eitaa logo
خاك .
292 دنبال‌کننده
1 عکس
2 ویدیو
0 فایل
- هُو الکبیر . - ما ؟ گوش به فرمانِ حضرتِ عشق . کپی ؟ فرهنگ فوروارد . #وقف‌استانِ‌‌رقیه‌خاتون .
مشاهده در ایتا
دانلود
من زندگی رو نمی‌خوام بی‌رقیه ؛
غروب روز سوم محرمِ .. دیشب لیاقت جون دادن پیدا نکردم ولی ، اینکه تونستم وسط روضه دردناکت غش کنم یعنی رقیه‌جان من آمادم برای جون دادن . اینکه تونستم تو این دوروز از جونم مایه بزارم برات یعنی دوسم داشتی‌ و که گذاشتی نوکریتو کنم ‌. اونایی عاشق پرست تو هستن میدونن که اگه یه چیز ازت بخوان ، دست رد نمیزنی .. مدیون کسی نمیمونی ؛ آخ خانوم جان ، تو فقط سه‌سالت بود که بابا از دست دادی .. تو بی‌مادر به سه‌سالگی رسیدی . هیچ بچه یتیمی اندازه یک صدم هم نمیتونه خودشو جای تو قرار بده .. ولی ، بچه یتیما میدونن از دست دادن بابا یعنی چی . میدونن دردشو . بیا دست این بچه یتیم‌مو بگیر، ببر کربلا، باب‌القبله حرم واسه تو و بابات جون بده .. تو که درد دوری از پدرو چشیدی ، خودت سوریه و بابات کربلا . منم ایران‌و بابام کربلا ، منو میبری پیش بابام ؟ :) آخ نوکرات فدای چادر خاکیت رقیه‌جان . قرار بی‌بی سه‌ساله با نوکر ، شب سوم سال بعد ، باب‌القبله حرم درحال جون دادن . من یادم نمیره شمام یادت نره : ) .
من شرمندم که وسط روضه دردناکت لیاقت جون دادن پیدا نکردم .. ببخش که فقط غش و خودزنی شد ، ببخش که کم گذاشتیم برات ، ببخش که سر قول و قرار جون دادن برات، نبودیم . ببخش سه‌ساله بانو .
روضه هات بیچارم کرده .. بیچاره .
ببینید ، سیدالشهدا تو دستگاش حبیب و مسلم‌بن‌عَوسجة و بُریر و اینا خیلی باکلاسن . اینا یه عمر در خدمت بودن ، خوشبحالشون ؛ ولی سیدالشهدا فقط امام خوبان نیست .. سیدالشهدا شاید اصلا یه روزی قیامت دیدیم، شب عاشورا رو یه روز عقب انداخت که حر برسه .. یعنی سیدالشهدا دنبال اینکه یه حرو هم، این حیفه اشتباه شده ، دنیا گولش زده . حالا مشتی با خودت فکر کن ، حر کی بود ؟ چیشد ؟ کسی که در اصل ماجرا رو اون شروع کرده بود .. چیشد که اومد سمت ارباب ؟ توبه ؛ تهش اینه . لحظه ی آخر چشمشو باز کرد دید با اولاد پیغبر! چیکار میخوام بکنم من ؟ . حالا ما که یه عمره داریم براش اشک میریزیم ، یه عمره سینه زن‌شیم ، یه عمره میگیم به جون مادرم دوست دارم حسین . حری که دشمنش بوده رو بخشیده اونوقت ما که نوکرشیم نمیبخشه ؟ یه کلمه که گفت : کی شود حر شوم ، توبه ی مردانه کنم .! امشب وقتشه ها، بسم‌الله نوکر .
روایت داریم امشب شبِ بی‌بی زینب‌‌ هم هست . زینبی که واقعه عاشورا رو لحظه به لحظه شو دید و عزیز تریناشو از دست داد . برادر ، پسر برادر ، پسرای خودش ، و .. صبری که بی‌بی زینب داشت هیچکسی نداشت و نداره . میدونی چرا ؟ چون خانوم دختر یه مادر پهلو شکسته ای به نام فاطمه‌الزهرا هست . دختر به مادرش میره دیگه درسته ؟ امشب خانومو قسم بده به جون برادرش حسین . روایت داریم که میگن ؛ وقتی حر میاد سمت سیدالشهدا اولین نفر سراغ بی‌بی زینب‌و میگیرن ، ازشون میپرسن میگن چیکار دارین زینب‌کبری رو ؟ گفتن میخوام برم خیمه‌ ی بی‌بی زینب به پاشون بیوفتم و بگم منو ببخش که شما رو نگران کردم ، منو ببخش که باعث آزار شما و خونواده پیغبر شدم . اخه میگن بعد فاطمه‌الزهرا شما مادر حسین هستی :) .
سرتونو به درد نیارم ولی ، نوکر ِحسین، امشبو بیا حر دانه توبه کن . به والله خیلیا پارسال بودن ولی دیگه نیستن خیلیا گفتن بعدا توبه میکنم اما دیگه عمر جلا نداد ، امروز و فردا فایده نداره ، درسته میگن راه توبه همیشه بازه ولی، امشب شبِ توبه کردنه . میگن اگه امشب از ته قلبت بگی خدایا، یا امام‌حسین اشتباه کردم بخشیده میشی . فقط کافیه برگردی ببینی با خودت چند چندی .
من همان حر پشیمانم که ، مجنون رقیه‌ام و کنیزِ زینب .
امشب شبه ؟ درسته ، اصحاب . جان فدا هایی مانند : عبدالله ابن‌الحسن، زهیر ابن قین، حبیب ابن مظاهر ؛ پسر برادری همچون عبدالله که ارث پدر به پسر ، جان فدایی . جان فدایی یعنی این که کودک دربرابر صدهزار جمعیت دشمن به میدان برود . جان‌فدا و شجاع توصیف میشه به عبدالله ابن الحسن ، وفادار و پشتیبان به حبیب و زهیر . تاریخ داره تکرار میشه رفقا ؛ کجای میدون واستادی ؟ زهیر دانه و عبدالله‌و حبیب دانه ای ؟ حسین ، از همه ی عزیزتریناش گذشت برای حق‌و باطن! برای امر به معروف! او مظلومانه شهید شد ولی صدای مظلومانش ۱۴۰۰ ساله که جهان غرق در اوج اوست . کودکان فلسطین و غزه تکرار عاشورای حسینه ؛ اون کسی که میای روضه سیدالشهدا اشک میریزی ولی راحت گذر میکنی از ماجرای غزه . حضرت زهرا راضی نیست! رسانه باش دربرابر دشمن .
گفتن به او ، ارث پدر به پسر میرسد .. همچون کریمانه ‌ی حسن به ابن‌الحسن .
مصباح ِقلب قرآن است ؛ مبادا در ظلمات بر سر بری .
دل بابت ِخسران ِگناه شکوا از وجود ِنامتقی‌ام دارد .. خدا از سر ِقصور ِما بُگذرد .
از خود گذشتگی آن است که انسان درد ِاز خود گذشتن را حس کند . . این تمرین شود، روح این خصلت ِبه سزا را عادت می‌کند و در مراحل ِبعد از خود نگذشتن دردناک می‌شود .
قلب را به خدا و مغز را به قلب وصل کنید و عمل را به مغز تکیه بزنید . .
بزار اینجوری شروع کنم ؛ نمیدونم از کجای شب ششم بگم . میدونید چرا ؟ چون انقدر شیرینه انقدر درس عبرت برای جووناست که اصلا توصیفی نداره . میشه از تک‌تک روضه ها و تک‌تک اون ساعتی که قاسم با عموجانش صحبت میکنه عبرت گرفت . جوونا ، امشبو بیا قاسم‌مانه قاسم سلیمانی شو . حضرت قاسم انقدری توصیف های قشنگی داره که حتی نمیشه به زبون اورد . عبدالله و قاسم ابن‌الحسن یه دوتا بچه یتیم بودن ، وقتی ابی‌عبدالله اجازه ورود به میدان جنگ‌و نمیده بهشون دلشون میشکنه ، میگن عموجان یعنی چون بچه یتیمیم ؟ جوونای الان ، باید عبدالله و قاسم باشن . رفتارشون ، گفتارشون ، عمل کرده‌هاشون . گفتن که تاریخ داره تکرار میشه ؛ جامعه الان نیاز به قاسم و عبدالله دارن . به عبداللهی همچون ۸ ساله، قاسمی همچون ۱۳ ساله . توصیف امشب برای جوونا یجور دیگه قشنگه ، یجور دیگه به دل نشینه . آخه جوونا قاسم‌و درک کردن درسته ؟ ته حرف ، آقای کریم الحسن همچون دو فرزندی تربیت کرد که در همون سن خردسال و جوونی جان فدای حسین شد . حالا حاضری خودتم جان فدای صاحب‌عصرت، صاحب‌الزمانت بشی ؟ حاضری جان فدای رهبرت بشی ؟ به زبون نیستا به عمله . تفضل آینده‌سازان .
شاعر فرمودن : طفل شیرخوارم فدای طفل شیرخوار حسین . جوون تازه به دوران رسیده‌ام غلام ِبرادرزاده ی حسین .
در دلِ سنگ من افتاده هوای نجفت ، مثل آن چاه که دلتنگ صدای تو شده .
چرا فقط روزای جمعه باید یاد کنیم از یه آقایی که بخاطر ماها ظهورش طولانی شده . این یه سواله ، واقعا چرا ؟ دم میزنیم از سرباز امام زمان ولی روزی حدقل نیم ساعت نمی‌شینیم باهاشون حرف بزنیم .. با همه حرف میزنیم ولی با اونی که صاحب این جهانه نه! ماها خیلی بی‌معرفتیم مشتی ؛ این روزا ، این شبا ، اولین چیزی که لابه‌لای اشکاتون میخوایین ظهور صاحب‌العصر باشه . عزادار واقعی ایشونه نه ما . اونیکه هرروز این روزا قلبش آتیشه اونه . اونیکه بخاطر گناهای ما غصه میخوره ایشونه . بازم نمیخوای یه گناهتو ترک کنی ؟ دوست داشتن یکی یعنی بخاطرش همه کار بکنی وگرنه به زبون بگی دوست‌دارم که فایده نداره . این همه شهید داریم ، میدونی چیکار کردن که اینجوری خریده شدن ؟ اول خودشونو وقف امام‌زمان کردن نه دنیایی که میگذره . برای امام زمان کار کردن نه بقیه . امیدوار بودن همیشه که او میاید . رفقا ، آدم منتظر همیشه امیدواره .. مادرای شهدایی که شهیدشون مفقودالاثر بود ، تو خاطرات یکیشون میخوندم! به رحمت خدا رفته بودن . تا آخر عمرش در خونشو نمیبست پیش میذاشت .. گفت پسرم بر میگرده!. روح انتظار نباید از وجود ما از بین بره .. ما ناامید نمیشیم چون! اسم امیرالمومنین داریم . اسم حضرت زهرا داریم . اسم امام حسین داریم . و منتظریم اون آقایی که بلاخره یه روزی میاد و تکیه میزنه به دیوار کعبه میگه ؛ انا بقیة الله! انا صمصام المنتقم! . مَرد ، زن ، پیر ، جوون ، حاجتمونو بذاریم فرج‌امام‌زمان .
خاك .
شاعر فرمودن : طفل شیرخوارم فدای طفل شیرخوار حسین . جوون تازه به دوران رسیده‌ام غلام ِبرادرزاده ی
طفلی آخر میاید گره‌ی بزرگان را باز کند ، با همان زبان قاصرش ما را شفاعت پیش بابا کند . نوجوان غیرت دانه بیا مارا غیرت همچون خود کن ، قاسم‌های آینده‌های مارا همچون قاسم‌سلیمانی کن .
شهید رئیسی غریب بودن ، خیلی زیاد .. ولی پیش خدا و ائمه عزیز . این شبا به یادشون باشین .
من امشب میخوام با روضه شروع کنم نه بامتن . امشبو مختصر برای مادرا میدونم نه برای علی‌اصغرها . امشبو برای داغ سنگین حضرت رباب میدونم نه برای علی‌اصغرش . امشب مادرا و پدرا خیلی درکش میکنن ، مخصوصا مادرا . ماها هنوز چیزی از طفل‌شیرخوار نمیفهمیم چون هنو صاحب فرزند نشدیم . یه مادری که سال‌ ها منتظر مادر شدنه ، سال ها منتظر اینکه بچشو تو آغوشش بگیره و براش لالایی بخونه . راه رفتناشو ببینه و ذوق کنه . صحبت کودکانه‌‌شو ببینه خیلی چشم میماله که بچش به اون درجه برسه . اینو همه میدونن بچه‌کوچیکا مخصوصا نوزاد ، مخصوصا بچهایی که بالای ۵ ماه میرسن خیلی شیرین میشن . اونجاست که بابا و مامانا هر لحظه ذوق‌ بچشو دارن . فهمیدی میخوای چیو بگم ؟
آخ بمیرم برای خانوم رباب ؛ آخ همه ی مادرا بمیره براش . آخه این مادر ذوق بچشو داشت .. آخه حسین برای بغل کردن علی‌اصغر اشک شوق میریخت . حالا میخوام بگم که با یه طفل‌شیرخوار شش ماهه چیکار کردن .. میدونی کجاش درد داره ؟ اونجا که وقتی ابی‌عبدالله دیگه کسی براش نمونده اول میره سراغ قران ، کتاب قران رو میاره که به دشمن بگه این کتاب بین من و شما حق‌و‌باطل کنه ؛ میبینه لشکر دشمن تکون نخرد . برمیگرده سمت خیمه ها .. لباس پیغمبرو به تن میکنه و میاد ، که به دشمن بگه منو قبول نداری پیغبرو قبول داری که! بازم لشکر تکون نمیخوره .. دیگه ابی‌عبدالله کاری نمیتونه بکنه ، میره سراغ طفل شش ماهه ، زیر عبا میگیره میاره سمت لشکر ، یهو عبا رو بیرون میزنه علی‌اصغر رو میاره بالا . میدونی این یعنی چی ؟ یعنی خدارو قبول نداری باشه! پیغبرو نمیشناسی اونم باشه! انسان که هستی نیستی ؟:) دشمن انسانیت هم نداشت . اخه طفل‌شش‌ماه ؟ آدم وقتی یه نوزاد میبینه دلش نمیاد حتی یه لپ‌هاشو دست بزنه که مبادا اذیت بشه . اخه چجوری تونستن .. ؟ اینجا خیلی درد داره مشتی ، اونجایی که ابی‌عبدالله دیگه نمیتونه سمت خیمه برگرده ، اخه چجوری بره .. با چه دلی بره .. به رباب چی بگه ؟ وقتی علی‌اصغرشو خاک کرد نتونست از جاش بلندشه ، همونجا سرشو به آسمون برد گفت خدایا من دیگه هیچی ندارم بدم ، دیگه همچیمو دادم خودت شاهدی .