بهش گفتم :
راضی ام شهید بشی ولی الآن نه ،تو هنوز جوونی!😔
تو جواب بهم گفت:
لذتی که علی اکبر (ع) از شهادت برد حبیب ابن مظاهر نبرد☺️💚
#همسر_شهید_محمد_خانی ❣
#شهید_مدافع_حرم
@khaterat_shohada
مادرش میگفت:
بچه که بود فلج شد نذر حضرت زینب (س) کردمش، فرزندم خوب شد، خوب خوب ، آنقدر خوب که مهر نوکری عمه ی سادات روی قلبش حک شد، عاقبت هم فدائی بی بی شد.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_رضا_کارگر_برزی
@khaterat_shohada
🌺🍃🌺🍃
#عاشق هم بودیم
شب آخر تا صبح بیدار بودم و #نگاهش میکردم
موقع رفتن بهم گفت:
#دلم را لرزاندی، اما #ایمانم را نمی توانی بلرزانی
در #معراج بهش گفتم:
#حلالم کن که دلت را #لرزاندم
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حمید_سیاهکلی_مرادی 🕊
🌺🍃🌺🍃
@khaterat_shohada
پشت #ماشینش نوشته بود...
#حسین_جان ...
تا تو زمین سجده ای
#سر_به_هوا نمیشوم
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_جواد_محمدی
@khaterat_shohada
🌷در قسمتی از وصیتنامه ش نوشته بود ۰۰۰
من حاضرم مثل علی اڪبر امام حسین (ع)
اربـاً اربـا بشم
ولی ۰۰۰
حجاب ناموس اسلام
حفظ بشه !
🌷#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌷 #حسین_هریری 🌷
🌹 یـادشهـدابـاصلـوات
http://eitaa.com/khaterat_shohada
#خاطرات_شهدا 🌷
💠"محسن" یک آتش بهاختیار تام بود
🔰همسر شهید حججی درباره #تصویری که از اسارت او منتشر شد، گفت: این عکس نشاندهنده حق و باطل بود، من بعد از نگاه کردن با دقت به عکس یک لحظه حس نکردم که محسن #اسیر است، #صلابت را در وجود او دیدم حس کردم که #داعشی ملعون اسیر دست آقامحسن است. قطعاً از بغض و کینه است که چاقو کنار او گذاشتهاند.
🔰 من همه چیز در چهره او دیدم جز #ترس اما خستگی را حس کردم، مشخص بود ایشان تا لحظهای که به اسارت درآمده از خودش دفاع میکرده است چون #لبهای او خشک بود، اما استوار بودن هم در نگاه او بود، #محسن کم نیاورده بود.
🔰محسن یک آتش بهاختیار تام بود، این آتش بهاختیار را سالها قبل در مؤسسه #شهید_کاظمی نشان داد، اگر همه اینگونه باشیم همه چیز خیلی قشنگ پیش میرود و همه #محسنها، یکی یکی ساخته میشوند✅.
🔰«همسرم رفت که بگه #امام_خامنهای تنها نیست؛ رفت که بگه هنوزم مردان خدایی هستند؛ اگه کسی خواست اشکی واسه همسرم بریزه به اشکش #هدف بده؛ واسه ✓حضرت زینب (س) و ✓امام حسین (ع) گریه کنه... همه زیر لب فقط بگید امان از #دل_زینب(س) راهشو ادامه بدید؛ دعا کنید خدا به منم صبر بده؛ التماس دعا
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#خاطرات_شهدا🌷
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
🎓کارشناسی ارشد نرم افزار
🌷بسیار با ایمان و همیشه #باوضو بود و همواره به مسجد فاطمه زهرا در محله خودمان می رفت. هیچگاه #نماز_اول_وقت، دعای توسل و کمیلش ترک نشد.
🌷بسیار #باحیا بود و چشمش حیا داشت. در هنگام مواجه با نامحرمان سرش پایین بود به گونه ای که یکی از اساتید دانشگاه از #حیایش تعریف می کرد و می گفت هیچگاه مستقیم به خانم ها نگاه نمی کرد.
🌷اهل #زهد بود و از سر کار که می آمد برای استراحت بدون متکا دراز می کشید.
خواندن #دعای_عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار #قرآن تلاوت میکرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش میماند تا تمام حقوقی که دریافت میکند #حلال باشد.👌✔
🌷وی در #ماموریت جعفر طیار در عملیات نصر 2 منطقه حلب ناحیه العیس سوریه، در تاریخ 5 آذر 1394 به فیض شهادت نائل آمد.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#خاطرات_شهدا🌷
💠 #نوکری
🍃🌹مداح بود ، هم از بچگی #صدای خیلی خوبی داشت هم #سبک ها رو خوب اجرا میکرد هر #هیئتی که میخوند چون همه دوستش داشتند و با #اخلاص میخوند شور و حال خاصی به جلسه میداد .. ✨
🍃🌹وقتی که بیشتر تو محل جا افتاد هر هفته داخل چهار تا هیئت هفتگی #مداحی میکرد .
🍃🌹هیئت های دیگه که میرفتیم مینشست یه گوشه #گریه میکرد و سینه میزد و اصلا براش فرقی نداشت که تو هیئت مداحی کنه یا سینه بزنه ...
هرجای هیئت که بود بهترین #نوکری رو میکرد
🍃🌹هیچوقت از مداحی کردن کسی #ایراد نمیگرفت و بیشترین #ادب رو نسبت به همه مداح های امام حسین (ع) رعایت میکرد
به نقل از دوستان شهید
#شهید_حسین_معز_غلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#خاطرات_شهدا 🌷
💠ارادت خاصی به حضرت معصومه (س) داشت
🔰اکثر مسافرت هایی که با آقا محمود می رفتیم، سفرهای زیارتی بود، که خیلی برایم خاطره انگیز و جالب بود . خصوصاً حرم #حضرت_معصومه (س)که علاقه و ارادت خاصی نسبت به خانم داشتند
🔰بیشتر به #قم سفر می کردیم. گاهی بدون برنامه ریزی قبلی میخواست که به قم برویم، کافی بود من #مکثی کنم میگفت: وقتی اسم خانم می آید در #هرشرایطی که باشید باید برویم
🔰حتی با این لفظ که "وقتی گفتم حرم حضرت معصومه #باید حتما آماده باشید و کنار در منتظر باشید". اوایل این حرف ایشان برایم #عجیب و البته کمی سخت بود و لی تقریبا بعد ازمدتی عادت کردم
🔰و ایشان وقتی تصمیم سفر به قم میگرفت، #سریعا آماده می شدم. همین عامل باعث شده بود به #معرفت و درک بیشتری دست پیدا کنم و آرامش را در زندگی بیشترحس کنم.
#شهید_محمود_نریمانی
#شهید_مدافع_حرم
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#خاطرات_شهدا 🌷
✍به نقل از همسر شهید:
🔰همیشه خودش این شعر را می خواند: "عاشقانـ❤️ را سر شوریده به پیکرعجب است
دادن #سر نه عجب، داشتن آن عجب است"
فقط به او می گویم: #مبارکت باشد.
🔰صادق همیشه خنده ی خاصی به لب داشت حتی اگر جایی از بدنش هم #درد می کرد آن خنده را داشت و دایما شوخی می کرد تنها حرف جدی مان راجع به #شهادتش بود.
🔰چیزی که تا به الان بین ✓من و ✓خدا و ✓صادق بود اینکه وقتی خود #صادق بود من به حد کافی برایش مراسم و تعزیه گرفته بودم و #خودش آرامم می کرد.
🔰الان به او می گویم:من هم چنان احساس می کنم که به #ماموریت رفته است و به ماموریت واقعی اش رسیده است و هر آن #منتظرم اما دیگر نه برای برگشتش بلکه برای عملی کردن #قولش؛ قول داده است من را ببرد.
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#شهید_مدافع_حرم
┏━✨⚜️ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🕊🕊🕊🌹
🌹🕊🕊🌹
🌹🕊🌹
🌹🌹
🌹
ـ ـــ🎈ـــــــ ـ ـ ـــــ
🌷 #خاطرات_شهدا
ـ ــــ🎈ــــــ ـ ـ ـــــ
💍خاطره ای از عقد شهید💍
🔰در اولین روز #ماه_رجب عقد کردیم💍 و صادق که #روزه هم بود، در هنگام خواندن خبطه عقد چندین بار در گوش من زمزمه کرد که « #آرزوی من را فراموش نکنید و دعا کنید☺️»
🔰خاطره #شهیدتجلایی را یاد آور می شدند که همسرشان برایش #آرزوی_شهادت🌷 کرده بود .اولین مکانی که بعد از عقد رفتیم، #گلزار_شهدا بود .
🔰وقتی که در گلزار شهدا🌷 با هم قدم می زدیم، فقط در ذهنم با خود کلنجار می رفتم که میشود انسان کسی را که #دوست_دارد برایش یک چنین دعایی بکند که با شهادت🕊 از کنارش برود⁉️
🔰با خود گفتم اگر در بین این #شهدا، شهیدی را هم نام #آقا_صادق ببینم این دعا را خواهم کرد .دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید #صادق_جنگی را دیدم .
🔰در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این #دعا مصمم شدم👌.
راوی:همسر شهید
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#شهید_مدافع_حرم
#ظـــــهـــور_نـــزدیـــڪـــ_اســـتـ...
┏━✨⚜🌾🌾⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜🌾🌾⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#همسر_شهید_محمدحسین_محمدخانی:
🌹گفته بود: اگه جنازهای بود و منو دیدی، اول از همه بگو نوش جونت.
بلند بلند میگفتم: نوشجونت، نوشجونت.
🌹بهش میگفتم: سلام منو به ارباب برسون.
🌹بعداز معراج، تا خاکسپاری، فقط تابوتش رو دیدم. موقع تشییع، خیلی سریع حرکت میکردند. پشت تابوتش که راه میرفتم، زمزمه میکردم: ای کاروان آهسته ران، آرام جانم میرود!
🌹زمان تشییع، مداح داشت روضه حضرت علیاصغر میخوند. نمیدانستم آنجا چه خبر است، شروع کرد به لالایی خوندن. بعد هم گفت: همین دفعهی آخر که داشت میرفت، به من گفت: من دارم میرم و دیگه برنمیگردم! توی مراسمم برای بچهام لالایی بخون!
🌹محمدحسین نوحهی
"رسیدی به کرببلا خیره شو
به گنبد به گلدستهها خیره شو
اگه قطره اشکی چکید از چشات
به بارون این قطرهها خیره شو"
را خیلی دوست داشت. نمیدانم کسی به گوش مداح رسانده بود یا خودش انتخاب کرده بود.
🌹به یکی از رفقای محمدحسین که جزو مدافعان هم بود، گفتم: میتونین کاری کنین برم توی قبر؟
آبانماه بود و خیلی سرد. وقتی رفتم پایین قبر، همهی روضههایی که برایم خوانده بود، زمزمه کردم.
🌹گفته بود: داخل قبر، برام روضه بخون، زیارت عاشورا بخون، اشک گریه بر امامحسین رو بریز توی قبر، تاحدی که یه خورده از خاکش، گِل بشه.
براش خوندم.
🌹همان شعری که همیشه آخر هیئت گودال قتلگاه، میخواندند، خیلی دوستش داشت:
"دل من بسته به روضههات
جونم فدات، میمیرم برات
پدر و مادر من فدات
جونم فدات، میمیرم برات
چی میشه با خیل نوکرات
جونم فدات، میمیرم برات
سرجدا بیام پایین پات
جونم فدات، میمیرم برات"
🌹صدای " این گل پرپر از کجا آمده" نزدیکتر میشد.
🌹سعی میکردم احساساتم را کنترل کنم. میخواستم واقعاً آن اشکی که داخل قبر میریزم، اشکِ بر روضهی امامحسین علیهالسلام باشد، نه اشک از دست دادن محمدحسین.
🌹هرچه روضه به ذهنم میرسید، میخواندم و گریه میکردم.
نگاهی به قبر انداختم، باید میرفتم. داییام آمد و به زور من را برد بیرون.
🌹آقایی رفت پایین قبر، به آن آقا گفتم: شهید میخواست براش سینه بزنم. شما میتونید؟
🌹بغضش ترکید. چند دفعه زد روی سینهاش.
بهش گفتم: نوحه هم بخونید.
🌹پرسید چی بخونم؟
🌹گفتم:
"از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین؛ دست و پا میزد حسین؛ زینب صدا میزد حسین"
#شهید_مدافع_حرم
#محمدحسین_محمدخانی
#شهدا_رایادکنید_باصلوات
┏━✨⚜ ⚜✨━┓
@khaterat_shohada
┗━✨⚜ ⚜✨━┛