۶۳ بسته دارویی و خوراکی به خانواده های کرونایی محروم 🌹 این فرصت نورانی و پیام آسمانی ما به دلهای شماست اقلام اهدایی ۱.عسل ۲.گوشت ۳.برنج ۴.روغن ۵.داروی امام کاظم علیه السلام ۶.میوه ۷.اب میوه هدیه شما به نیت تعجیل در فرج و اهدا ثواب معنوی ان به روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی ست یک روز باید جان داد در راه ولایت چون مادرمان زهرا سلام الله علیها💐💐 و روزی باید آبرو داد چون بابای مهربان و مظلوم شیعه مولای غریبستان مدینه علی بن ابیطالب علیه السلام 🌹🌹 و گاهی باید مثل امروز چون مادر مادر سادات ، همسر محبوب و مهربان و وفادار و بی نظیر رسول الله صلوات الله علیه و اله ‌ خدیجه، یار بی بدیل پیامبر از مال و دارایی ات اسلام را یاری کنی.. شاید این آخرین مهلت باشد. ⁉️و شاید سهم من و شما امتحان روزهای ظهور ما در آخرین روزهای غیبتش همین باشد... جهت تدارک و توزیع بسته های مهربانی شما فرصت کمی دارید... 🌿🌺🌿🌺🌿🌺 ۱..هدایای نقدی و نذر قربانی به شماره حساب بانک ملت بنام طیبه رنجبران 6104-3379-3848-6642 🍃🌷🍃🌷🍃🌷 بعد از واریز مبلغ را به شماره تماس 0918 499 1621 در پیام رسان ایتا یا تلگرام پیام بدید 🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱 ۲.. تحویل هدایای غیر نقدی با هماهنگی با شماره تماس ذکر شده در محل هیات..(عباسیه جولان) 🌲🌲🌲🌲🌲🌲 هیات خواهران خادم الزهرا سلام سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی.همدان
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹قسمت_نود و نهم باز جویی از ما متوقف شده بود اما بگیر وببندها ازهمسایه های ما روز به روز بیشتر می شد.از نوع صحبت هایشان تنها چیزی که دستگیرمان شده بود اینکه این همسایه هازمان طولانی ای را در آنجا بوده اند که باعث شده بود همه ی نگهبان هارا بشناسند. سر وصدایی که از راهرو به گوش میرسید روز و شب نداشت و همیشه در رفت وآمد بودند. اگر چه وضعیت روحی ورفتارهایشان شاد وسر حال بود اما شرایط سلول ها را هر روز سخت تر از روزهای پیش می کردند. هرچه آستانه ی تحملمان را برای پذیزش شرایط کثیف و متعفن وتنگ وتاریک سلول بیشتر می کردیم آنها هم دایره مشقت را تنگ تر می کردند. فاطمه می گفت:معمولا تغییر فصل وسرما به جنگ ها خاتمه می دهد. سرما زودتر از موعد,از آن دریچه ی لعنتی که نبض حیات ما در آن می تپید به استقبالمان آمد.اصلا نمی شد به این سرما بی اعتنا بود و آن را حس نکرد. سرما لحظه به لحظه بیشتر می شد آنچنان که به فصل پاییز بودن تردید کردیم. در عین حال نمی خواستیم سرما را به یکدیگر تلقین و تحمیل کنیم.فاطمه پرسید: بچه ها شما هم سردتونه؟ -نه مگه بچه های آبادان هم سردشون می شه؟ -ما خورشید تو جیبامونه! -اصلا گرمای اینجا به خاطر سه تا آبادانی. خونگرمه!!! -نمی شه با این خونگرمیتون سلول به این کوچکی رو گرم کنید؟ اما هوا لحظه به لحظه سرد ترمی شد.نمی شد بااین سرما شوخی کرد.فک هایمان می لرزید ودندان هایمان به شدت به هم می خورد.هرچه هوای گرم نفس هایمان رادر مشت هایمان جمع می کردیم تاقندیل های دماغمان آب شود فایده ای نداشت.نفس هایمان یخ زده بود.دست وپا هایمان کبود شدند.احساس می کردیم خون دربدنمان منجمد شده.در خود مچاله شده بودیم.هریک از ماسهم پتویمان را دورخودمان می بیچیدیم ودر خودمان فرورفته بودیم حتی سرمان رانمی توانستیم بیرون نگه داریم.اما این پتوها تحمل شدت بادهای گزنده را نداشت.همه ی گرمایی که سال ها ازخورشید سوزان وگرمایی 60-50 آبادان درتنمان جمع کرده بودیم خیلی زود به پایان رسید.هرچهار نفرردگوشه ای ازسلول مچاله شده بودیم.حتی نمی توانستیم یک کلمه حرف بزنیم.ازمرگ نمی ترسیدم اما آرام وبی صدا در سردخانه ای غریب مردن برایم وحشت آور بود. حالادیگه مثل اسکیموها درصندوقچه ی یخی بدون هیچ گونه وصیتی فقط گاه گاهی به هم نگاه می کردیم.کاری از دست هیچ کدام مان ساخته نبود.ظهرشد وقت دادن کاسه ی غذا رسید.دریچه که بازشد انبوهی از بخارگرم برکوران سرمای داخل صندوقچه ریخته شد.اگرچه جهت وزش بادهای سرد دریچه به گوشه ی سلول بود اما همه جای سلول یخبندان شده بود. حاضربودیم خشک شویم وجنازه های مارا ازآن جا بیرون ببرند اما از بعثی هاچیزی تقاضا نکنیم.پاهایمان توان حرکت نداشت.نشسته یاروی چهاردست وپا تکان میخوردیم تاشاید این تکان ها در بدنمان تولید گرما کند.حلیمه گفت:به ظهرهای گرم مردادماه آبادان فکرکنید. - تاشب زنده نمی مانیم. -تا اینجاش هم قاچاقی زنده مانده ایم. نگاه هایی که معصومانه ازیکدیگر طلب بخشش ووداع میکرد حکایتی تلخ ازسرنوشت نامعلوممان داشت.گاهی هرچهارنفرمان به سوراخ های دریچه خیره می ماندیم به این امید که بتوانیم برای جنگیدن با غول سرما غولی که بی صدا به صندقچه ی ما آمده بود راهی پیدا کنیم.برای اینکه گرمتر شویم هرچهارنفر زیر پتوهایمان شریکی چمباتمه زدیم وزانوهایمان رابه هم نزدیک و سفت نگه داشتیم.پرسیدم:ماداریم پیش خدا میرویم یا خدا پیش ما آمده است؟ -خداسرجایش است.ماداریم به او نزدیک می شویم. پایان قسمت نود و نهم