ی باررفتم مغازه داداشم سوپرمارکت داره
خودش رف جایی کارداش من جاش بودم
ی پسره اومد اب معدنی بگیره خورده نداشتم
نمیدونم چرا بقیه پولشو ی سیگاردادم دستش😑
اونم گف ببخشید اهلش نیسم
خیلییی بد ضایع شدم
😂😂 خاک بر سرمم😁🤦♀
┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄
@sotikodak
هدایت شده از تبلیغات گسترده پایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این فیلم #فکر نکنید😰 👆
🌕 کودکان مشاهده نکنند🔞
🤔دیدن ادامه ماجرا اینجا ضربه بزنید.🖥
مشاهده اصل ماجرا لینک زیر 👇
https://eitaa.com/joinchat/4188274736Cc6e3f318a0
این بشر واقعا تندخوان است؟🤔
بله
خیر
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🧐🧐
🧛🏻♂چرا حجاب، برای زنان اجباری شده؟
👨🏼⚕فایده علمی حجاب🔞
Ⓜ️دلیل علمی حجاب
🧛🏼♀چرا خلوت با نامحرم، حرام شده؟
👩🏼⚕علت از دید پزشکی🔬🔞
🌕تاثیر مخربش بر بدن🌡
این کانال عالی را از دست ندید👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2061369427Cc5c0894323
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحقیقاستادرائفیپوربرروی
موسیقیهاییکهبرعکسشونمیکنن
معنیهایشیطانپرستیمیده..‼️
#شدیداپیشنهادی
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
@khandehpak
الان وانتیه داشت رد میشد. با همون صدای جذاب و خش دارش میگفت:
پیاز دارم
گوجه دادم
خیار دارم
سیب زمینی دارم
بعد برگشت عقب وانتش و نگاه کرد، گفت:
نه سیب زمینی ندارم، ببخشید🤩😄
بعد زد تو سر بغلیش گفت: خاک توسرت، سیب زمینی ها کو؟🤩😄😂
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
@khandehpak
@tanzist
همچین میگه سوغاتی اصفهان پولکیه،
انگار بقیه جاها مجانیه😒😅😐😄😂
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
@khandehpak
@tanzist
+آجی تازگیا نمایشگاه صنایع دستی رفتی؟🤔یا تور ایران گردی رفتی وبه من نگفتی😜
-نه،چطور؟😅
+آخه خونت پرشده از صنایع دستی
ازآشپزخونه تا اتاق خوابت 😍
-عه مگه بهت نگفته بودم عضو کانال صنایع دستی سلمان شدم☺️
+یعنی همه ی اینا روازاون کانال گرفتی؟😳اینا که هرکدوم مال یه شهره
-باورت نمیشه بیا خودت نگاه کن
https://eitaa.com/joinchat/2130575491C538c7e21ac
-تازه حراجی هم داره😃 تخفیفای عیدانه ومناسبتی هم داره😍
شادی و نکات مومنانه
+آجی تازگیا نمایشگاه صنایع دستی رفتی؟🤔یا تور ایران گردی رفتی وبه من نگفتی😜 -نه،چطور؟😅 +آخه خونت پرشد
عجب کارای زیبایی الان زدن کانال
جون میده برای شب یلدا😍😁
هدایت شده از ارشیوووو سلبریتی
27.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روایت بانویی که مرگ را تجربه کرد، زنده شد و به کار خیر پرداخت
▪️این قسمت: دست گیر
▫️تجربه گر: خانم جلیلیان
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
@khandehpak
امروز کنار اتوبان این آقای پلیس رو دیدم که خیلی خاکی آستین بالا زد و به این خانواده کمک کرد.
شیر مادر و نان پدر حلالت قهرمان
🔗 دایی مسود
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
@khandehpak
شادی و نکات مومنانه
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۴) 💠همان طور که به راه خویش می رفتیم، صدای وحشتناکی، توجه مرا به خ
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۵)
◾️پس از مدتی به عبور گاه باریکی رسیدیم که دو طرف آن را پرتگاههای هولناکی احاطه کرده بودند.
🌹 نیک که گویا منتظر سوال من بود، رو به من کرد و گفت: این پرتگاههای وحشت آور، "درههای ارتداد"هستند که برای رسیدن به کف آن به حساب دنیا، سالها راه است.
🔥در کف آن هم، کورههایی از آتش قرار دارد که نمایی از آتش جهنم است و انسانهایی که درون آن جای گرفتهاند تا قیامت، در عذاب الهی گرفتار خواهند ماند.
⚡️چنان وحشتی به من روی آورد که ناخواسته بر جای نشستم.
در این میان فریادی دره را فرا گرفت. با وحشت صورتم را برگرداندم.
☄شخصی را دیدم که در حال سقوط به ته دره بود. در میان جیغ و فریادهایش که دلم را به لرزه درآورده بود، فریاد شادی گناهش را میشنیدم.
✨نیک که مانند من نظاره گر این صحنه بود، گفت: بیچاره تا اینجا را به سلامت گذراند، اما تا بر پا شدن قیامت، در ته دره خواهد ماند.
🍃با تعجب پرسیدم: چرا؟ گفت: او پس از سالها دین داری، مرتد شده بود. (ارتداد در اسلام به معنی برگشتن از دین اسلام به دین دیگری میباشد)
💥از آن پس در راه رفتن بیشتر دقت میکردم و از ترس سقوط، پای خود را بر جای پای نیک مینهادم. هر چند گه گاه پایم میلغزید، اما سرانجام به سلامت، آن راه صعب و دشوار را پشت سر گذاشتیم.
❄️نیک همچنان به پیش میرفت و من مشتاقانه، اما با دلهره بسیار در پی او در حرکت بودم. وقتی به یک دو راهی رسیدیم، نیک پا به سمت راست نهاد.
⛔️اما ناگهان دست سیاه بزرگی، جلو دهان و چشمهایم را گرفت و به واسطه بوی متعفنی که از او متصاعد بود، دریافتم که این، همان گناه است.
♨️سعی کردم آن دست سیاه و پشم آلود را کنار بزنم و چون موفق شدم با هیکل زشت گناه روبرو گردیدم. وحشت زده خواستم فرار کنم و خود را به نیک برسانم، اما گناه دستانم را محکم گرفت و گفت: مگر قرارت را فراموش کردی؟
❗️با وحشتی که در وجودم بود گفتم: کدام قرار؟! گفت: همانکه در دنیا همراه من میشدی خود قراری بود بین من و تو برای اینکه اینجا هم با هم باشیم.
❎گفتم: من اصلا تو را نمیشناختم. گفت: تو مرا خوب میشناختی اما قیافهام را نمیدیدی، حالا که قوه بیناییات وسیع شده است مرا مشاهده میکنی.
🔆گفتم: خب حالا چه میخواهی؟!
گفت: من از آغاز سفر تا اینجا سایه به سایه دنبالت آمدم، در پرتگاه ارتداد تلاش بسیار کردم که خود را به تو برسانم، اما موفق نشدم.
▪️با عجله گفتم: مگر آنجا از من چه میخواستی.
گفت: میخواستم از آن دره عبورت دهم. با ناراحتی تمام فریاد کشیدم: یعنی میخواستی تا قیامت مرا زمین گیر کنی؟
🔘گفت: نه! میخواستم تو را زودتر به مقصد برسانم، اما مهم نیست، در عوض اکنون یک راه انحرافی آسان میشناسم که هیچ کس از وجود آن آگاه نیست.
🔷گفتم: حتی نیک؟! گفت: مطمئن باش اگر میدانست از این مسیر سخت تو را راهنمایی نمیکرد. دریک لحظه به یاد نیک افتادم که جلوتر از من رفته بود و فکر میکند من به دنبال او در حرکتم. دلم گرفت و به اصرار از گناه خواستم که مرا رها کند.
⚫️ اما این بار در حالیکه چشمانش از عصبانیت چون دو کاسه خون شده بود، با تهدید گفت: یا با من میآیی، یا به اجبار تو را به همان مسیری که آمدی باز میگردانم...🔥
✍ادامه دارد..
📗کتاب سرگذشت ارواح در برزخ/اصغر بهمنی.
با تایید عده ای از علمای حوزه علمیه قم
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
@khandehpak
یه دفعه با مادربزرگم رفتیم بیرون بعد یه آقایی داشت از این قرآن کوچیکا جلو مردم میگرفت فروشی بود من نمیدونم چرا فکر کردم مجانیه🤦♀ جلو من که آورد گرفتم و بدو بدو داشتم میرفتم برسم به مادربزرگم که داد زد خانوم پولشو نمیدی مادربزرگمم برگشت گفت عه عه بده بهش پولیه یعنی فقط میخواستم آب شم از خجالت میگفتم زمین دهن وا کنه برم توش😣😣
یه بارم با مادرشوهرم رفته بودیم پارچه بخره بعد اقای فروشنده به مادرشوهرم گفت خانم قدتون همینه منظورش این بود که کفش پاشنه دار نمیخوایید بپوشید اخه قدش کوتاهه منم اصلا فکر نکردم گفتم نه نصفش زیر زمینه😢
#مهین
┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄
@sotikodak
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
سلام
یبار مادربزرگم خونمون بود برا نماز صبح یکی هی منو تکون میداد هیچی هم نمیگفت😕
منم فکر کردم خواهرمه گفتم گمشو😐
مادربزرگم بود🤦♀
گفت خودت گمشو پاشو نمازبخون😅😅
┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄
@sotikodak
هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
این سوتی الان خواهرمه😀
داشت آشپزی میکرد کمک احتیاج داشت
داد میزد بیا اینجا من دو تا دست ندارما ..!!!!!!
😅😅😅😅
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
@khandehpak
مرگ آنلاین زن 40ساله 😱
خانم آشپزی که داشت برای دنبال کنندگانش آنلاین آشپزی میکرد سکته کرد و فوت کرد😰
خیلی صحنه وحشتناکی بود😨
http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
مرگهای روی آنتن زنده تلویزیون در این کانال👆
مردی که تو حرم امام حسین ع جلو دوربین فوت کرد خیلی ناراحت کننده س😢
من همونیم ک پسرم گفت از پاهات سرماخوردگی میگیریم😂
چند روز پیش رفته بودیم مسجد چند دقیقه ای نشسته بودیم پسرم ب اطراف مسجد نگاه کردو چشش افتاد ب تابلوی روبروییمون ک عکس چند شهید بود 🤔🤔🤔
برگشت ب من گفت مامان واسه چی عکس این اقاها اینجاست پس عکس بابا کو 😑😑😑😑
گفتم پسرم اینا شهید شدن ینی مردن بابا ک زندست
گفت حاا عکس باباروهم بزارن الان زندس بعد ک میمیره بالاخره 🤦♀🤦♀🤦♀🤦♀🤦♀❤️😂😂
┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄
@sotikodak
46.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم داستان زندگی (هانیکو)
نوستالژی دهه شصت
قسمت 24
پارت اول
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
47.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم داستان زندگی (هانیکو)
نوستالژی دهه شصت
قسمت 24
پارت دوم
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
✍️#داستان
✅ازداشته هایمان لذت ببریم .
مرد ثروتمندی ماشین آخرین مدل خارجی خودشو مقابل مغازه قصابی پارک کرد و نیم کیلو گوشت سفارش داد
اما قبل از اینکه مغازه رو ترک کنه، مردی از یک پراید مدل هشتاد پیاده شد و وارد مغازه قصابی شد و ۵ کیلو گوشت کبابی، ۵ کیلو گوشت بی استخون، ۵ کیلو چرخ کرده و ۳ کیلو ماهیچه سفارش داد...
مرد ثروتمنده منتظر موند تا راننده پرایده بره، از قصابه پرسید: مگه شغل این آقا چیه؟
قصاب پاسخ داد: اون کار نمیکنه، اما با سه زن بیوهای ازدواج کرده که پس از مرگ شوهراشون، صاحب اموال و املاک زیادی شدهان و داره با پول اونا اینجور زندگی میکنه...
مرد ثروتمنده کمی فکر کرد و سپس ۱۰ کیلو گوشت بیاستخون ، ۵ کیلو ماهیچه و ۵ کیلو گوشت مخصوص کباب از قصاب خرید و برد خونه...
وقتی همسرش دید که شوهرش برخلاف همیشه، چقدر گوشت خریده با تعجب پرسید مگه قراره مهمونی داشته باشیم؟
شوهره جواب داد:
نه بابا چه مهمونی، چه بساطی؛ فقط میخوام قبل از اینکه صاحب پرایده بیاد سراغ تو، از ثروتم لذت ببرم!...
#طنز
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یعنی چیکار داره میکنه🤔
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
@khandehpak
🚨زنده شدن 3 مرده که نیمه شب از کنار سنگ قبر ها سر بلند کردند 😱
🔶اتفاقی عجیب و ترسناک در قبرستان بهشت زهرا
در غسالخانه ها و قبرستانها اتفاقاتی عجیب می افتد که خیلی از ماها از آن بی خبریم.
یکی از این خاطره ها مربوط به حسین گودرزی است که سالها پیش در شیفت 12 شب تا 4 صبح کار می کرده و وظیفه گشت زنی در محوطه قطعات بهشت زهرا را داشته است.
او درباره یکی از همین شبهای شیفت کاری می گوید: با یکی از همکارانم در محوطه با ماشین در حال گشت زنی بودیم، پایین قطعه 72 در موازات نور چراغ دیدم سه سر آدمیزاد تا گردن از خاک بیرون است و ما را نگاه می کنند.
از ترس جرات تکان خوردن نداشتم، حتی نمی توانستم همکارم را که خوابیده بود، بیدار کنم، مات و مبهوت با دستم او را متوجه کردم. این صحنه را که دید گفت فرار کنیم .
بالاخره بعد از چند دقیقه اسلحه را برداشتیم و با چراغ قوه قدم به قدم با ترس جلو رفتیم که ناگهان با سه انسان زنده در حالی که به ما سلام می کردند روبرو شدیم. ماجرا از این قرار بود که روز گذشته یکی از بستگانشان اینجا دفن شده بود.
آنها برای مراسم از شهرستان راه افتاده بودند اما به دلایلی آخر شب به تهران رسیده بودند.
ماشین را در پارکینگ حرم پارک کرده و از ورودی حرم به اینجا آمده بودند و به علت تالم بسیار تصمیم گرفته بودند شب سر مزار آن مرحوم بخوابند.
وقتی نیمه شب صدای ماشین گشت و نور چراغ را دیدند در حالی که دراز کشیده بودند سرهایشان را از زیر پتو بیرون آورده و به ما نگاه می کردند. در نهایت آنها را به طرف حرم امام هدایت کردیم/ منبع: رکنا نیوز
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحقیق علوم😂😂😂😂😂عالی بود😂😂😂😂😂
#بفرستید_به_نی_نی_دار_ها
┄┅┅❅👧▪️😍▪️👶❅┅┅┄
@sotikodak