هدایت شده از 💗زندگی بانوی بهشتی
#چالش_تهمت
خب بریم سراغ خاطره من
ما تومحله ای زندگی میکردیم که همسایه ها باهم رفتوآمد میکردم یه روزهمسایمون که خانم مسنی هم بود (مامان من خیاطه)پرده آورد توی پلاستیک که مامانم درست کنه مامان منم که پررو درنیاورد بیرون بعد چند ساعت خانم همسایه اومد خونه ما گفت یه گردنبند طلا داشتم گم شده ببین آتی پرده نمونده مامان منم همونجا پلاستیکی باز کرد وپردرو نگاه کرد ولی هیچی نبود بعدا آیا خانمه پیش کلدمحل گفته بود که اینا گردنبند منو دزدیدن
مامان بابای من خیلی ناراحت شدن حتی قرآن بردن گفتن قسم بخور که ما برداشتیم
ماام اونو سپردیم به خدا
💠💠💠💠💠💠💠
https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2