خاکریز
#رمان #سهدقیقهدرقیامت بخش نهم خوب به ياد دارم كه چه ذكري میگفت. اما از آن عجيبتر اين كه ذ
#رمان
#سهدقیقهدرقیامت
بخش دهم
بياختيار همراه با آنها حركت كردم. لحظهای بعد، خود را همراه
با اين دو نفر در يك بيابان ديدم.
🌪
ً اين را هم بگويم كه زمان، اصلا مانند اينجا نبود. من در يك لحظه
صدها موضوع را میفهميدم و صدها نفر را میديدم!
💯
ً آن زمان كامال متوجه بودم كه #مرگ به سراغم آمده. اما احساس
خيلي خوبي داشتم. از آن درد شديد چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمويم در كنارم حضور داشتند و شرايط خيلي عالي بود.
من شنيده بودم كه دو فرشته از سوي خداوند هميشه با ما هستند، حالا داشتم اين دو ملك را میديدم.
چقدر چهره آنها زيبا و دوست داشتني بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم.
ما با هم در وسط يك بيابان كويري و خشك و بيآب و علف
حركت میكرديم.كمي جلوتر چيزي را ديدم!
روبروي ما يك ميز قرار داشت كه يك نفر پشت آن نشسته بود.
💢
آهستهآهسته به ميز نزديك شديم!
به اطراف نگاه كردم. سمت چپ من در دور دستها، چيزي شبيه
سراب ديده ميشد. اما آنچه ميديدم سراب نبود، شعلههاي آتش بود!
🔥
حرارتش را از راه دور حس ميكردم.
به سمت راست خيره شدم. در دوردستها يك باغ بزرگ و زيبا،
يا چيزي شبيه جنگلهاي شمال ايران پيدا بود.
🌳🌾🌲
نسيم خنكي از آن سو
احساس ميكردم.
به شخص پشت ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم.
ميخواستم ببينم چه كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند،
هيچ عكسالعملي نشان ندادند.
حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان
پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد!
ادامه دارد ...
@KhakReez
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃😍🎯
زمستون میره و ...
سیاهیاش به زغال میمونه
#غصه نخور
چہمۍجویۍ.mp3
4.65M
🌺🌸🌺🌸
🔻 چه می جویی؟! عشق❤️
🔻 چه می جویی؟! انسان💚
🎙به روایت شهید سیّد مرتضی آوینی
ترس-چشم-فلق-زخمها-ستارهها-حیات-لقاء-تجلی-عاشورا-یار-آفاق-کربلا-سرهایبریده-اسرار-حرم-دوکوهه-بالا-زیست-خمینی-کهف-اشک-سکوت-حاجهمت-مکاشفه-بعثت-حیدر-رعد-چاه-عقل-بیدار-محشر-خدا-خط-انس-قرب-آینده-انبیا-خورشید-فجر-حق
#شهید_آوینی
🌺🌸🌺🌸
با #شهدا
@KhakReez
🌺🌸🌺🌸
خاکریز
#رمان #سهدقیقهدرقیامت بخش دهم بياختيار همراه با آنها حركت كردم. لحظهای بعد، خود را همراه ب
#رمان
#سهدقیقهدرقیامت
بخش یازدهم
جوان پشت ميز، به آن كتاب بزرگ اشاره كرد. وقتي تعجب من
را ديد، گفت: كتاب خودت هست، بخوان. امروز براي حسابرسي،
همين كه خودت آن را ببيني كافي است.
📝
چقدر اين جمله آشنا بود. در يكي از جلسات قرآن، استاد ما اين
آيه را اشاره كرده بود:
« اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً * آيه 14 سوره اسراء»
اين جوان درست ترجمه همين آيه را به من گفت.
🤔
نگاهي به اطرافم كردم. كمي مكث كردم و كتاب را باز كردم.
سمت چپ بالاي صفحه اول، با خطي درشت نوشته شده بود:
🔸 ۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز🔸
از آقايي كه پشت ميز بود پرسيدم: اين عدد چيه؟
گفت: سن بلوغ شماست. شما دقيقاً در اين تاريخ به بلوغ رسيدي.
به ذهنم آمد كه اين تاريخ، يكسال از پانزده سال قمري كمتر است.
اما آن جوان كه متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانههاي #بلوغ فقط اين نيست كه شما در ذهن داري. من هم قبول كردم.
قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زيادي نوشته
شده بود. از سفر زيارتي #مشهد تا نمازهاي اول وقت و هيئت و احترام به والدين و... پرسيدم: اينها چيست؟ گفت: اينها اعمال خوبي است.
ادامه دارد ...
@KhakReez
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا