دلم هوای شلمچه کرده
سرزمین عشق
سنگرهای نور
لاله های خونین
خاک مقدس جبهه
که
بوی بهشت میدهد...
دلم قدم گذاشتن به آسمان را میخواهد،
اما من جامانده ام
جامانده...😔💔
کـانـاݪ خـاڪریز←↓
🍃🌹 @khakriz_shohada 🌹🍃
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 نماهنگ| مسیر_عشق
یادمان شهدای عملیات کربلای 5 - شلمچه
غروب شلمچه نمیشه باورم😭💔
کـانـاݪ خـاڪریز←↓
🍃🌹 @khakriz_shohada 🌹🍃
4_479221683404669632.MP3
5.97M
شهید_گمنام 🥀
میرم
شلمچه
به عشق دیدن تو🇮🇷
🔊 مجتبی رمضانی
راهیان_نور_مجازی
کـانـاݪ خـاڪریز←↓
🍃🌹 @khakriz_shohada 🌹🍃
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
4_379257114159220800.mp3
1.52M
دعای عهد😊
استاد فرهمند🍃
کـانـاݪ خـاڪریز←↓
🍃🌹 @khakriz_shohada 🌹🍃
سلام رفقــــــــا😊
امروز روز سی و پنجم چله است 🍃
التماس دعای فرج ان شـــاءالله😉😍
سلامامامزمانم🍃
ای ڪاش جمال ماہ او میدیدم😍✨
عالم همہ سر بہ راہ او میدیدم😊
ای ڪاش نمیمردم و در روز ظہور
خود را یڪی از سپاہ او میدیدم😍💕
اللهم_عجل_لولیک_الفـــرج
السلام_علیک_یاصاحبالزمان
کـانـاݪ خـاڪریز←↓
🍃🌹 @khakriz_shohada 🌹🍃
#شهیدهادی_ذوالفقاری
#خاطرات_شهدا 👇
#پسرک_فلافل_فروش
❣ڪانال خاڪریز❣
┏━✨⚜ ⚜✨━┓
@khakriz_shohada
┗━✨⚜ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
#شهیدهادی_ذوالفقاری #خاطرات_شهدا 👇 #پسرک_فلافل_فروش ❣ڪانال خاڪریز❣ ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khakriz_shohada ┗━✨
#خاطرات_شهدا
پسرک فلافل فروش🌱
❣کار فرهنگی مسجد موسی بن جعفر (ع) بسیار گسترده شده بود. سید علی مصطفوی برنامههای ورزشی و اردویی زیادی را ترتیب میداد. همیشه برای جلسات هیأت یا برنامههای اردویی فلافل میخرید. میگفت هم سالم است هم ارزان. یک فلافل فروشی به نام جوادین در خیابان پشت مسجد بود که از آنجا خرید میکرد. شاگرد این فلافلفروشی یک پسر با ادب بود. با یک نگاه میشد فهمید این پسر زمینه معنوی خوبی دارد. بارها با خود سید علی مصطفوی رفته بودیم سراغ این فلافل فروشی و با این جوان حرف میزدیم. سید علی میگفت این پسر باطن پاکی دارد و باید او را جذب مسجد کنیم. برای همین چند بار با او صحبت کرد و گفت که ما در مسجد چندین برنامه فرهنگی و ورزشی داریم. اگر دوست داشتی بیا و توی این برنامهها شرکت کن.حتی پیشنهاد کرد که اگر فرصت نداری در برنامه فوتبال بچههای مسجد شرکت کن. آن پسرک هم لبخندی میزد و میگفت: چشم اگر فرصت شد میام.رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک بود. تا اینکه یک شب مراسم یادواره شهدا در مسجد برگزار شد. این اولین یادواره شهدا بعد از پایان دوران دفاع مقدس بود.در پایان مراسم دیدم همان پسرک فلافل فروش انتهای مسجد نشسته به سید علی اشاره کردم و گفتم: رفیقت اومده مسجد.سیدعلی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد. بعد او را در جمع بچههای بسیج وارد کرد و گفت: ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کردهاید.خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. بعد سید علی گفت: چی شد این طرفا اومدی؟
او هم با صداقتی که داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد میشدم که دیدم مراسم دارید. گفتم بیام ببینم چه خبره که شما را دیدم.سید علی خندید و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن.بعد با هم شروع کردیم به جمعآوری وسایل مراسم. یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه میکرد. سید علی گفت: اگه دوست داری بگذار روی سرت.او هم کلاه را گذاشت روی سرش و گفت: به من میاد؟سید علی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند.
همه خندیدیم. اما واقعیت همان بود که سیدگفت: این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند.
پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بود که سیدعلی مصطفوی او را جذب مسجد کرد و بعدها اسوه و الگوی بچههای مسجد شد.🌿✨
#شهیدهادی_ذوالفقاری
#پسرک_فلافل_فروش
❣ڪانال خاڪریز❣
┏━✨⚜ ⚜✨━┓
@khakriz_shohada
┗━✨⚜ ⚜✨━┛