eitaa logo
ریحانه
23.9هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
209 فایل
ریحانه؛ بخش زن و خانواده رسانه KHAMENEI.IR 📲ارتباط با ما👇 @reyhaneh_contact
مشاهده در ایتا
دانلود
23.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 *انگار شهدا به ما ماموریت میدهند که بنویسیم* میزگرد ریحانه درباره ادبیات دفاع مقدس با حضور خانم‌ها فتاحی، سپهری و ضرابی‌زاده (قسمت دوم) ⁉️ از بانوان نویسنده دفاع مقدس پرسیدیم که چه انگیزه‌ای به شما نیرو میدهد که برای شهدا بنویسید. جواب‌های نویسندگان به این سوال به ظاهر تکراری، جالب و نو بود:
💙 یک پنج‌شنبه‌ی فیروزه‌ای 📝 روایت خانم سارا عرفانی از دیدار روزگذشته‌ی رهبر انقلاب 🌺 غروب پنج‌شنبه بیستم مهرماه ۹۷، جمع محدودی از نویسندگان و شاعران با رهبر انقلاب دیدار کردند. در این برنامه برخی چهره‌های شناخته شده حوزه ادبیات به بیان نظرات خود پرداختند و رهبر انقلاب نیز در ادامه توصیه‌ها و نکاتی را بیان داشتند.
💙 یک پنج‌شنبه‌ی فیروزه‌ای 📝 روایت خانم سارا عرفانی از دیدار روزگذشته‌ی رهبر انقلاب 💐 راستش همیشه وقتی شاعرها را می دیدم که گرد آقا حلقه زده اند و در فضایی صمیمانه شعر می خوانند و صحبت می کنند، دلم می گرفت. دوست داشتیم زمانی ما نویسنده ها هم این فرصت را داشته باشیم که با رهبر مان هم کلام شویم و از فضای ادبی و فرهنگی کشور صحبت کنیم. 🔹 اینکه رهبرمان، شعر را به این خوبی می شناسند، ادبیات را بهتر از خیلی از اهل ادب، می فهمند و در موردش صحبت و تحلیل دارند، واقعا نعمت بزرگی ست که باید قدرش را بدانیم. 🔸 سرانجام، روزی که چند سال آرزویش را داشتم فرا رسید. در جمعی صمیمانه، در کنار نویسندگان جوان کشورم، گرد ایشان حلقه زدیم. آقای مودب، یکی یکی نویسندگان را معرفی کردند و چند جمله ای از موفقیت ها و کتابهای هر فرد صحبت کردند. 🔹 به من که رسیدند، گفتند ایشان نویسنده ی کتاب «پنجشنبه فیروزه ای» هستند. یکی از عزیزان گفتند: «بله داستانی که خیلی مناسب دختر خانم هاست.» آقا فرمودند: «نه لزوما هم دخترانه نیست.» همین یک جمله برایم بس بود که بدانم رهبرم، کتابم را خوانده اند و تا این حد در ذهن شان هست. همین یک جمله شان، خستگی را از تنم در برد. 🔸 خانم راضیه تجار، صحبت هایشان را اینطور شروع کردند که انصافا حرف دل همه مان بود: «اینکه رهبرمان، اهل ادبیات هستند، با شاعران و نویسندگان جلساتی می گذارند و اهل مطالعه هستند، نعمت بزرگی است که باید قدرش را بدانیم و خدا را شکر کنیم.» 🔹 خانم سید عذرا موسوی کنارم نشسته بودند. کتابهایشان را آورده بودند تا به حضرت آقا تقدیم کنند. هنوز خاطره ی خوش خواندن کتاب «جشن باغ صدری» شان در ذهنم بود. 🔸 دقایقی بعد، خانم وجیهه سامانی نویسنده ی کتاب «خواب باران» صحبت کردند. ایشان در مورد معضل ضعف در سیستم پخش کتاب در تهران و شهرستان ها صحبت کردند. از لزوم توجه بیشتر به بانوان نویسنده گفتند که به قول حضرت آقا در دیدار قبل، فرموده بودند خانم های نویسنده کم کم دارند گوی سبقت را از مردان می ربایند. بعد هم گفتند: «روز رونمایی از تقریظ کتاب فرنگیس، به مجریان خانم انگشتر هدیه دادید. اگر امکان دارد، امروز به نویسندگان خانم هم انگشتری هدیه دهید.» 🔹 آقای عزتی پاک در مورد فعالیت هایشان در انتشارات شهرستان ادب و مدرسه ی رمان و تربیت نویسندگان جوان انقلابی صحبت کردند و دغدغه ی نوشتن از آرمان هایی که شاید در این چهل سال، مغفول مانده اند و حضرت آقا به ایشان فرمودند: «کاری که شهرستان ادب شروع کرده بسیار کار مهمی و ارزشمندی است و باید ادامه پیدا کند.» 🔸 حالا که دارم می نویسم، مدام دست می برم و هدیه ی رهبرم را در انگشتم لمس می کنم. می دانم این هدیه، بار مسئولیتی سخت و سنگین را بر دوش تمام زنان نویسنده می نهد. تمام زنانی که دست به قلم برده اند تا بخشی از هویت متعالی انسان ها را در نوشته هایشان به تصویر بکشند. حضرت آقا در صحبت هایشان فرمودند: «بهترین ابزار برای بیان تاریخ یک کشور، بستر داستان و رمان است و نویسندگان باید بدانند داستان چه تاثیری می تواند بر فکر و اندیشه ی مردم داشته باشد... اما توجه کنید که رمان علاوه بر اینکه باید قصه ی خوبی بگوید، باید خوب هم قصه بگوید. از این رو، به ابزار توجه کنید. چگونه گفتن مهم است. خوب قصه بگویید.» 🔹 دیدار خاطره انگیز ما با رهبر عزیزمان تمام شد و من با انگشتری بر انگشت و چفیه ای بر گردن، به سمت خانه می رفتم. گویی به نبرد می روم. نبردی که با سلاح قلم، به قلب دشمن می تازد و حماسه ای دیگر رقم می زند. گاهی باید مثل «فرنگیس» بود. یکه و تنها و فقط با یک تبر، دلیرانه به فرق دشمن کوبید. گاهی نبرد یک زن، مقابل صفحه ی مانیتور و با نوشتن واژه هایی رخ می دهد که می توانند عمیق ترین تاثیر را در ادبیات یک کشور داشته باشند، در حالیکه آن زن، دستی به گهواره دارد و نیم نگاهی به دفتر مشق فرزندش. ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
📸انگشتر و چفیه‌‌ی اهدایی رهبر انقلاب به خانم سارا عرفانی @khamenei_reyhaneh
🌷 آرامش در میان تلاطم 📝 روایت خانم وجیهه سامانی از دیدار روزگذشته‌ی رهبر انقلاب 🌺 غروب پنج‌شنبه بیستم مهرماه ۹۷، جمع محدودی از نویسندگان و شاعران با رهبر انقلاب دیدار کردند. در این برنامه برخی چهره‌های شناخته شده حوزه ادبیات به بیان نظرات خود پرداختند و رهبر انقلاب نیز در ادامه توصیه‌ها و نکاتی را بیان داشتند.
🌷 آرامش در میان تلاطم 📝 روایت خانم وجیهه سامانی از دیدار روزگذشته‌ی رهبر انقلاب: 🔹 روز نشست رونمایی از تقریظ رهبری بر اولین باری بود که توفیق حضور در بیت رهبری را پیدا کردم. آن روز به خاطر شلوغی و ازدحام خانم های حاضر در نشست، نماز ظهر را از دست دادیم و فقط به نماز عصر رسیدیم. 🔸 بعد از نماز هم آقا سرپایی چند کلامی با فرنگیس و نویسنده صحبت کردند و رفتند و سهم ما فقط دیداری کوتاه سرشار از شعف و شادمانی بود. همین هم برای مان کافی بود. همین که در فاصله کمتر از نیم متر بایستی و ولی امر مسلمین جهان و حضرت آقایی که یک تنه دارد را در امواج متلاطم و سهمگین و طوفانی روزگار هدایت می کند، ببینی؛ برای مان مثل خواب بود. از سرمان هم زیاد بود. 🔹آن روز شش نفر از دوستان خوب و مجریان توانمند تلویزیون هم در برنامه حضور داشتند و قرعه به نیک بختی ایشان افتاد و هرکدام انگشتری از آقا هدیه گرفتند. در مسیر برگشت با دوستان می گفتیم به نماز ظهر که نرسیدیم، فرصت حرف زدن و شنیدن صحبت های آقا که دست نداد، لااقل کاش به ما هم انگشتری می رسید... که نرسید. و آن روز تمام شد. و ما به خانه برگشتیم. اما حلاوت و لذت همان دیدار کوتاه که مثل نسیمی زودگذر وزید و گذشت و تمام شد، با ما ماند. 🔸تا چند روز قبل که گوشی همراهم زنگ خورد. از حوزه هنری بود. دعوت می شدم تا همراه جمع محدودی از دوستان نویسنده، در نشستی خصوصی با رهبری شرکت کنم. باور کردنی نبود. دو دیدار در عرض کمتر از دو هفته... آن هم بعد از همه این سال ها که حسرتش به دلم مانده بود... 🔹پنجشنبه برخلاف روز رونمایی کتاب فرنگیس، از جمعی حدود سی نویسنده منتخب، فقط چهار خانم نویسنده بودیم. این بار زودتر از اذان در آن دو اتاق تو در توی ساده و بی پیرایه همیشگی، در انتظار صف کشیدیم تا آقا وارد شوند. 🔸نماز را به جماعت خواندیم. این بار تمام و کمال. بعد از نماز همه در یک اتاق جمع شدیم و دور تا دور نشستیم. آقای علی‌محمد مودب یک به یک دوستان نویسنده را معرفی کردند. سریع و موجز و خلاصه. بعد از معرفی از آقا پرسیدند: چقدر زمان داریم؟ آقا گفتند: باید همان اول سوال می کردید. الان یک ربع است از وقت تان گذشته... همه خندیدیم. 🔹 چون فرصت کم بود، قرار شد فقط بعضی از دوستان صحبت کنند و از دغدغه ها و مشکلات و پیشنهاد های شان درحوزه کتاب و ادبیات و چاپ و نشر بگویند. 🔸 خانم تجار به عنوان بانوی پیشکسوت شروع کردند. داشتم با خودم فکر می کردم چطور می توانیم از آن انگشترها از آقا هدیه بگیریم؟ چطور باید عنوان کنیم؟ گفتنش سخت بود. خیلی هم سخت بود. اما اگر نمی گفتیم هم، از دست مان می‌رفت و دیگر معلوم نبود کی و کجا و چطور بتوانیم به دیدار آقا بیاییم و اصلا بشود یا نشود و قرعه به نام مان بیفتد یا نیفتد و... 🔹 در همین جنگ و جدل ها با خودم بودم که یک دفعه آقای مودب اسم من را بردند. با تعجب نگاه شان کردم. یکی از آقایان فیلمبردار به سرعت میکروفن پایه دار را مقابلم تنظیم کرد. اصلا فکرش را نمی کردم فرصت به صحبت کردن من هم برسد. آمادگی اش را نداشتم. از قبل کسی چیزی به ما نگفته بود. فقط می دانستیم از جمع خانم ها قرار است خانم تجار صحبت کنند. 🔸 حتما مکثم طولانی شده بود که آقای مودب دوباره صدایم کردند. شروع کردم و هرطوری بود نکاتی که به ذهنم می رسید بیان کردم. اول از فرصتی که دست داده بود تشکر کردم. بعد از دغدغه همیشگی ام که همان معضل ضعف در سیستم پخش کتاب در تهران و شهرستان ها بود، نکاتی را گفتم. از لزوم توجه بیشتر به بانوان نویسنده که کم کم دارند گوی سبقت را از آقایان می برند هم حرف هایی زدم. دست آخر هم دلم را به دریا زدم و گفتم که از روز رونمایی کتاب فرنگیس و انگشترهای اهدایی شان به دوستان رسانه ای، این حسرت به دل مان مانده. اقا خنده ای کردند و گفتند ان شاالله... 🔹 در فضایی کاملا دوستانه و صمیمی، تقریبا نیمی از دوستان نویسنده فرصت پیدا کردند تا از دغدغه ها و گلایه ها و مشکلات شان بگویند و بشنوند. آقا هم به دقت به همه حرف ها گوش می دادند و هر جا لازم بود، نکاتی را می گفتند.
ادامه از مطلب قبلی 🔺 🌺 دست آخر هم نیم ساعتی برای مان صحبت کردند و از لزوم توجه بیشتر به رمان و عقب بودن مان در این عرصه مهم و تاثیر گذار گفتند و اینکه ملت ها را باید از روی داستان ها و رمان های شان شناخت. گفتند البته حرکت های خوبی در این زمینه شروع شده و آثار خوبی از جوانان نوشته شده و این که به آینده ادبیات داستانی و رمان ایرانی بسیار امیدوارند. مثل همه چیزهای دیگر که یاس و ناامیدی و تردید در وجودشان دیده نمی شود و فقط امید و روشنی ست که در کلام و نگاه شان موج می زند. 🔸 کمی بعد انگشترهای مان را آوردند. خوش حال بودیم، اما هنوز یک چیزی کم بود. جلسه که تمام شد، انگشترها را بردیم پیش آقا و گفتیم این طور قبول نیست، ما می خواستیم از خودتان هدیه بگیریم! 🔹 آقا باز هم خندیدند و گفتند اشکالی ندارد. انگشترها را گرفتند و دعایی خواندند و به ما برگرداندند. ما هم کتاب های مان را به رسم یادبود به ایشان هدیه دادیم و کتاب "خواب باران"م در دستان حضرت آقا نشست. 🔸 حالا دیگر جماعت آقایان جلو آمده بودند و ما به ناچار کنار کشیدیم. انگشتر عقیق در دست، گردن می کشیدم تا یک بار دیگر حضرت آقا را از میان ازدحام حلقه پیرامون و جمع مشایعت کننده ببینم. به این فکر می کردم چه زود و چه نیکو تیر دعایم به هدف استجابت رسید. 🔹 به این فکر می کردم که سه ساعت دیدار چه زود گذشت! درست مثل یک پلک بر هم زدن... و اینکه آیا درباره عمری و مجالی و فرصتی برای دیدار دست می دهد؟ به این که برخلاف آشوب و هیاهوی آن بیرون، چه آرامش ناب و زلالی در این اتاق های تو در توی ساده و صمیمی موج می زند. و به این که... چقدر دل آدم این جا قرص می شود. قرص و محکم و مطمئن... 📝 به قلم وجیهه سامانی ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🌺 «عزت مادری در این است» ✊️ رهبر انقلاب: من مادران شهدائی را زیارت کردم که بجد و با صدق واقعی میگفتند اگر ما ده تا فرزند هم داشتیم، حاضر بودیم در راه خدا بدهیم؛ دروغ نمیگفتند. 💝 احساس عزت و افتخار میکردند، به خاطر اینکه فرزندانشان در راه خدا شهید شدند. ❇️ البته حق هم با آنهاست، عزت و افتخار است؛ همان طوری که عمه‌ی ما زینب کبری‌ (سلام الله علیها) فرمود: «ما رأیت الّا جمیلا». ۱۳۸۹/۷/۲۸
❣️ماجرای فرنگیس ☘️روایت مراسم تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب فرنگیس و دیدار ایشان با راوی و نویسنده‌ی کتاب ✅قسمت چهارم 🌟آقا به سمت دیگر جمعیت رفتند. جایی که گروهی دیگر از مهمانان ایستاده بودند. به آقای سرهنگی گفتند «شما خیلی کار مهم و ارزشمندی می‌کنید.» از ادبیات و نگاه زنانه گفتند که چقدر به ادبیات دفاع مقدس کمک کرده است. آقا تأکید کردند که در حوزه ادبیات دفاع مقدس از همین الان باید برای ۲۰ سال آینده برنامه‌ریزی کنید. 🌟دغدغه‌های فرهنگی رهبر و توجه ویژه به ادبیات دوران دفاع مقدس و نگهداری از ذخیره‌های بی‌همتای جنگ، برایم شوق‌انگیز بود. 🌟من هنوز همان‌جا ایستاده بودم. خانم ضرابی‌زاده آمد عقب جمعیت. او را از «دختر شینا» می‌شناختم. اما اولین بار بود می‌دیدمش. هیجان‌زده و خوشحال از عنایت ویژه آقا درباره کتاب گلستان یازدهم. چندبار با هیجان درباره جمله‌های آقا بابت کتابش برایم حرف زد. 🌟خانمی از صبح مدام همراه ایشان بود. دوست داشتم بدانم کیست و چرا به این جمع دعوت شده. راستش ترسیدم بپرسم. ترسیدم بپرسم و آدم معروفی باشد و من نشناخته باشمش و طرف توی دلش بگوید این، یعنی من چقدر از ماجرا پرت است ولی سلام کردم. به من لبخند زد و جواب سلامم را داد. بی‌مقدمه پرسید او را می‌شناسم یا نه. افتاده بودم در دامی که نباید می‌افتادم. گفتم نمی‌شناسم. خندید و گفت که همسر شهید است. راوی کتاب گلستان یازدهم که قهرمانش شهید چیت‌سازیان است. خانم ضرابی‌زاده آمد وسط و گفت: بله! ایشان اصلاً خود گلستان یازدهم است. همسر شهید چیت‌سازیان سرش را پایین انداخت و خندید 🖊روايت اين دیدار به قلم فاطمه خوش‌نما در روزنامه جوان به چاپ رسیده است. ❣️ @khamenei_Reyhaneh
🛋 هرجا گفت، بنشین! ✨امام باقر عليه السلام : هرگاه يكى از شما به خانه برادرش وارد شد، هر جايى كه صاحب خانه مى گويد ، همان جا بايد بنشيند ؛ زيرا صاحب خانه ، به موقعيّت خانه اش نسبت به مهمان ، آشناتر است. قرب الإسناد، ص۶۹ 🌸#میلاد_امام_باقر_علیه_السلام_به_روایت_سوم_صفر ❣@khamenei_reyhaneh
18.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻 توصیه‌های کاربردی به بانوان علاقه‌مند به ادبیات دفاع مقدس 🗣 میزگرد ریحانه درباره نقش زنان در ادبیات دفاع مقدس با حضور خانم‌ها فتاحی، ضرابی‌زاده و سپهری (قسمت سوم) 🌷 خانم سپهری: می‌توانند در برخی از خبرگزاری‌ها مطلب و گفت‌وگو و گزارش‌هایی را بنویسند. ما از چه چیزی شروع کردیم؟ من خودم از پیاده کردن نوارها شروع کردم.
❣️ماجرای فرنگیس ☘️روایت مراسم تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب فرنگیس و دیدار ایشان با راوی و نویسنده‌ی کتاب ✅قسمت آخر 🌟مسئولان اجرای مراسم کم‌کم ما را به بیرون اتاق هدایت کردند، یعنی دیگر ساعت دیدار به اتمام نزدیک می‌شد و باید می‌رفتیم توی حیاط. 🌟می‌خواستم مطمئن شوم که آیا باز هم بحثی بین رهبر انقلاب و خانم فرنگیس رد و بدل نشود که از دستم در رفته باشد. روی طاقچه توی یک سینی مستطیل استیل، یک تنگ آب یخ بود و چند لیوان شیشه‌ای. برگشتم برای آب خوردن یکی از لیوان‌ها را پر از آب کردم. زیر چشمی حواسم به آقا بود و خانم فتاحی و فرنگیس که از جلوی من رد شدند و از اتاق بیرون رفتند. همه آب لیوان را یک‌جا سر کشیدم و زود از اتاق زدم بیرون. 🌟خانم فرنگیس و خانم فتاحی گوشه‌ای از حیاط زیر سایه درخت‌ها ایستاده بودند و بچه‌های دفتر نشر مشغول مصاحبه با آن‌ها بودند. فرنگیس کردی حرف می‌زد و خانم فتاحی فارسی‌اش را برای ما می‌گفت. هر دو گفتند: از تشکر آقا شرمنده شده‌اند و آن‌که باید تشکر کند خود آن‌ها هستند که آقا به کتابشان توجه کرده‌اند. فرنگیس آخرین حرفش این بود که هنوز آماده دفاع است. همچنان می‌تواند بجنگد و با همان زبان و لهجه شیرین و خاص کردی‌اش تأکید کرد که همه باید از آب و خاک‌مان دفاع کنیم و جلوی دشمنان داخلی و خارجی متحد شویم و بایستیم. 🌟خانم ضرابی‌زاده و همسر شهید چیت‌سازیان هم آن طرف‌تر مشغول جواب دادن به سؤال‌های گفت‌وگو‌کننده‌ها بودند. 🌟فرنگیس و خانم فتاحی از هم جدا نمی‌شدند. خانم ضرابی‌زاده و همسر شهید قهرمان داستانش نیز. انگار راویان داستان‌های واقعی و عجیب دفاع‌مقدس با نویسنده قصه‌های‌شان دوستی عمیقی دارند. شاید از این بابت که درد‌ها را با‌هم تجربه می‌کنند. یکی می‌گوید و آن یکی به کلمه‌ها جان می‌دهد. حتماً از این بابت که برای تک‌تک داستان‌ها که آن یکی گفته و دیگری نوشته، اشک ریخته‌اند. کنار هم بغض کرده‌اند و سر به شانه هم گریه سر‌داده‌اند، اما باز هم با‌همه درد‌ها دست روی زانو از جا بلند شده‌اند و برای نسل فردای سرزمین‌مان از مردان و زنانی گفته‌اند که تا پای جان پای دین و ایمان و وطنشان مانده‌اند. 🖊روایت این دیدار به قلم فاطمه خوش‌نما در روزنامه جوان به چاپ رسیده است ❣️ @khamenei_Reyhaneh