eitaa logo
خاکریز زمان
44 دنبال‌کننده
166 عکس
14 ویدیو
10 فایل
مسجد مقدس حضرت صاحب الزمان(عج) انجمن اسلامی یاوران حضرت مهدی(عج) کانون فرهنگی هنری رهروان شهدا با ما در ارتباط باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
👈👈 مزاج میوه جات ✅ سیب: گرم و تر ✅ انار: سرد و تر ✅ به: معتدل ✅ گیلاس: گرم و تر ✅ آلبالو: سرد و خشک ✅ آلو: سرد و تر ✅ زردآلو: سرد و تر ✅ گوجه سبز: سرد و خشک ✅ آلو_سیاه: سرد و تر ✅ آلوقطره_طلا: سرد و خشک ✅ ازگیل: سرد و خشک ✅ انجیر: گرم و تر ✅ زیتون: گرم و خشک ✅ زالزالک: سرد و خشک ✅ انگور: گرم و تر ✅ گلابی: گرم و تر ✅ شفتالو: سرد و تر ✅ موز: گرم و خشک ✅ آناناس: گرم و تر ✅ انبه: گرم و خشک ✅ شلیل: سرد و تر ✅ هلو: سرد و تر ✅ خرما: گرم و تر ✅ نارگیل....گرم وخشک @khakriz72
۱۱ نویسنده: شهید مدافع حرم 🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 قسمت یازدهم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو: ✨✨ 🍃از ایرانی های توی دانشگاه یا از قول شون زیاد شنیده بودم که امیرحسین رو مسخره می کردن و می گفتن: ماشین جنگیه ... بوی باروت میده ... توی عصر تحجر و شتر گیر کرده و ... 🍃ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود ... امیرحسین اونقدر خوب بود که می تونستم قسم بخورم فرشته ای با تجسم مردانه است ... 🍃اما یه چیز آزارم می داد ... تنش پر از زخم بود ... بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم ... باورم نمی شد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم ... 🍃توی شانزده سالگی در جنگ، اسیر میشه ... به خاطر سرسختی، خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش ... جای سوختگی ... و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت؛ به خاطر سیلی های زیاد، از یه گوش هم ناشنواست ... و من اصلا متوجه نشده بودم ... 🍃باورم نمی شد امیرحسین آرام و مهربان من، جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه ... و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش، آزادیش باشه ... 🍃زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت، برمی گرده و می بینه رهبرش دیگه زنده نیست ... دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود ... 🍃وقتی این جملات رو می گفت، آرام آرام اشک می ریخت ... و این جلوه جدیدی بود که می دیدم ... جوان محکم، آرام، با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه می کرد ... 🍃اگر معنای تحجر، مردی مثل امیرحسین بود؛ من عاشق تحجر شده بودم ... عاشق بوی باروت ... ✍ادامــــــه دارد .... 🌸🌸🌸🌸🌸 @khakriz72
قَالَ علی ( عليه السلام ) : نِعْمَ الطِّيبُ الْمِسْكُ خَفِيفٌ مَحْمِلُهُ عَطِرٌ رِيحُهُ . و درود خدا بر او فرمود: چه خوب است عطر مشك، تحمل آن سبك و آسان، و بوي آن خوش و عطرآگين است. Amir al-Mu'minin, peace be upon him, said : The best scent is musk; its weight is light while its smell is scentful. ۳۹۷ @khakriz72
قَالَ علی ( عليه السلام ) : ضَعْ فَخْرَكَ وَ احْطُطْ كِبْرَكَ وَ اذْكُرْ قَبْرَكَ . و درود خدا بر او فرمود: فخرفروشي را كنار بگذار، تكبر و خود بزرگ بيني را رها كن، به ياد مرگ باش. Amir al-Mu'minin, peace be upon him, said : put off boasting , give up self-conceit and remember your grave.. ۳۹۸ @khakriz72
۱۲ نویسنده: شهید مدافع حرم 🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹 قسمت دوازدهم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو:  ✨✨ 🍃این زمان، به سرعت گذشت ... با همه فراز و نشیب هاش ... دعواها و غر زدن های من ... آرامش و محبت امیرحسین ... زودتر از چیزی که فکر می کردم؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغ التحصیل شد ... 🍃اصلا خوشحال نبودم ... با هم رفتیم بیرون ... دلم طاقت نداشت ... گفتم: امیرحسین، زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم می خواد تو اینجا بمونی و با هم زندگی مون رو ادامه بدیم ... 🍃چند لحظه بهم نگاه کرد و یه بسته رو گذاشت جلوم ... گفت: دقیقا منم همین رو می خوام. بیا با هم بریم ایران. 🍃پریدم توی حرفش ... در حالی که اشکم بند نمی اومد بهش گفتم: امیر حسین، تو یه نابغه ای ... اینجا دارن برات خودکشی می کنن ... پدر منم اینجا قدرت زیادی داره. می تونه برات یه کار عالی پیدا کنه. می تونه کاری کنه که خوشبخت ترین مرد اینجا بشی ... 🍃چشم هاش پر از اشک بود ... این همه راه رو نیومده بود که بمونه ... خیلی اصرار کرد ... به اسم خودش و من بلیط گرفته بود ... 🍃روز پرواز خیلی توی فرودگاه منتظرم بود ... چشمش اطراف می دوید ... منم از دور فقط نگاهش می کردم ... 🍃من توی یه قصر بزرگ شده بودم ... با ثروتی زندگی کرده بودم که هرگز نگران هیچ چیز نبودم ... صبحانه ام رو توی تختم می خوردم ... خدمتکار شخصی داشتم و ... 🍃نمی تونستم این همه راه برم توی یه کشور دیگه که کشور من نبود ... نه زبان شون رو بلد بودم و نه جایگاه و موقعیت و ثروتی داشتم. نه مردمش رو می شناختم ... توی خونه ای که یک هزارم خونه من هم نبود ... فکر چنین زندگی ای هم برام وحشتناک بود ... 🍃هواپیما پرید ... و من قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... ✍ادامــــــه دارد .... 🌹جهت شادی ارواح شهدا و تعجیل در فرج امام زمان صلوات 🌹 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @khakriz72
قَالَ علی ( عليه السلام ) : إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَي الْوَالِدِ حَقّاً وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَي الْوَلَدِ حَقّاً فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَي الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَي الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ يُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ . و درود خدا بر او فرمود: همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقي است، پس حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرماني خدا، از پدر اطاعت كند، و حق فرزند بر پدر آنكه نام نيكو بر فرزند نهد، خوب تربيتش كند، و او را قرآن بياموزد. Amir al-Mu'minin, peace be upon him, said : The child has a right on the father while the father too a right on te child. The right of the father on the child is that the latter should obey the former in every matter save in committing sins of Allah, the Glorified, while the right of the child on the Glorified, while the right of the child on the father in that he should give him a beautiful name, give him good training and teach him the Qur'an. ۳۹۹ @khakriz72
قَالَ علی ( عليه السلام ) : الْعَيْنُ حَقٌّ وَ الرُّقَي حَقٌّ وَ السِّحْرُ حَقٌّ وَ الْفَأْلُ حَقٌّ وَ الطِّيَرَةُ لَيْسَتْ بِحَقٍّ وَ الْعَدْوَي لَيْسَتْ بِحَقٍّ وَ الطِّيبُ نُشْرَةٌ وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّكُوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَي الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ . و درود خدا بر او فرمود: چشم زخم راست است، استفاده از نيروهاي مرموز طبيعت و افسون راست است، سحر و جادو راست است، و فال نيك راست است، و رويداد بد را بدشگون دانستن، درست نيست، بوي خوش درمان و نشاط آور، عسل درمان و نشاط آور، سواري درمان و نشاط آور، و نگاه به سبزه زار درمان و نشاط آور است. Amir al-Mu'minin, peace be upon him, said: Evil effect of sight is right charm is right; sorcery is right, and fa'l (auguring good ) is right, while tiyarah (auguring evil) is not right, and apreading of a disease from one to the other is not right. Scent gives pleasure, honey gives pleasure, riding gives pleasure and lookint at greenery gives pleasure. ۴۰۰ @khakriz72
۱۳ نویسنده: شهید مدافع حرم 🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹 قسمت سیزدهم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو: ✨✨ 🍃برگشتم خونه ... اوایل تمام روز رو توی تخت می خوابیدم ... حس بیرون رفتن نداشتم ... همه نگرانم بودن ... با همه قطع ارتباط کردم ... حتی دلم نمی خواست مندلی رو ببینم ... 🍃مهمانی ها و لباس های مارکدار به نظرم زشت شده بودن ... دلم برای امیرحسین تنگ شده بود ... یادگاری هاش رو بغل می کردم و گریه می کردم ... خودم رو لعنت می کردم که چرا اون روز باهاش نرفتم ... 🍃چند ماه طول کشید ... کم کم آروم تر شدم ... به خودم می گفتم فراموش می کنی اما فایده ای نداشت ... 🍃مندلی به پدرم گفته بود که من ضربه روحی خوردم و اونم توی مهمانی ها، من رو به پسرهای مختلفی معرفی می کرد ... همه شون شبیه مدل ها، زشت بودن ... دلم برای امیرحسین گندم گون و لاغر خودم تنگ شده بود ... هر چند دیگه امیرحسین من نبود ... بالاخره یک روز تصمیم رو گرفتم ... امیرحسین از اول هم مال من بود ... اگر بی خیال اونجا می موندم ممکن بود توی ایران با دختر دیگه ای ازدواج کنه ... . 🍃از سفارت ایران خواستم برام دنبال آدرس امیرحسین توی ایران بگرده ... خودم هم شروع به مطالعه درباره اسلام کردم ... امیرحسین من مسلمان بود و از من می خواست مسلمان بشم ... ✍ادامــــــه دارد .... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @khakriz72
