#شهیدطبس
🔸 شهید محمد منتظرقائم و شیوههای خاص فرماندهی
🌼#سادهزیست|مردم باورشون نمیشد اونی که با دوچرخه میاد سپاه، فرماندهست. ده سالی میشد که یه کت و شلوار رو میپوشید. بهش گفتم: این کت و شلوار خیلی کهنه شده؛ تو فرمانده سپاهی؛ زشته اینو بپوشی. گفت: این چیزا مهم نیست. ما باید طوری زندگی کنیم که هر کسی ما رو میبینه؛ ازمون درس بگیره.
🌼#حقوق|نصف حقوقش رو برگردوند به سپاه و گفت عوضِ مدتی که بیمار بودم و رفتم برا مداوا.
🌼#نظافت|صبح زود برا مصاحبه رفتم سپاه. یه نفر داشت سالن رو تی میکشید و سرویسها رو تمیز میکرد. رفتم توی دفتر و منتظر شدم برا مصاحبه بیان. دیدم همون بندهخدا اومد.تازه فمهمیدم فرمانده سپاه داشته تی میکشیده. گاهی هم میرفت توی توالت، در رو از پشت میبست و نظافت میکرد.
🌼#نگهبانی|فرمانده بود اما میگفت من خودم هم باید نگهبانی بدم. بینِ ساعت۱۲ تا ۲ صبح برا خودش هم نگهبانی میگذاشت.
🌼#اسراف|کارش رو طول میداد تا دیر برسه به سالن غذاخوری. دور سالن راه میرفت و ته مونده غذای نیروها رو میخورد تا اسراف نشه.
🌼#آبرو|حتی آبروی متهم هم براش مهم بود؛ لذا نمیذاشت شاکی بیشتر از آنچه لازمه، بگه. زمان دستگیری مجرمین رو هم گذاشته بود بعد از غروب آفتاب؛ میخواست همسایهها متوجه نشن، و آبروی متهم حفظ بشه.
🌼#بازجویی|داشت از یه متهم بازجویی میکرد، که یه نکته بهش گفتم. یهو از جاش بلند شد و من رو به زور نشوند جای خودش. اول قبول نمیکردم؛ اما بهم امر کرد و گفت: کاری که برای خداست؛ وقتی تو بهتر انجامش میدی، دلیلی نداره که من بخوام انجامش بدم.
📚منبع: کتاب مأموریت ساعت۱۲
@khakriz1_ir
#شریک_جهاد
🌸 شهید مدافعحرم محمدامین کریمیان رو در ثواب تولیدمحتوای امروز شریک میکنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند
🌼#حفظقرآن|هنوز پيشدبستانی نرفته بود كه مداحی رو شروع کرد. سوم ابتدایی هم موفق به حفظ سه جزء از قرآن و تجوید شد.
🌼#احترام_به_والدین|هیچگاه جلوتر از من و پدرش حركت نمیكرد. هر وقت منو میديد، دستم رو میبوسيد
🌼#سادهزیست|پسرم توی رفاه بود، اما لباس ساده میپوشيد. وقتی هم بهش اعتراض میكردم، میگفت: بچههايی هستند كه وضعشون خوب نیست... بخاطر اینکه اونا دلشون نشکنه، ساده میپوشید.
🌼#حرفآقا|به زبان انگلیسی و عربی مسلط بود. از يه دانشگاه در آلمان هم بورسيه شده بود، اما همه رو رها كرد و برا جهاد رفت سوريه.
🌼#پولپرواز|برخی فكر میكنن مدافعان حرم برا پول میرن؛ اما پسرم هيچ نياز مالی نداشت. حتی پول بلیط اعزامش به سوريه رو هم پدرش داد.
🌼#آخرینعکس|گفتم: امين بذار ازت عكس بگيرم. وقتی میرفت،گفتم: خيلی خوشگل شدی؛ نكنه شهيد بشی؟ بعد گفتم: امين شهيد شو؛ اما اسير نشو؛ من اسارتت رو نمیخوام. گفت: مامان! شيعيان امیرالمؤمنین(ع) اسير نميشن.
🌼#رؤياىصادقه|همرزمش میگفت: قبل از عملیات محمدامین خوشحال از خواب بیدار شد و گفت: الآن خواب ديدم امشب عملياتی در پيشه؛ فرمانده و من شهيد میشیم، جنازهمون هم جا میمونه. بعد غسل شهادت کرد و رفت. هم خودش شهید شد، هم فرمانده. جنازهشون هم جا موند...
➕ دریافت پوستر با کیفیت اصلی
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
● واژهیاب:
#شهیدکریمیان #شهدای_مازندران #شهدای_مدافعحرم #مشخصات_شهید
#شریک_جهاد
🌸 شهید مسعود منفرد نیاکی رو در ثواب انتشار و تولیدمحتوای امروز شریک میکنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند
💢 چند بُرش از زندگی شهید
🌼#خلعِسلاح|فرماندهی تیپ بود. دمدمای انقلاب، برا اینکه نیروهاش به مردم آسیب نزنن؛ همه رو خلعسلاح کرد. از توبیخ هم نترسید. میگفت: کاری که لازم باشه رو انجام میدم و از مرگ هم نمیترسم.
🌼#سادهزیست|خیلی ساده زیست بود. تا توی خونه ایرادی از شرایط میگرفتیم، میگفت: دو روز بیاید جبهه تا بفهمید بچه های مردم چه سختی میکشند. جوری بچهها رو سادهزیست بار آورده بود که تا وسایلشون بلااستفاده نمیشد، عوضش نمیکردند. یه روز مدیر مدرسه ی دخترم وقتی کهنه بودن کفشش رو میبینه، بهش میگه: میخوای پول کمکت کنم کفش بخری؟ ... نمیدونستند مسعود بچهها رو اینجور ساده زیست بار آورده...
🌼 #سوءاستفاده_ممنوع|يه بار تصادف کردم. به مسعود زنگ زدم و گفتم: پاشو بیا! فقط لباس نظامی بپوش تا افسر ببینه باهاش هملباسی و تخفیف بده. خیلی بهش برخورد. با پیراهن و شلوار عادی اومد و گفت: یعنی چی با لباس نظامی بیا؟ تصادف کردی باید خسارتشو بدی.
🌼#آرزوی_شهادت|بهش میگفتن خط مقدم نرو؛ یهو اسیر میشی؛ اونوقت بد میشه بگن یه فرمانده اسیر شده. اما مسعود گوشش به این حرفا بدهکار نبود و میرفت. یه روز بهم گفت: خانوم! اگه شهید شدم ناراحت نباش. خوشحال باش و بگو مسعود به آرزوش رسید
🌼#برایآخرت|فقط میتونم بگم مسعودم خیلی خاکی بود. غم دنیا رو نمیخورد. هر کاری می کرد برا آبادی آخرتش میکرد
📚منبع: روایت همسر در برنامه تلویزیونی نیمه پنهان ماه
➕ دریافت پوستر با کیفیت اصلی
@khakriz1_ir