فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چشم_زخم 👁
آیا چشم زخم واقعیت دارد؟
حتما ببینید...👁🔵
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
✅تلنگر
✍به یک بزرگی گفتند: بچه ی شما بی ادب است.
گفت: چه کرده است؟ گفتند: سقایی مشک آبی روی دوشش بود و می رفت. بچه ی شما یک سوزن به مشک آب فرو کرد و این آب هایش خالی شد. آن بزرگ خیلی ناراحت شد، رفت به همسرش گفت. همسر شروع کرد به منقلب شدن و گفت: باید اینطور باشد. گفت: چرا؟
گفت: من وقتی حامله بودم، از کنار درخت اناری گذشتم، انار مردم بود. دهنم پر آب شد، یک سوزن در انار فرو کردم و از این سوراخ آب انار را خوردم. آن آب انار خلافی که خوردم، باید... من سوزن به انار زدم، باید بچه ام به مشک سوزن بزند.
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
CQACAgQAAxkDAAEdArtgAAFZFHA1FJRFbTKJ6QOQ-0_g3wEAAokDAAJVGBFTiWNa_Yn7rXweBA.mp3
2.31M
🔉 #روضه ا زبان حال امیرالمومنین(ع) و روضه های فاطمیه
هستی ام بودی، رفتی از دستم
تو چرا رفتی؟ من چرا هستم؟
#فاطمیه
#استاد_پناهیان
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
15.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ سه دقیقه
مداحی و نماهنگ زیبا
چادر نمازت
پویانفر
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
roshangari.ir - آن سوی مرگ - استاد امینی خواه.mp3
8.57M
❌🎧 شرح کتاب #آن_سوی_مرگ
🔺 #جلسه_۵
👈 ادامه داستان اول: دختری که به کما میرود و روحش آزاد میشود و ..
▪️نوری از در شیشه ای ICU وارد شد و به سمت من آمد، آقایی نورانی را دیدم!
▪️آن آقا مرا به دنیایی دیگر برد! و صحنه هایی نشانم داد!
▪️×دختری که مرگ مغزی کرده و و نیمه بدنش فلج شده بود و همچنین نا بینا بود، به یکباره به هوش می آید و از جایش بلند میشود!
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👤 توسط حجت الاسلام امینی خواه
🌐 منبع: کانال امینی خواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yun.ir/r0ops8
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
#معما آسون
در یک آرایشگاه زنانه 7 نفر در سالن انتظار نشسته اند
با اطلاعات زیر ترتیب نشستنشون رو مشخص کنید:
کیمیا، بین یلدا و شیما نشسته.
سیما کنار ناهیده.
یلدا نفر اول صفه.
صندلی مهتاب بین شیما و ناهیده.
پریسا در انتهای صف قرار گرفته.
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داداشی مهربون❤️😍😘
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
✨﷽✨
✅اثر رضایت پدر در قبر!
✍آیتالله آقا سیّد جمالالدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان میفرمودند: در تخت فولاد اصفهان - که معروف به وادیالسّلام ثانی است، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم الشّأنی در آنجا دفن هستند - جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش میکنیم شما تلقین بخوانید.
ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده بودند. وقتی تلقین میخواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر میچرخند و میرقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را میزد و پدرش هم گریه میکرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است.
گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر میرفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی میگفتم، به من میگفت: تو که بیسواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان ميفرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید - معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد. پدر و مادرها هم توجّه کنند، به بچّههایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا اینگونه میخواهد
وقتي میخواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان ميفرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لبهایش به خنده باز شد و دیگر از آن بچّه شيطانها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را میدیدم، دیدم وجود مقدّس اسداللهالغالب، علیبنابیطالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از اینجا به بعد با من است ...
💢لذا او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود (تو كه بیسواد هستی) به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اينقدر حسّاس، ظریف و مهم است.
📚گزیدهای از کتاب دو گوهر بهشتی آیت الله قرهی
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
10.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 کیک دامادی برای شهید مدافع حرم
👈 شهید مجید قربانخانی، پسری بود که به حر شهدای مدافع حرم معروف شد؛ زندگی او داستان عجیبی دارد که در این مستند و از زبان مادرش میشنویم
#عند_ربهم_یرزقون
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
06.mp3
4.78M
❌🎧 شرح کتاب #آن_سوی_مرگ
🔺 #جلسه_۶
👈 داستان دوم: تجربه مرگ مهندس ساختمان
▪️صدای زنگ را شنیدم، با سرعت به سمت در رفتم، خواستم ضامن در را بکشم اما دستم از ضامن عبود کرد !!!
▪️بدنم از در رد شد! دفعتا به پشت در افتادم و برادرم را که پشت در بود دیدم!
▪️به او گفتم من اینجا هستم اما صدای من را نمیشنید..! یکهو در تاریکی فرو رفتم!
📚 مرور و بررسی کتاب #آن_سوی_مرگ
👤 توسط حجت الاسلام امینی خواه
🌐 منبع: کانال امینی خواه
🔻مشاهده تمامی جلسات👇
yun.ir/r0ops8
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
👌 حاجت غلام در حرم حضرت امام رضا(علیه السلام) روا شد
✍ابوالحسن محمّد بن عبداللّه هروى مى گويد: مردى از اهالى بلخ با غلامش به زيارت حضرت امام رضا عليه السلام آمد، خود و غلامش آن حضرت را زيارت كردند. ارباب بالاى سر حضرت آمد و مشغول نماز شد و غلام پايين پاى حضرت به نماز ايستاد. چون هر دو از نماز فارغ شدند به سجده رفتند و سجده را طولانى نمودند، ارباب پيش از غلام سر از سجده برداشت و غلام را صدا كرد، غلام سر از سجده برداشت و گفت: لبيك اى مولاى من!
به غلام گفت: مى خواهى آزادت كنم؟ گفت: آرى، گفت: تو در راه خدا آزادى و فلان كنيز من هم كه در بلخ است در راه خدا آزاد است و من در اين حرم مطهر او را با اين مقدار مهريه به همسرى تو درآوردم و پرداخت آن را نيز ضامن شدم و فلان زمين حاصل خيز خود را هم وقف بر شما دو نفر و اولادتان و اولاد اولادتان و همين طور نسل و ذريه شما كردم و حضرت امام رضا عليه السلام را هم به اين برنامه شاهد گرفتم.
💥غلام گريست و به خدا و به حضرت رضا عليه السلام سوگند ياد كرد كه من در سجودم جز اين امور را نخواستم و به اين سرعت اجابتش از سوى خدا برايم معلوم شد!
📚برگرفته از اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين نوشته استاد حسین انصاریان
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak
🔴بـاز هــم بـپـرس!
زنى به خدمت حضرت زهرا (س) رسيد و عرض كرد: مادر پير و ناتوانى دارم كه در نماز بسيار اشتباه مىكند. مرا فرستاده تا از شما بپرسم كه چگونه نماز بخواند. آن حضرت فرمود: «هر چه میخواهى بپرس». آن زن سؤالات خود را مطرح كرد تا به ده سؤال رسيد و حضرت زهرا (س) با روى گشاده جواب میداد. آن زن از زيادى پرسشها شرمنده شد و گفت: شما را بيش از اين زحمت نمىدهم. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «باز هم بپرس».
سپس حضرت براى تقويت روحيه آن زن چنين فرمود: «اگر به كسى كارى را واگذار كنند مثلاً از او بخواهند كه بار سنگينى را به ارتفاع بلندى حمل كند و در برابر اين كار صد هزار دينار به او جايزه بدهند، آيا او با توجه به آن پاداش، احساس خستگى مى كند؟»
زن جواب داد: نه. حضرت فرمود: «من در مقابل هر پرسشى كه جواب مى گويم، از خدا پاداشى به مراتب بيشتر دريافت مىكنم و هرگز ملول و خسته نمىشوم. از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه روز قيامت دانشمندان اسلام در برابر خدا حاضر مى شوند و به اندازه علم و تلاش و كوششى كه در راه آموزش و هدايت مردم داشتهاند، از خداى خود پاداش
مى گيرند».
📚منابع:
محجة البيضاء ج1، ص30
بحار الانوار ج2، ص3
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak