eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
محبت و عزادارۍ برای امام حسین‌(؏) انسان را زود بھ مقصد می رساند همهـ اهلبیت کشتی نجاتن ولۍ کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر استـ..🌱' ‹‌حاج‌اسماعیل‌دولابی›
▪️سه عنصر در حرکت حضرت ابی‌عبدالله "علیه‌السلام" وجود دارد: ➖ عنصر منطق و عقل، ➖ عنصر حماسه و عزت، ➖و عنصر عاطفه... ما مبلّغان، زیر نام ( حسین‌بن‌علی )تبلیغ میکنیم. ▪️این فرصت بزرگ را یادِ این بزرگوار به مبلّغان دین بخشیده است، که بتوانند  دین را در سطوح مختلف انجام بدهند. 🔰 هر یک از آن سه عنصر باید در تبلیغ ما نقش داشته باشد؛ هم صِرف پرداختن به عاطفه و فراموش کردن جنبه‌ی منطق و عقل که در ماجرای (حسین‌بن‌علی ) "علیه‌السلام" نهفته است، کوچک کردن حادثه است، هم فراموش کردن جنبه‌ی حماسه و عزت، ⬅️ناقص کردن این حادثه‌ی عظیم و شکستن یک جواهر گرانبهاست؛ 🔰 این مسأله را باید همه -روضه‌خوان، منبری و مداح- مراقب باشیم. ۵ آبان ۱۳۸۵ ( علیه السلام
✍ همهٔ آن‌ها که به حسین علیه السلام، پیشنهاد مخفی شدن و گریختن می‌دادند، دوستش داشتند؛ 💥 فقـــط؛ شاید تسلیم و اطاعت از امام را درست نیاموخته بودند ، یا نمی‌دانستند امام خودِ باران است؛ که با هیچ نصیحتی، با هیچ امان‌نامه‌ای، با هیچ عقل مصلحت اندیشی، جمع نمی‌شود و از باریدن باز نمی‌ماند. امام فرصت آزمون بود. فرصت طهارت از اشتباه بود. که رو به سمت کوفه میرفت ... 🌟 بهره‌ای از ۲ @Ostad_Shojae
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#توضیح_زیارت_عاشورا 3⃣ قسمت سوم 💠 در زیارت عاشورا با جملات کلیدی زیادی برخورد می کنیم. یکی از این
4⃣ قسمت چهارم 💠 زیارت عاشورا دارای حقایقی فراوان و عمیق می باشد و اگر هر شیعه ای به این حقایق توجه نماید، می تواند علت غیبت امام زمان علیه السلام را ریشه یابی کرده و کلید رفع غیبت را شناسایی نماید. 💠 در جای جای این کتاب درسی تشیع، مسببان و عاملین اصلی ای که موجب انحراف جامعه از ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام شدند و به این وسیله غیبت امام عصر را رقم زدند، به دفعات معرفی و لعن شده اند. 💠 حجم زیاد لعن ها در واقع راهکاری عملی است تا از بنیانگذاران این انحراف و انتقال دهندگان آن روحیه جاهلانه و مسموم، اعلام دوری و بیزاری نماییم. 💠 قدر مسلم اگر بخواهیم ظرف روح خود را از آب پاک و زلال ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام لبریز نماییم، ابتدا باید این ظرف را از هرگونه پلیدی و کثافت پاک کنیم. تعداد زیاد صد لعن و اظهار دوری کردن از معاندین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام در زیارت عاشورا، به منزله همین پاک کردن ظرف روح مان از محبت مسموم و منحرف دشمنان اهل بیت و روحیه جاهلانه آنهاست و بعد از لعن کردن ها، تعداد زیاد صد سلام به امام حسین و فرزندان و اصحابشان، به منزله لبریز کردن ظرف روحمان از ولایت و محبت پاک و زلال اهل بیت عصمت و طهارت می باشد. 💠 آری کسی که صد بار ظرف دلش را از آلودگی به جهالت و محبت افراد جاهل پاک کند، به راحتی می تواند در جهت رضایت امام زمانش حرکت کند. مخصوصا اگر صد جای دلش را با نام اباعبدالله الحسین تزئین کند. ◀️ ادامه دارد.....
صَلّی اللّٰه عَلیْک یٰا أباعَبْدِاللّٰه الحُسِیــــﷺـــن🚩 باسلام و درود و تسلیت ایام خواهران بزرگوار مسئول و خادم هئیت با عنایت به برگزاری مراسم بزرگ شیرخوارگان با عنوان مجمع جهانی حضرت علی اصغر(ع) استان همدان در اولین جمعه ماه محرم محبت بفرمایید: بعلت حضور جمعیت کثیری از مادران و نوزادان و کمبود اقلام موارد زیر را به صورت امانت از عصر پنجشنبه تا ظهر جمعه تحویل حوزه بانوان مجمع خانم نیک خصلت ۰۹۱۸۹۱۶۷۸۲۷ بدهید. 💠 چوب پر 💠 گهواره 💠 کیسه نذورات اجرتان با امام عاشورا و نامتان در شمار کربلائیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۷۱ از کتاب #دلتنگ‌نباش #شهید_روح‌الله_قربانے خریدشان را کردند و یک راست رفتند سراغ حاج
ادامه قسمت۱۷۲ از کتاب اطلاعاتی را که می خواستند، جمع کردند. وقتی برگشتند سر تا پایشان‌ خیس آب شده بود. داخل پوتین هایشان آب رفته بود و شلپ شلپ صدا میداد. علی تک تک مسیر را با جی پی اس نقطه گذاری کرده بود. چون خودش این نقاط را نشانه‌گذاری کرده بود، باید در عملیات می بود. شب عملیات، از کنار ریل آهن، ستون شدند. عمار و علی و میثم سر ستون و اسماعیل و قدیر عقب ستون بودند. دوربین حرارتی دست علی بود. اما او را فرستاد آن طرف جاده خاکی تا بتواند با دوربین دشمن را ببیند. تکفیری ها متوجه عملیات شده بودند. تویوتا کنار علی ایستاد، راننده پیاده شد و سلاحش را مسلح کرد. جاده ساکت بود. صدای مسلح کردن اسلحه که پیچید، نیروها بدون فرمان آتش شروع کردند به تیراندازی. حجم آتش آنقدر بود که نمی شد هیچ حرکتی کرد. علی آن طرف جاده پناه گرفته بود. اسماعیل به آسمان نگاه می کرد که حجم تیرهای شلیک شده آن را نورانی کرده بود. آتش که خوابید، فرمان آمد بروند روستای جمیمه. عمار با علی از چپ، اسماعیل از وسط و میثم از سمت راست وارد شدند. بدون نیروهایشان رفتند تا اوضاع را ارزیابی کنند. روستا خالی از سکنه بود. اوضاع را که مساعد دیدند، عمار رفت سراغ نیروها تا آنها را به روستا بیاورد. اسماعیل و علی همدیگر را پیدا کردند. نزدیکی های صبح بود، اسماعیل گفت: « علی بیا بریم اینجا یه مسجده ، نمازمون رو بخونیم.» چشمشان به اسم مسجد افتاد. مسجد علی بن ابیطالب. اسماعیل گفت:« چه جالب! توو یه روستای سنی‌نشین اسم مسجد علی بن ابیطالبه.» علی سرش را بلند کرد و به نام مسجد نگاه کرد. یک لحظه احساس کرد چیزی با سرعت از کنار گوشش رد شد. به اسماعیل نگاه کرد. او هم متوجه شده بود. مسجد سر روستا و روی بلندی بود. از بالا به پایین که نگاه کردند، دیدند نیروهای خودشان به خیال اینکه علی و اسماعیل دشمن هستند، به سمتشان تیراندازی می‌کنند. سریع به طرف مسجد برگشتند و پناه گرفتند. به عمار بی سیم زدند و جریان را گفتند. خطر که از سرشان گذشت، وارد روستا شدند. یکی از خانه‌های آنجا را به عنوان مقرشان انتخاب کردند. علی به خاطر شناسایی شب قبل در باران، سرمای بدی خورده بود. کمی از قرص‌هایی که زینب برایش گذاشته بود، خورد اما افاقه نکرد. با آن هم کارهایش را انجام می‌داد، اما از لحاظ جسمی ضعیف شده بود. سیدمحسن چند روزی بود که به دلیل درگیری در عملیات از علی خبر نداشت. سرماخوردگی اش را که دید علی را درمانگاه برد. روی تخت دراز کشیده بود و نگاه تب دارش را به سید دوخت:« بالاخره به اون چیزایی که دوست داشتم رسیدم. بالاخره خدا مزد گریه هام رو داد.» [هر روز با
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۷۲ از کتاب #دلتنگ‌نباش #شهید_روح‌الله_قربانے اطلاعاتی را که می خواستند، جمع کردند. وقتی
ادامه قسمت۱۷۳ از کتاب سید لبخندی زد:« به چی رسیدی؟» اینجا همه کار کردم سید.با همه سلاحی تیراندازی کردم. تمام آموزش هایی که تو این همه مدت دیده بودم، کتابایی که خونده بودم، همه و همه واقعی اتفاق افتاد. تمام اون شرایط سختی که برامون فراهم می کردن، همه اش اینجا جواب داد. _ بله، آوازه خوش رقصیات توی میدون‌ نبرد به گوشمون رسیده آقا روح الله! خوشحالم به چیزایی که میخواستی، رسیدی. روح الله همان شب با زینب تماس گرفت. صدایش گرفته بود. وقتی زینب گوشی را با سرفه جواب داد، روح الله گفت:« تو هم سرما خوردی؟» _ آره. چه سرمای بدی خوردم. ده روزه مریضم. تو هم سرما خوردی؟ صدات گرفته. روح الله خندید و گفت:« بازم دوتایی باهم سرما خوردیم. یادته هر وقت تو مریض می شدی، منم مریض می‌شدم. الانم با اینکه اینقدر از هم دوریم، باز هم با هم سرما خوردیم.» _ آره، از بس که بهت وابسته ام. خیلی مراقب خودت باش. قشنگ استراحت کن خوب بشی. _ استراحت چیه؟! اینجا اینقدر کار هست که فرصت استراحت نیست. داروهایی رو که برام گذاشتی خوردم. الانم با سید اومدیم درمانگاه. نگران نباش. زود خوب میشم. زینب مامانت دم دسته؟ می خوام باهاش صحبت کنم. _ آره، اتفاقا خیلی دلش برات تنگ شده. الان گوشی رو می دم بهش. روح الله سلام علیک گرمی کرد و گفت:« حاج خانوم می خوام تنها باهاتون صحبت کنم. لطفاً برید تو اتاق.» خانم فروتن دلش لرزید، اما به روی خودش نیاورد « خیر باشه روح الله جان، چی شده؟ صدات چقدر گرفته.» _ نه چیزی نیست. کمی سرما خوردم. بعد هم بی مقدمه ادامه داد: _ حاج خانوم خواستم بگم زینب قبل از ازدواج با من پیش شما بود، بعد از ازدواج با من باز همه همش پیش شما بود. من نتونستم داماد خوبی برای شما باشم، شوهر خوبی هم برای زینب نبودم، تو این مدت خیلی اذیت شد. میخواستم بگم اگه برای من اتفاقی افتاد، زینب رو شوهر بدید. یه شوهر خوب که قدرش رو بدونه و خوشبختش کنه. [هر روز با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا