استاد #مطهری (ره):
از کجا بفهمیم که عبادت ما، «عبادت» است نه «عادت»؟
🔸#اخلاق معنایش این است که #انسان اراده خودش را بر #عادات و بر طبایع خود غلبه بدهد؛ یعنی اراده را تقویت کند به طوری که اراده بر آنها حاکم باشد.
🔹حتی اراده باید بر عادات خوب هم غالب باشد، چون کار خوب اگر کسی به آن عادت پیدا کرد خوب نیست.
📿مثلا ما باید #نماز بخوانیم اما نباید نماز خواندن ما شکل عادت داشته باشد. از کجا بفهمیم که نماز خواندن ما عادت است یا نه؟ باید ببینیم آیا همه دستورات #خدا را مثل نماز خواندن انجام میدهیم؟ اگر اینطور است، معلوم میشود که کار ما به خاطر امر خداست.
📿اما اگر #ربا را میخوریم و در عین حال، نماز را هم با نافلههایش میخوانیم، یا اگر خیانت به امانت مردم میکنیم ولی زیارت عاشورایمان هم ترک نمیشود، میفهمیم که اینها عبادت نیست، عادت است.
📚 اسلام و نیازهای زمان، ج۱، ص۲۱۱
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
#حکایت
🍂مردی به دهی سفر ڪرد …زنی ڪه مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد. شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
🍁ڪدخدای دهڪده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید ! مرد به ڪدخدا گفت : یڪی از دستانت را به من بده !!!
🍁ڪدخدا تعجب ڪرد و یڪی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه مرد گفت : حالا ڪف بزن !!!
ڪدخدا بیشتر تعجب ڪرد و گفت: هیچ ڪس نمیتواند با یک دست ڪف بزند ؟!!
🔻مرد لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این ڪه مردان دهڪده نیز هرزه باشند.😊
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
❌#داستان_عجیب_نبش_قبر
اسماعیل دانش پژوه از کارکنان باسابقه این سازمان با 25 سال سابقه فعالیت در بهشت زهرا خاطره ای عجیب نقل می کند. او می گوید: اطلاع دادند در یک آرامگاه خانوادگی پسری جنازه پدرش را از قبر خارج کرده است. به سرعت به محل رفته و متوجه شدیم مرده ای که هنوز چهل روز از فوتش نگذشته بود، توسط پسرش به بیرون قبر منتقل شده و می خواسته او را دوباره دفن کند. وقتی از آن پسر علت این کار را پرسیدیم گفت خواب دیده پدرش زنده است و می خواسته با این کار مطمئن شود. البته دروغ می گفت چون ماموران انتظامات پس از انجام تحقیقات منوجه شدند این پیرمرد مریض بوده و همه اقوامش بجز این پسر خارج از کشور بوده اند. برای همین وقتی او می میرد پسرش برای تغییر اسناد مالکیت اموال آمده تا انگشت سبابه پدرش را که هنوز آثار خطوط روی پوستش تغییر نکرده بود، با استامپ روی اسناد واگذاری بزند. ما این پسر را به مقامات قضایی تحویل دادیم اما همیشه به این فکر می کنم که چطور یک انسان می تواند با پدرش چنین کاری کند.
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
Tahavolnab.mp3
19.43M
"داستان زیبایی از حضرت عباس"
"پیشنهاد میکنم گوش کنید"
" فوق العاده زیباست "
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
❣ داستان ها و عبرت ها
🌸🍃روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت.
در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند.
همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
🌸🍃خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و تکبرت ، اهل دوزخ!
👤محمد غزالی، کیمیای سعادت، جلد 1
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
📌داستان امشب🍃🌺
💂♀ پیر پالان دوز 💂♀
یک روز شیخ بها در بازار قدم میزد و پیر مردی را دید که مشغول دوختن پالان پاره مردم بود و از این راه امرارمعاش میکرد.
🔸 شیخ دلش به حال پیرمرد سوخت و جلو رفت وگفت : سلام سپس دستش را به پالان پیرمرد زد و بلافاصله از طرف غیب پالان پیرمرد پر شد از سکه های اشرفی.
🔹پیرمرد وقتی این حرکت شیخ را دید ناراحت شد و فریاد زد چکار کردی؟ یالا سکه ها را بردار که به درد من نمیخورد.
🔸شیخ گفت : من نمی توانم سکه ها را غیب کنم.
🔹 پیرمرد چوب دستی خود را به پالان زد و سکه ها غیب شدند و رو به شیخ گفت تو که نمی توانی غیب کنی چرا ظاهر میکنی؟
🔸 شیخ بها فهمید پیرمرد صاحب علم و کمالات بسیار است.
🔹پیرپالان دوز سپس رو به شیخ می کند و می گوید:
"دلت را کیمیا کن!" کما اینکه خدای رحمان در حدیث قدسی میفرماید :
💥یا عبدی اطعنی اجعلک مثلی انا اقول کن فیکون انت تقول کن فیکون💥
↔️ بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مانند خود کنم. من می گویم باش پس بوجود می آید تو هم می گویی باش پس می شود."
🕌مقبره ی شيخ محمد کارندهي (پير پاره دوز) جنب حرم رضوی در مشهد مقدس واقع است.
📚 مجموعه شهر حکایات
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
🔴داستان دختر زیبا و مرد حیله گر عیاش
روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:...
اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت:آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
📚هزارویک حکایت
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
4_5947466649014634238.mp3
10.36M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۱
بعضیا بی حوصله و تنبلند...
اما فقط در امور دنیایی!.
بعضیا فقط در امور آخرتی!
بعضیا هم در هر دو ‼
شما جزو کدوم دسته اید؟... چرا؟
#استاد_شجاعی
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
4_5951857617419633701.mp3
10.09M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۲
هرچه محیطی، دارای شرایط پیچیده تر، کامل تر و زیباتر، باشه؛ ورودِ بهش مجوّز سخت تری میخواد!
🔅استفاده از شرایط زیستیِ پیچیده آخرتی ؛ منوط به کسب مجوزِ شما در این دنیاست!
#استاد_شجاعی
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
نقل کرده اند. که در یک روز سرد زمستانی که برف سنگینی در حال باریدن بود ..
ناصر الدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد ..
درشکه چی بیچاره را صدا کرد و دستور داد “که اتاقک درشکه را برایش گرم کنند و منقل و وافور شاهی را هم در ان مهیا کنند .انگاه در حالی که دو سوگلی را در دو طرف اش گرفته بود در درشکه گرم و نرم ..به درشکه چی دستور حرکت داد ….
کمی که از تماشای برف و بوران بیرون “واحساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد …هوس بذله گویی به سرش زد و برای اینکه سوگلی های خود را بخنداند “با صدای بلند به پیر مرد درشکه چی که از سرمای بیرون می لرزید گفت :
درشکه چی “به سرما بگو ناصر الدین ..! تره هم واست خرد نمی کند …
درشکه چی سکوت کرد .!
اندکی بعد ناصر الدین شاه دوباره پرسید !
به سرما گفتی مردک …
درشکه چی که از سرمای جانسوز نای حرف زدن نداشت ..جواب داد :
بله قربان گفتم ..
خب چی گفت !
پیر مرد جواب داد ! گفت :
با حضرت همایونی کار ندارم ..ولی پدر تو یکی را درمی آورم ...
این دقیقا حکایت کسانی است که برای تحریم ها تره هم خرد نمیکنند. مردم زیر خط فقر همان درشکه چی...
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
شب هفتم محرم 97.mp3
33.47M
🔊 شب هفتم محرم👆
💽چند داستان زیبا در بحث اخلاق زن و شوهر
👈خانمی که بدحجاب میاد بیرون میدونه که...
▪️روضه علی اصغر(علیه السلام)
#نشر_صدقه_جاریست🌸
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686
•┈••✾🍃🍁🍃✾••┈•
1_92473505.mp3
11.49M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۳
💢 مهمترین کارِ ما، اینجا؛ انسان زیستن است.
یعنی هماهنگ کردنِ تمام فعالیت هایمان در جهتِ آماده شدن باطن، برای بهره بردن از شرایط زیستیِ آخرت !
حواسمان به این مهمترین وظیفه هست؟
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
4_5956546394561971837.mp3
11.56M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۴
♨️ کسانی که برای شرایط زندگی ابدی خود نگران و فعال نیستند؛
قطعاً قادر به انتقال این حساسیت،
و روح تلاش به فرزندان خود نیز نخواهند بود.
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
✨﷽✨
✅کرامات آقا امام حسین(ع)
✍ملاعباس چاوش با جمعی از جوانان شب جمعه به کربلا آمدند، از او خواستند تا برایشان مداحی کند،رسیدند بالای سر امام حسین(ع)، به خود گفت دفترچه شعرم را باز میکنم هر شعری آمد همان را میخوانم. دفترچه اش را باز کرد و اشعار علی اکبر(ع) آمد، و شروع کرد به خواندن. سفر اول کربلا و همه جوان، مجلس شوری بپا شد، ملا عباس گفت: بس است، دیگر برویم استراحت کنیم. در عالم خواب به او گفتند آماده شوید که امام حسین(ع) میخواهد به دیدارتان بیاید، او در عالم خواب همه را بیدار کرد و مودبانه نشستند تا آقا تشریف آوردند.
امام حسین(ع) فرمود: ملا عباس! گفتم: بله آقا جان. فرمودند: می دانی چرا من امشب به اينجا آمدم؟! گفتم: نه آقاجان. فرمودند: من با شما سه كار داشتم. گفتم: آن سه كار چيست آقا جانم؟فرمودند: اولا، بدان كه هر كس زائر ما باشد، به ديدنش می رويم! ثانيا، شبهای جمعه وقتی در مازندران هستی و جلسه داريد و دور هم می نشينيد، یک پيرمردی دم در می نشيند و كفش ها را درست می كند، سلام حسين را به او برسان!سپس فرمودند: ملا عباس! كار سوم هم اين است كه آمدم به تو بگويم كه اگر دفعه ی ديگر رفقا را در شب جمعه به حرم آوردی،... گفتم بله آقا؟ یک وقت ديدم بغض راه گلويشان را گرفت. گفتم: آقا چی شده؟
فرمودند: ملا عباس اگر دو مرتبه رفقايت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی، ديگر نوحه ی علی اكبر را نخوانی! گفتم: چرا نخوانم؟ مگر بد خواندم؟ غلط خواندم؟ فرمودند: نه. گفتم پس چرا نخوانم؟! فرمودند: ملا عباس! مگر نمی دانی شبهای جمعه مادرم فاطمه زهرا(س) به كربلا می آيند؟!
📚کرامات الحسينيه،ج۲، ص۱۱
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین و پیاده روی اربعین در کربلا از زبان یک بانوی بی دین از هلند!!
اینجا خیلی عجیبه.. اینجا زیباترین جای دنیاست..
تجربه شنیدنی کسی که هیچ دینی ندارد از پیاده روی اربعین
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حال و هوای #اربعین در ۷۰ سال پیش از زبان شهید کافی.....
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
بسم الله الرحمن الرحیم
#اربعین رفت ولی کاش صفایش نرود ...
کسی از علمای اخلاق و بزرگان را سراغ ندارم که معتقد باشد که «فقط انجام کار خوب، کافی است و پس از انجام آن کار، نیازی به مراقبه نیست!» بلکه تقریبا همه درباره مداومت بر انجام نیکی ها به روایت مشهور نبوی استناد کرده اند که از رسول خدا صل الله علیه و آله سؤال شد کدام عمل نزد خدا دوستداشتنیتر است؟ آنحضرت فرمودند: «عملی که بادوام و پایدار باشد، هر چند کم باشد.»
مراد و هدف از ثبات و مداومت در عمل این است که اگر انسان یک عمل خیر و نیکی مانند سلام بر امام حسین علیه السلام و شرکت در مجالس روضه را شروع نمود، آنرا آرام آرام و به طور مستمر و طولانی مدت انجام دهد تا روان و نفس آدمی با آن خو گرفته و در دراز مدت بر اثر تکرار و ممارست از حال به صورت ملکه و صفت راسخ نفس در آید و روح، مالک آن عقیده و عمل گردد، در نتیجه هیچگاه از انجام آن خسته نشده، بلکه به خود عادت داده که تا آخر عمرش آن عمل را انجام خواهد داد.
کار اندک و مداوم، بهرهاش بیش از آن است که انسان چندین کار؛ مانند «سلام هر روز به امام حسین»، «نخوابیدن بین الطلوعین»، «شب زنده داری»، «روزه مستحبّی» و...، را به یکباره آغاز کرده، اما این رفتار عبادیش ادامهدار و ثابت نباشد و سبب خستگی و پریشانی و گاه منجر به ناامیدی و ترک آن عمل برای همیشه شود. چنانچه امام على علیه السلام میفرماید: «کار اندکى که بر آن مداومت کنى، امیدبخشتر از کار بسیارى است که از آن ملول گردى»
🔹 سپس مولای متقیان فرمود: «ثمره مداومت و پایداری بر کار خیر برای انسان خردمند عبارت است از: ترک کارهاى زشت، دورى از حماقت، خوددارى از گناه، یقین، علاقه به نجات، اطاعت خداى رحمان، تعظیم از دلیل و برهان، دورى از شیطان، پذیرفتن عدل، حقگویى»
با این اوصاف، اربعین و به پابوسی سید و سالار شهیدان رسیدن، توفیق و عبادتی است که خداوند متعال با دعوت خاص به زائران و عاشقان داده و حفظ این توفیق، برای کسی که مشتاق حسن عاقبت و تداوم برکات آن است، از اوجب واجبات می باشد.
🔹 لذا خیلی کوتاه، چند نکته پس از اربعینی تقدیم نگاهتان خواهم کرد:
1. به هیچ وجه از سختی های سفر و نواقص احتمالی، علی الخصوص مسائلی که ممکن است ملت شریف عراق و سایر شیعیان را در نگاه دیگران تخریب کند، سخنی نقل نکنیم و مانند حضرت زینب سلام الله علیها همه چیز را زیبا و صاحب زیبایی ها را در دشواری ها یادآور شویم.
2. ارتباط مختصر اما مداوم با وجود نازنین اباعبدالله الحسین علیه السلام به طور شبانه روزی، ولو با یک سلام و دست ارادتی که به قلب و جانمان میگذاریم حفظ کنیم.
3. به تدریج از صفات بلند فردی و اجتماعی ایشان و سایر شهدای کربلا در اعمال و رفتار و گفتارمان تمرین کنیم تا بدان صفات عادت کنیم.
4. هر جا خیمه و علمی به نام هیئت و روضه اهل بیت علیهم السلام بود، با افتخار، حتی اندک و در حد میسور، شرکت کنیم. علی الخصوص مجالسی که عالم محور است و پس از روضه، جان وجودمان معطر و راه زندگانی ولایی ما روشن تر نماید.
5. هدیه اعمال مستحبی به وجود مبارک ائمه اطهار علی الخصوص اباعبدالله الحسین علیه السلام، محبت و مودت و ارادت و تبعیت از ایشان را در دل و اراده انسان تقویت می نماید.
6. همانگونه که در مسیر اربعین، به زندگی ساده و کمترین امکانات راضی بودیم، پس از اربعین نیز از اشرافیت و چشم و هم چشمی پرهیز کرده تا آرامش حقیقی به نفس و قلبمان بنشیند.
7. همانگونه که در مسیر اربعین، همه با هم ارتباط ایمانی داشته و چشم و زبان خویش را به طور ویژه حفظ میکردیم، چشم و زبانمان را پس از اربعین اگر حفظ کنیم، لذت اشک بر امام حسین و حلاوت ذکر اسم مبارکشان در کاممان کم رنگ نخواهد شد.
8. همانطور که در اربعین کسی بی تفاوت از کنار رنج و خستگی یکدیگر عبور نمیکرد، در زندگی پس از اربعین، بی تفاوت از کنار عزیزان و سایر مسلمانان عبور نکنیم و جمله «این مشکل من نیست!» را به دست فراموشی بسپاریم.
9. همچنان که در مسیر اربعین، هر کسی بار خودش را به دوش میکشید، در ما بعد الاربعین هم تلاش کنیم برای کسی بار اضافه و اضافه بار نباشیم. مسئولیت کارهایمان را خودمان به عهده بگیریم و از انداختن تقصیر و قصوراتمان به گردن این و آن خودداری کنیم.
10. همانگونه که در اربعین، هدف مشخص و مقدس است، از بی هدفی در زندگی پرهیز کنیم. هدف کوتاه مدت و میان مدت و دراز مدت برای خود تعریف کنیم و همه توانمان را در مسیر بندگی خداوند و رسیدن به اهدافمان خرج کنیم.
و ده ها و صد ها نکته دیگر ...
👈 خلاصه کنم: زائر عزیز! شما سفیر معنوی امام حسین علیه السلام و اربعین به سوی خانه و خانواده و محله و محل کار و در بین اقوام و خویشانتان هستید. مبادا ...
جسارت نکنم. خودتان الحمدلله بهتر از من میدانید.
«اللهم ارزقتی زیارت الحسین فی الدنیا و شفاعته یوم الورود...»
#حدادپور_جهرمی
🍃داستان بسیار زیبا وشنیدنی از امام رضا ، شاه خراسان (ع)، حتما بخونید خیلی زیباست🍃
🔰شیخ عباس قمی در فوائدالرضويه نقل ميكنند كه:
كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا(علیه السلام )، سرخس اون نقطه صفر مرزی است، یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود.
اومدند امام رو زیارت كردند، از مشهد خارج شدند، یه منزلیه مشهد اُطراق كردند، دارند برمیگردند سرخس، حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند
شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم، خسته ایم، بخندیم صفا كنیم
كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند، اینها صدا میداد، بعد به هم میگفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت: بله حضرت مرحمت كردند
فلانی تو هم گرفتی؟ گفت:آره منم یه دونه گرفتم، حیدر قلی یه مرتبه گفت: چی گرفتید؟
گفتند مگه تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند: امام رضا تو يکى ازصحن ها برگ سبز میداد دست مردم، گفت: چیه این برگ سبزها، گفتند: امان از آتش جهنم، ما این رو میذاریم تو كفن مون، قیامت دیگه نمیسوزیم، جهنم نمیریم چون از امام رضا گرفتیم،
تا این رو گفتند، دل كه بشكند عرش خدا میشود، این پیرمرد یه دفعه دلش شكست، با خودش گفت: امام رضا از تو توقع نداشتم، بین كور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم از قلم افتادم، به من اعتنا نشده
دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم، باید بگیرم، گفتند:آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم، هرچه كردند، دیدند آروم نمیگیرد، خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این نره،
جلوش رو نتونستند بگیرند
شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده، یه برگه سبزم دستشه، نگاه كردند دیدند نوشته:
«اَمانٌ مِّنَ النار،من ابن رسول الله على بن موسى الرضا»
گفتند: این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی، گفت: چند قدم رفتم، دیدم یه آقایی اومد، گفت: نمیخواد زحمت بكشی، من برات برگه امان نامه آوردم، بگیر برو....
السلام عليك يا علی بن موسى الرّضا المرتضى عليه السلام.
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
🥀🍂🌷🍁
🌷
#نظر_اندیشمندان_جهان_درباره_امام_حسین_علیه_السلام
🥀 #آنتوان بارا(اندیشمند مسیحی)
❇️اگـر #حسین (ع )از آن ما بود،در هرسرزمینے براے او #بیرقے برمےافراشتیم و در هر شهـر براے او منبرے برپا مےکردیم و مـردم را با نام #حسین به مسیحیت فـرا میخواندیم... :)🌱
#شرمنده ایم #حسین(ع) #جان....🥀
#حب_الحسین_یجمعنا🏴
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
اصغر بی نماز
...می گوید بر روی دوش من سوار شو!!!
شخص تاجر می گوید: چرا روی دوش شما؟ اینکه درست نیست!
مجدداً به او می گوید: روی دوش من سوار شو و چشم هایت را ببند و سه صلوات بفرست.
وقتی او بر روی دوش اصغر بی نماز سوار می شود، چشمانش را بسته و سه مرتبه صلوات می فرستد اصغر بی نماز می گوید: اکنون چشم هایت را باز کن .
هنگامی که چشم هایش را باز می کند، می بیند داخل باغی هستند، برای اینکه شخص تاجر وحشت زده نشود، اصغر بی نماز به او می گوید: جستجویی کن، ببین کتری پیدا می کنی تا مقداری چای دم کرده و بخوریم؟ وقتی تاجر درست نگاه می کند، یک مرتبه متوجه می شود که باغِ خودش در آذرشهر تبریز است!! فوراً نزد اصغر بی نماز آمده و دامن او را می گیرد و می گوید : شما را به جان آقا امام رضا علیه السلام قسم که هستید؟ و چرا به اصغر بی نماز معروف شده اید؟
این مرد الهی در جواب می فرماید: من هر روز سه وعده نمازم را به وجود مقدس آقا بقیة الله الاعظم( ارواحنا فداه) اقتدا می کنم، و چون کسی نماز خواندن مرا نمی بیند، به اصغر بی نماز معروف شده ام و مأمور حضرت هستم، و این بار مأمور شدم که به کمک شما بیایم و تا زنده هستم حق گفتن این راز را نداری، و اگر آن را برای کسی بازگو کنی، قالب تهی خواهی کرد.
ناگفته نماند که آقای مجتهدی این جریان را برای دوستان زیادی از جمله آقای میرزا علی اکبر خرّم قزوینی نقل کرده اند.
📚لاله_ای_از_ملکوت ج۱/ص۲۸۷
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
شرح ماجــراے غمــبارشهادتــــ #ابراهــیم_هـــادی
✍عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.
آنچه می دیدم باور نکردنی بود.
از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد.
اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است
با دقت بیشتری نگاه کردم کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند معلوم بود از کانال می آیند فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند
پرسیدم:از کجا می آیید.
حال حرف زدن نداشتند یکی از آنها آب خواست سریع قمقمه رو به او دادم
دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید وسومی بدنش غرق به خون بود.
وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد هول شده بودم دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش وگفت همه شهدا رو ته کانال هم می چید آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید اصلاً این پسر خستگی نداشت گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن پس از کی داری حرف می زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش موهایش این جوری بود ، لباسش اون جوری و چفیه داشت روح از بدنم جدا می شد سرم داغ شده بود آب دهانم را قورت دادم اینها همه مشخصه های ابراهیم بود با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟
گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید.
یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمودوند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستن
فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)
.
#نشر_صدقه_جاریست🌸
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686
•┈••✾🍃🍁🍃✾••┈•
افسانه بایگان از واکنش همکاران و کارگردانان از
بعد از سفر اربعینش میگوید😳😳😳🙄🙄
http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
⭕️ داستان واقعی _ حاج حسین خیّر
👈 امام زمان فرمودند ما این زیارتت را قبول نداریم!
▫️ بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت سیدالشهدا علیهالسلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان، اسمش حاج حسن بود، حاج حسن خیّر، به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، سامرا، کربلا،در مسیر بازگشت نه اینکه پیاده می آمد مسیر را، از خستگی خوابش برد...
🔰 خواب امام زمان ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت لبخند ، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟» جواب داد کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نیافتاده؟! »
🔵 رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟
آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ظهور ما دعا نکردی!، مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین بن علی علیه السلام هستم؟»
از خواب پرید و به کربلا برگشت...
🔹حاج حسن زیارت ش قبول نشد، دعای فرج را نخوانده بود و دست خالی از زیر قبة الحسین باز گشته بود، می بینی اگر اینروزها زائر اربعينی را یا اینکه اصلا گرفته است اگر چشم حضرت زهرا سلام الله علیها تورا و خودت زائر اربعين هستی، حتماً و تا می توانی بازار دعایِ فرج مولا جانت را گرم کن،به همه ی مسافران جاده ی کربلا بگو مهمترین احتیاج و دعای ما ظهور امام زمانمان است...
ذکرِ تعجیل فرج رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود
📙 پایگاه اطلاع رسانی خانه مهدویت ایران
@tasharrofha
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