🏴🏴🏴
در شب هفتم دلم مهمان شاه آب شد
قصه ی یک مادر و طفلی...دلم بی تاب شد
داغ اصغر قاتل قلب جریح زینب است
از تلظّی های او خونین دل ارباب شد
بر ترک های لبش گریان سماوات و زمین
حنجرش خشکیده و رنگ رخش مهتاب شد
اصغر شش ماهه عزم یاری بابا نمود
بی زره آمد به میدان و عدو نایاب شد
برفراز منبر دست پدر همچو عمو
با رجز هایش عذابی بر دل کذّاب شد
ناگهان ذبح عظیمی چاره ی قوم یهود
با نوک تیر سه شعبه اصغرم سیراب شد
چشم بازش شوق پرواز است و دل اما کباب
از خضاب خون او صبر پدر اعجاب شد
عمه جان گهواره را از پیش چشمانش بِبَر
شام عاشورا و آب و مادری هم آب شد ...
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal
🏴🏴🏴
نخند ای نازنین من صدای تیر می آید
صدای بال کرکس ها در این تصویر می آید
چه زخمی می کند قلبم ترک های لبان تو
بمیرد مادرت اصغر ، بدون شیر می آید
سرت برگردن افتاده تلظّی می کنی هر دم
نفس های علیِ من، چه سرد و دیر می آید
میان معرکه گرگی کمین حنجرت کرده
برای چیدن غنچه چه بی تأخیر می آید
خداراشکر رفتی و نبودی عصر عاشورا
حرامی با گل آتش و یک زنجیر می آید
شب است و پای گهواره هوای کودکم کردم
نصیب من شده آهی که در تقدیر می آید ...
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal