شاه بانو سه ساله کربلا ،
لیاقت اینو ندارم اسمِ قشنگتونو به زبونِ نجسم بیارم ،
ولی میخوام بدونید من و امثال من دلمون پر میکشه برای اسمتون ،
هر وقت مداحیایی که راجب شماست و گوش میدیم مست میشیم ،
هیچ پناهی جز روضه هاتون و چادر سوختتون نداریم ،
آرامشون اینه صورتمون سر روضه هاتون خیس شه ،
من صورتم و که هیچ ،
زندگیمو براتون کبود میکنم ،
من گردنم و نذرِ شب سومت میکنم ،
هرسال شب سوم با قصد جون میام تو هیئت ،
من همون نوکریم که با بغل کردن پسر خاله ی سه سالم گریه کردم ،
خانم سه ساله ،
شاهرگم نذرِ چادرتون ،
جونم نذر گوشواره هاتون ،
سرم نذرِ سرِ بریده باباتون ،
زندگیم نذر لبای تشنه داداشتون ،
شما رو نداشته باشم تو زندگیم بدبختم ،
سگِ در خونتون هم به حساب بیام خودش ارامشِ ،
شما سگاتونو که ول نمیکنید ،
تنهامون نزار خانمِ سه ساله : ) .
بابامو به تو و عمه جانت هدیه دادم ،
امشب، من جونمو فدای یه تار موهات میکنم ..
بیبی سه ساله : ))!
غروب روز سوم محرمِ ..
دیشب لیاقت جون دادن پیدا نکردم ولی ، اینکه تونستم وسط روضه دردناکت غش کنم یعنی رقیهجان من آمادم برای جون دادن . اینکه تونستم تو این دوروز از جونم مایه بزارم برات یعنی دوسم داشتی و که گذاشتی نوکریتو کنم .
اونایی عاشق پرست تو هستن میدونن که اگه یه چیز ازت بخوان ، دست رد نمیزنی .. مدیون کسی نمیمونی ؛
آخ خانوم جان ، تو فقط سهسالت بود که بابا از دست دادی .. تو بیمادر به سهسالگی رسیدی .
هیچ بچه یتیمی اندازه یک صدم هم نمیتونه خودشو جای تو قرار بده ..
ولی ، بچه یتیما میدونن از دست دادن بابا یعنی چی . میدونن دردشو .
بیا دست این بچه یتیممو بگیر، ببر کربلا، بابالقبله حرم واسه تو و بابات جون بده ..
تو که درد دوری از پدرو چشیدی ،
خودت سوریه و بابات کربلا .
منم ایرانو بابام کربلا ، منو میبری پیش بابام ؟ :)
آخ نوکرات فدای چادر خاکیت رقیهجان .
قرار بیبی سهساله با نوکر ،
شب سوم سال بعد ، بابالقبله حرم درحال جون دادن .
من یادم نمیره شمام یادت نره : ) .
من شرمندم که وسط روضه دردناکت لیاقت جون دادن پیدا نکردم ..
ببخش که فقط غش و خودزنی شد ،
ببخش که کم گذاشتیم برات ،
ببخش که سر قول و قرار جون دادن برات، نبودیم .
ببخش سهساله بانو .
ببینید ، سیدالشهدا تو دستگاش حبیب و مسلمبنعَوسجة و بُریر و اینا خیلی باکلاسن . اینا یه عمر در خدمت بودن ، خوشبحالشون ؛
ولی سیدالشهدا فقط امام خوبان نیست .. سیدالشهدا شاید اصلا یه روزی قیامت دیدیم، شب عاشورا رو یه روز عقب انداخت که حر برسه ..
یعنی سیدالشهدا دنبال اینکه یه حرو هم، این حیفه اشتباه شده ، دنیا گولش زده . حالا مشتی با خودت فکر کن ، حر کی بود ؟ چیشد ؟
کسی که در اصل ماجرا رو اون شروع کرده بود .. چیشد که اومد سمت ارباب ؟
توبه ؛ تهش اینه . لحظه ی آخر چشمشو باز کرد دید با اولاد پیغبر! چیکار میخوام بکنم من ؟ .
حالا ما که یه عمره داریم براش اشک میریزیم ، یه عمره سینه زنشیم ، یه عمره میگیم به جون مادرم دوست دارم حسین .
حری که دشمنش بوده رو بخشیده اونوقت ما که نوکرشیم نمیبخشه ؟
یه کلمه که گفت : کی شود حر شوم ، توبه ی مردانه کنم .!
امشب وقتشه ها، بسمالله نوکر .
روایت داریم امشب شبِ بیبی زینب هم هست .
زینبی که واقعه عاشورا رو لحظه به لحظه شو دید و عزیز تریناشو از دست داد .
برادر ، پسر برادر ، پسرای خودش ، و ..
صبری که بیبی زینب داشت هیچکسی نداشت و نداره . میدونی چرا ؟ چون خانوم دختر یه مادر پهلو شکسته ای به نام فاطمهالزهرا هست .
دختر به مادرش میره دیگه درسته ؟
امشب خانومو قسم بده به جون برادرش حسین .
روایت داریم که میگن ؛ وقتی حر میاد سمت سیدالشهدا اولین نفر سراغ بیبی زینبو میگیرن ، ازشون میپرسن میگن چیکار دارین زینبکبری رو ؟
گفتن میخوام برم خیمه ی بیبی زینب به پاشون بیوفتم و بگم منو ببخش که شما رو نگران کردم ، منو ببخش که باعث آزار شما و خونواده پیغبر شدم .
اخه میگن بعد فاطمهالزهرا شما مادر حسین هستی :) .
سرتونو به درد نیارم ولی ،
نوکر ِحسین، امشبو بیا حر دانه توبه کن . به والله خیلیا پارسال بودن ولی دیگه نیستن خیلیا گفتن بعدا توبه میکنم اما دیگه عمر جلا نداد ، امروز و فردا فایده نداره ،
درسته میگن راه توبه همیشه بازه ولی، امشب شبِ توبه کردنه .
میگن اگه امشب از ته قلبت بگی خدایا،
یا امامحسین اشتباه کردم بخشیده میشی .
فقط کافیه برگردی ببینی با خودت چند چندی .
امشب شبه ؟
درسته ، اصحاب .
جان فدا هایی مانند : عبدالله ابنالحسن، زهیر ابن قین، حبیب ابن مظاهر ؛
پسر برادری همچون عبدالله که ارث پدر به پسر ، جان فدایی .
جان فدایی یعنی این که کودک دربرابر صدهزار جمعیت دشمن به میدان برود .
جانفدا و شجاع توصیف میشه به عبدالله ابن الحسن ، وفادار و پشتیبان به حبیب و زهیر .
تاریخ داره تکرار میشه رفقا ؛ کجای میدون واستادی ؟ زهیر دانه و عبداللهو حبیب دانه ای ؟
حسین ، از همه ی عزیزتریناش گذشت برای حقو باطن! برای امر به معروف!
او مظلومانه شهید شد ولی صدای مظلومانش ۱۴۰۰ ساله که جهان غرق در اوج اوست .
کودکان فلسطین و غزه تکرار عاشورای حسینه ؛
اون کسی که میای روضه سیدالشهدا اشک میریزی ولی راحت گذر میکنی از ماجرای غزه . حضرت زهرا راضی نیست!
رسانه باش دربرابر دشمن .
از خود گذشتگی آن است
که انسان درد ِاز خود گذشتن را
حس کند . .
این تمرین شود، روح این
خصلت ِبه سزا را عادت میکند
و در مراحل ِبعد
از خود نگذشتن دردناک میشود .
بزار اینجوری شروع کنم ؛
نمیدونم از کجای شب ششم بگم .
میدونید چرا ؟ چون انقدر شیرینه انقدر درس عبرت برای جووناست که اصلا توصیفی نداره . میشه از تکتک روضه ها و تکتک اون ساعتی که قاسم با عموجانش صحبت میکنه عبرت گرفت .
جوونا ، امشبو بیا قاسممانه قاسم سلیمانی شو . حضرت قاسم انقدری توصیف های قشنگی داره که حتی نمیشه به زبون اورد .
عبدالله و قاسم ابنالحسن یه دوتا بچه یتیم بودن ، وقتی ابیعبدالله اجازه ورود به میدان جنگو نمیده بهشون دلشون میشکنه ، میگن عموجان یعنی چون
بچه یتیمیم ؟
جوونای الان ، باید عبدالله و قاسم باشن .
رفتارشون ، گفتارشون ، عمل کردههاشون .
گفتن که تاریخ داره تکرار میشه ؛ جامعه الان نیاز به قاسم و عبدالله دارن .
به عبداللهی همچون ۸ ساله، قاسمی همچون ۱۳ ساله .
توصیف امشب برای جوونا یجور دیگه قشنگه ، یجور دیگه به دل نشینه .
آخه جوونا قاسمو درک کردن درسته ؟
ته حرف ، آقای کریم الحسن همچون
دو فرزندی تربیت کرد که در همون سن خردسال و جوونی جان فدای حسین شد .
حالا حاضری خودتم جان فدای صاحبعصرت، صاحبالزمانت بشی ؟
حاضری جان فدای رهبرت بشی ؟
به زبون نیستا به عمله .
تفضل آیندهسازان .
شاعر فرمودن :
طفل شیرخوارم فدای
طفل شیرخوار حسین .
جوون تازه به دوران رسیدهام
غلام ِبرادرزاده ی حسین .