قَالَ علی ( عليه السلام ) : مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِي أَخْلَاقِهِمْ أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ . و درود خدا بر او فرمود: هماهنگي در اخلاق و رسوم مردم، ايمن ماندن از دشمني و كينه هاي آنان است. Amir al-Mu'minin, peace be upon him, said : Nearness with people in their manners brings about safety from their evil. ۴۰۱ @khakriz72
راوی: حجت‌الاسلام سميعي و... يادم هست در خاطرات ابراهيم هادي خواندم كه هميشه دنبال گره گشايي از مشكلات مردم بود.اين شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر پول باشد تا گره از مشكلات مردم بگشايم.من دقيقاً چنين شخصيتي را در هادي ذوالفقاري ديدم. او ابراهيم هادي را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي ابراهيم ميگذاشت.هادي صبحها تا عصر در بازار آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با موتور كار ميكرد.اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي مي ً فهميد كه مثال هيئت نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد.يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض ميكرد و كار او را راه مي انداخت. هادي چنين انسان بزرگي بود.من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما هادي تا احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد. زماني كه ميخواستم عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد.ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجامداد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم.اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد.زماني كه براي تحصيل در قم مستقر شده بودم، يك روز به هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به موتور دارم، اما نه پول دارم و نه موتورشناس هستم. هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم. هادي گفت: كجايي؟ گفتم: توي حجره در قم.گفت: برات موتور خريدم و با وانت آوردم قم، كجا بيارم؟ تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد.نمي دانيد آن موتور چقدر كار من را راه انداخت.بعدها فهميدم كه هادي براي بسياري از اطرافيان همين گونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. هادي اين توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود. كارهاي او مرا ياد حديث امام كاظم علیه السلام در بحاراالنوار، ج 75 ،ص 379 می اندازد که می فرمایند:همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان و نيكي كردن به آنان در حد توانتان است و اّلا اگر چنين نکنيد هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود. ٭٭٭ هادي درباره ي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از شهادت هادي فهميديم. وقتي هادي شهيد شد و برايش مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادرِ آقا هادي در مسجد بودم. يک خانمي آمد و همينطور به تصوير شهيد نگاه ميكرد و اشكميريخت. كسي هم او را نميشناخت.بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي شهيد كار دارم.برادر شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان شهيد هادي است، اما برادر شهيد هم او را نمي شناخت. اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد. براي ما عجيب بود. همه جور از هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين خانواده را تحت پوشش داشته!حتي زماني كه هادي در عراق و شهر نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.در مراسم تشييع هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم. بعدها فهميديم كه هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود. ۱۶ @khakriz72
اون جمله معروف دکتر حسن روحانی رئیس جمهور محترم یادم میاد که فرمودند: چنان ارزشی به پول ایران عطا کنم که دلار آمریکا در مقابل اون تعظیم کنه. خیلی جمله باحالی بود.کلی خندیدم. اما وقتی خبر رسید که در عراق پول ایران رو اصلا قبول نمی‌کردند،واقعا گریه ام گرفت. @khakriz72
یکی از دوستان تعریف میکرد: چند چیز تو پیاده روی اربعین برام جالب بود اول اینکه با ورود به مرز چزابه،یه عراقی اعلام کرد که سه تا اتوبوس به خرج خودش کرایه کرده تا زوار رو رایگان از مرز ببره نجف،اون هم با شام رایگان بین راه دوم اینکه یکی از شبها مجبور شدم برم خونه یه عراقی،چون بنده خدا خیلی التماس کرد و من نتونستم دلش رو بشکنم.البته قبلش از دست چند عراقی دیگه فرار کردم. سوم اینکه با برگشت به ایران در شهر حمیدیه شاهد ستاد اسکانی بودم که زوار رو داخل خانه های خودشون پذیرایی می‌کردند و منم از این فیض بهره بردم. بماند که موکب های عراقی چقدر به ایرانی ها احترام می‌گذاشتند و از هیچ کمکی و امکاناتی دریغ نمی‌کردند. حالا کمک دولت فخیمه روحانی رو در نظر بگیریم که قیمت دینار رو نسبت به سال قبل ۴ برابر کرد تا زیارت همه قبول باشه. @khakriz72