💔
کلامِ مختصرِ بی قراریَم این است
تــو نیستی و جهانَم چقدر غمگین است
سه شنبه ها پر از درد و چشم ها پر از اشک
تمامِ سهمِ من ازدوری شمــا، این است
#سه_شنبه_های_امام_زمانی💔🍃
1_496800835.mp3
13.33M
#بشارتهای_اربعین ۲
🔳 اربعین، در طی زمان، از یک حرکت شیعی خارج شد، و به بلوغی بینالمللی رسید!
تا اینکه زائران بسیاری از ادیان و ملل مختلف، در این راهپیمایی و کنگرهی سالیانه شرکت میکنند!
🔅این اتفاق، بشاراتی در خویش نهفته دارد...
#استاد_شجاعی 🎤
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در اقدامی کم سابقه، بلندگوهای حرم امام حسین در استقبال از زائرانی که در حمایت از حشد شعار می دادند گفت:
سلام بر دو صورتی که با خون خضاب شده.
سلام بر فرماندهان سلیمانی و ابومهدی المهندس
#ما_ملت_امام_حسینیم
#کربلا
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🌺تذکر روزانه
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا
بگو: اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند نمىتوانند همانند آن را بياورند، هر چند كه يكديگر را يارى دهند.
اسرا/۸۸
🌹
#نهج_البلاغه
✨اعلموا! أنه ليس على أحد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن من غنى، فاستشفوه من أدوائكم، و استعينوا به على لأوائكم
🌸آگاه باشید! کسی با داشتن قرآن ، نیازی ندارد و بدون قرآن بی نیاز نخواهد بود .پس درمان خود را از قرآن بخواهید ، و در سختی ها از قرآن یاری بطلبید.
📚 #حکمت ۱۷۶
༻﷽༺
نگارا از #عجم مهمان نميخواهی؟؟
دلے آشفته و حیران نمیخواهی؟؟
خدا را شڪر نوڪر کم نداری لیڪ
غلام و نوڪر از #ایران نمیخواهی؟
#جامانده_ام💔
#بےڪربلا_میمیرم😔
#ماملت_شهادتیم
🔴 #پشیمان خواهیم شد ...
🔰در #طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و #منتفع به قرب(بهرمند از تقرب) خواهیم بود.
🔵باید بدانیم که #هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به #مقامات عالیه رسیدند و ما بیجهت، عقب ماندیم، #پشیمان خواهیم شد.
📚 بهسوی محبوب، ص ۴٩
اینترکخوردهدلموحشٺآنرادارد
ڪہبمیردوَنبیندپسرِزهرارا
#اقا_صاحب_الزمان_عج
💐🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸💐
بسم الله الرحمن الرحیم
#من_زنده_ام
🔹قسمت سی ام
مدرسه رفتنم برای آقا خیلی مهم بود. او برای قوت قلب دادن به من میگفت:
درسته که چند روز مدرسه نرفتی، اما این درس ها و فرمول ها و مسئله هایی که تا به حال حل کرده ای باید به حل مشکلات زندگی و به انسان شدنت کمک کنه، وگرنه اینکه فقط بلد باشی فرمول و مسئله کتاب را حل کنی هنر نیست.
آقا فقط شش کلاس ابتدایی را خوانده بود اما درس زندگی را به خوبی می فهمید و این درس ها را همیشه در قالب شعر و هنر و ادبیات به زیبایی به ما آموزش می داد.
پشتیبانی او عصاره جرات و شجاعت بود که در من ریخته می شد.
او حتی راضی به پادرمیانی و عذرخواهی نشد.
بعد از تعطیلات با وساطت چند معلم همرنگ و هم شکل خودمان، من با مریم فرهانیان، زینت چنگیزی، مریم بحری و ... راهی مدرسه شدیم.
بعد از عید سال ۱۳۵۷ برای رو کم کنی خانم سبحانی با هماهنگی قریب به اکثریت بچه ها، حتی بچههای کلاس های نظام قدیم، همه با روسری به مدرسه رفتیم. حتی بعضی ها که خیلی اهل مد و لباس بودند و شب تا صبح موهایشان زیر سشوار و اتو بود، موها را زیر کلاه و روسری گذاشته بودند و این پوشش یک نماد اعتراض دینی علیه رفتارهای ضد دینی خانم سبحانی بود.
رفتار بچهها تغییر کرده بود. تا آنجا که معلم های مرد که تعدادشان هم کم نبود، تمایلی به آموزش در مدرسه دخترانه نداشتند.
کلاس های دینی رونق بهتر و بیشتری پیدا کرده بود.وقت اذان بعضی از بچه ها برای نماز خواندن به کتابخانه میآمدند.
خانم سبحانی می گفت: امسال بچهها را نکبت گرفته و سال تحصیلی ۵۷ را سال نحس نامگذاری کرده بود.
با انجام امتحانات نیم بند و به تلافی همه رفتارهایی که برای او نکبت بار بود، در کارنامه تعداد زیادی از ما نمره اخلاق و رفتارمان ۱۳ شد که نماد نحسی خانم سبحانی بود.
هر اقدام او ما را با هم یکدست تر و آشنا تر می کرد و حالا گروه ما به گروه ۱۳ معروف شده بود. در گروه ۱۳ دانش آموزانی از همه رشته ها و کلاسها حضور داشتند.
بعد از گرفتن کارنامه آخر سال راهی خانه شدیم و به استقبال تابستان رفتیم.
روزهای داغ و طولانی مرداد ماه که خورشید دست از سر تابستان بر نمی داشت و تا ساعت ۹ شب میهمان آبادانیها بود، با ماه مبارک رمضان مقارن شده بود. مرد می خواست که تا افطار دوام بیاورد و از پا در نیاید.
اما خدایی اغلب همسایه ها و اهل محل روزه دار بودند و سفره سحر و افطار برپا بود. بعضی ها خودشان را به کاری و جایی سرگرم می کردند تا وقت اذان و افطار برسد و عطش و گرما و روز کمتر آنها را اذیت کند.
یک روز هنوز سفره افطار پهن بود که یکباره خبر آتش گرفتن سینما رکس که سینمایی قدیمی در خیابان اصلی زند بود، مثل بمب در تمام شهر پیچید. سفره افطار پهن ماند و همگی سراسیمه به سمت سینما روان شدیم. نمایش فیلم اجتماعی گوزنها به کارگردانی مسعود کیمیایی و بازیگری بهروز وثوقی توانسته بود تماشاچیانی بیش از حد معمول اما کمتر از ظرفیت اصلی ( هفت صد نفر) را به سینما بکشاند.
آخرین سانس راس ساعت نه و سی دقیقه شروع و چهارصد بلیت آن فروخته شده بود.
یک ساعت از فیلم نگذشته تماشاچیان در محاصره آتش قرار میگیرند. سینما فقط یک در ورود و خروج داشت که متاسفانه هنگام وقوع حادثه قفل و سه در کوچک دیگر هم که سالن نمایش را به سالن انتظار مرتبط می کرد، بسته بودند.
سالن پخش فیلم تنها یک در استراتژی داشت که فقط چند نفر با بدن نیمه سوخته توانسته بودند آن را پیدا کنند و از مهلکه جان به در ببرند.
آبادان در بهت و حیرت و ترس فرورفته بود. تمام شهر عزادار و داغدار شده بود...
پایان قسمت سی ام
🌷لقد آتینا لقمان الحکمه
به لقمان حکمت دادیم
به لقمان گفتندچراخدابه توحکمت داد:
گفت:به خاطراین ۵صفت:
راستگویی،
امانتداری،
رها کردن کارهای بی فایده
، فرو بستن چشمم،
نگهداری زبانم
پاکی خوراک
.هر که کمتر از اینها داشت، کمتر از من است
هر که بیشتر داشت، برتر از من است
هر که همین ها را انجام داد، همانند من است
بحار ج.۱۳. ص ۴۲۶.ح ۲۱
نوکرت مثل رقیه جا مانده از قافله
دردِ این جامانده را، جامانده می داند فقط...
#امسال_همه_جاماندیم
💔🏴