eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
64.9هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
23.9هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرح جالبی برای افزایش تحرک مردم به این صورت که هر کی 30 تا حرکت ورزشی بره بلیط رایگان میگیره در مترو مسکو .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
شادی و نکات مومنانه
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۵ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ ملک الموت ۱ 🗯 سینه ام سنگین بود. توجه من از آن نقطه نورانی ب
🥀ـ﷽ـ🥀 ۷ بازگشت 🔘 آنجا میدیدم که تمام قدرت دست خداست. اگر من نیت الهی خودم را حفظ می کردم، خداوند هم اگر به صلاح من بود، از خزانه غیبی خودش، مشکل مرا برطرف می کرد. 🔘 من میدیدم که برخی کارهای الهی ام، چقدر در حل مشکلات دنیایی ام تأثیر داشت و حسرت می خوردم که چرا تمام کارهایم، حتی ساده ترین کارهای زندگی روزمره را با نیت الهی انجام نداده ام. 🔘 در آن لحظات و در اوج ناامیدی با خودم گفتم چقدر خوب می شود که اجازه دهند من برگردم. دیگر هیچ کاری را جز برای رضای خدا انجام نمیدهم. مگر اهل دنیا ارزش این را دارند که انسان، کارهایش را برای رضای خاطر آنها انجام دهد!؟ اما یکباره، یاد دو هفته مأموریت اخیر افتادم. من باید به مسئولین گزارش بدهم. شرایط امنیتی خاصی ایجاد شده که فقط من خبر دارم. لذا به آن پیر مهربان که فهمیدم حضرت عزرائیل است گفتم: «می شود مرگم را به تأخیر بیاندازید؟» اما مرگ من فرا رسیده بود. راه بازگشتی نداشتم. با اشاره ای تسلیم حضرت عزرائیل شدم. البته این را اشاره کنم که هیچ تکلمی صورت نمی گرفت. آنچه در دل من بود و می خواستم به زبان بیاورم، ملک الموت متوجه می شد و آنچه ایشان می خواست بگوید، من می فهمیدم. یک ارتباط روحی داشتیم. 🔘 نگاه مهربانش را از چهره من برداشت و از جا بلند شد و به من گفت: الان نوبت تو نیست، بر می گردم. ایشان بدون عبور از در اتاق، از دیوار گذشت و به اتاق سمت راست رفت و بالای سر یک مریض قرار گرفت. 🔘 یک جوان درشت هیکل روی تخت خوابیده بود و چند دستگاه به او متصل بود. برخلاف من، خیلی با آن مريض حرف نزد. مثل اینکه پشت یقه کسی را بگیرند، گردنش را گرفت و روح این جوان را بیرون آورد و با خود به آسمان برد. من هم مثل کسی که نفس خود را برای دقایقی زیر آب حبس کرده باشد و یکباره به سطح آب بیاید، یک دفعه داد زدم و با صدای بلند نفس کشیدم! 🔘 ضربان قلب من دوباره شروع شد و دردها دوباره بازگشت. از صدای نفس کشیدنم، همسرم از جا پرید. بنده خدا فکر کرده بود که من خوابم. باتعجب گفت: چیزی شده؟ گفتم: عزرائیل... عزرائيل الان اینجا بود؟ خانمم با تعجب گفت: چی میگی؟ عزرائیل کجا بود؟! با سختی سرم را به سمت راست چرخاندم وگفتم: حضرت عزرائیل از این طرف رفت. همین الان جان یک جوان درشت هیکل را گرفت و با خودش برد. 🔘 خانمم که فکر می کرد هذیان میگویم، خواست حرفی بزند که صدای جیغ از اتاق بغل که بخش اصلی اورژانس بود به گوش رسید؟ یک نگاه متعجب به من کرد و یک نگاه به داخل سالن، بعد سریع به اتاق بغل رفت. 🔘 خانمی که به عنوان همراه، در اتاق سمت راست من قرار داشت همین طور جیغ میزد. لحظاتی بعد، خانم من برگشت و با تعجب گفت: «تو واقعا چی دیدی؟ یک جوان درشت هیکل تو اتاق بغل بود که همین الان از دنیا رفت، تو چطور فهمیدی؟» نفس کشیدن برایم سخت بود. کمی مکث کردم و گفتم: خانم، من حضرت عزرائیل را دیدم که می خواست مرا ببرد. اما به من اجازه داد که بمانم. 🔘 نفسی تازه کردم و گفتم: من دیدم که ایشان به اتاق بغل رفت و بدون درنگ، روح جوانی که روی تخت خوابیده بود را از پشت گردنش بیرون کشید و با خودش برد. همین طور که حرف می زدم بی حال شدم و به خواب عمیقی فرو رفتم. 🔘 بلافاصله مرا به یکی از اتاق های ایزوله در بخش مراقبتهای ویژه منتقل کردند. برادرم نیز به عنوان همراه به کنارم آمد. البته اینها را بعدها فهمیدم.. صبح فردا وقتی چشم باز کردم، خودم را اینگونه دیدم که به گوشه سقف اتاق ایزوله چسبیده ام! 🔘 هوا روشن شده بود و معلوم بود از دیشب که به این بخش آمدم، مرا زیر دستگاه تنفس قرار دادند. از آن بالا به بدن خودم که روی تخت خوابیده بود نگاه کردم. چندین سرم به من وصل بود و دستگاهی بالای سرم روشن بود. دردی حس نمی کردم. نزدیک ظهر شده بود اما برادرم، هنوز در کنار من روی صندلی خواب بود. بنده خدا دیشب تا صبح بالای سرم بیدار بود. اما من، آرام و سبکبار بودم. هرچه اراده می کردم می توانستم انجام دهم. هرجا می خواستم می رفتم. کافی بود فقط اراده کنم! مثل اینکه به حال خودم رها شده باشم و به من اجازه داده باشند که پرواز در آن وضعیت را تجربه کنم. 🖌 ادامه دارد... منتظر باشید http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
💥قبول دارید ما آدما موجودات عجیب و غریبی هستیم؟! 🔸 وقتی گناه میکنیم خیال میکنیم صرفا یه کاری کردیم که خدا ناراحت شده! حواسمون نیست که چه بلایی سر خودمون آوردیم😕💔 باور کن اگه همون لحظه باطن اون گناه و بلایی که با انجام دادنش سر خودمون میاریم رو بهمون نشون بدن...باور‌کن تنمون میلرزه و دیگه تا ابد حتی فکرشم نمیکنیم میدونی مشکل بعضیا چیه؟ اینکه فقط به شیرینی کوتاه مدت گناه نگاه میکنن خنده داره‌بخدا،باور کن‌خیلی‌بچگانس اینجوری‌فکر‌کردن ادم یه درصدم نباید به اون لذت مسخره ی کوتاهش فکر کنه....ادم عاقل پیش خودش میگه: لذتش که زود تموم میشه ولی اون باطن ترسناکی که بخاطرش به وجود میاد هیچوقت تموم نمیشه و اون دنیا توی قبر هزاران سال عذابم میده و اذیتم میکنه مگه دیونم بخاطر یه لذت کوتاه مدت هیولایی بوجود بیارم که اون دنیا دیگه ول کنم نیست😩 اصلا گور بابای همچین لذتی😖 باور کن ادم اگه یکم بهش فکر کنه ازش فراری🏃🏼‍♂ میشه و نصفشم کنن عمرا سمت همچین گناهایی نمیره پس هروقت فکر گناه اومد به عواقب و اتیشی که با انجام دادنش در انتظارته فکر کن تا هوای نفست بترسه و خفه بشه🤐🔥❌ 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ ➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهدا گل🌹 به پلیس های مهربان 🥰توسط کودک 5 ساله🥰 مشهد مقدس/خیابان کشاورز 🇮🇷30شهریور 1401🇮🇷 به مدافعان امنیت 👌👌دیدن این کلیپ رو از دست ندید👌👌 اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور مردم مشهد برای خاتمه دادن به اغتشاشات. نهم‌دی Updating 🇮🇷✌! اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ @BaSELEBRTY
⚠️بسیجی رگ غیرت داده تا حجاب از سر زن ها نکشن.. خناس ها زهی خیال باطل دارند تصویر اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ @BaSELEBRTY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازیگر گاندو که تجربه زندگی آمریکا دارد تحلیل گشت ارشاد را ارائه میده👌 قوانینی که به میل و دلخواه مان است دیگران ملزم باشند برای ما انجام دهند، قوانینی که ما میل نداریم، خودمان انجام ندهیم ... از فردا ، مردهای مسلمان بریزند در خیابان ، نه به مهریه اجباری، نه به نفقه دادن اجباری! بگویند زحمت دارد ، نفقه دادن ، ما زحمت بکشیم که زن و بچه بخورند!!! خودشان همه بروند زحمت بکشند !!!چرا ما سختی بکشیم پ.ن بازیگری میتونه تجربه زندگی در غرب رو داشته باشه و اینقدر توجیه باشه و منطقی تحلیل کنه بازیگری هم میتونه تا شمال رفته باشه و به شلختگی تحلیل کنه سر تا پای نظامشو بشوره میزان عقل و شعور انسانهاست اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ @BaSELEBRTY
جنگِ اراده‌.mp3
6.61M
💥 هرچه جلوتر می‌رویم، و هرچه به پیروزی تمدن الهی، بر تمدن غرب (آمادگی کامل جهان برای پذیرش امام زمان علیه‌السلام) نزدیک می‌شویم؛ ➖ تشخیص حق در فتنه‌ها ➖ موضع‌گیری صحیح و آگاهانه، ➖ و نیز ماندن پایِ کار دین خدا، سخت‌تر می‌شود❗️ ❌ چگونه می‌توان در امان بود و مطابق حق تصمیم گرفت؟ 🎤 .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
بغل کردن قوها این طوریه:🦢 .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میگی از بچگی تو کار ساختمونم😍 .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
**واکنش های عجیب و پر سرو صدای بازیگران مشهور برای ماجرای اخیر** 🙄 همه واکنش های اهالی سینما در این کانال http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
وقتی صداوسیما را تحریم میکند ها علیه نظام از پیر زنان بازیگر تا صدا و سیما در این کشور محبوب و مشهور شدن لگدشم همین نظام مظلوم میخوره بببینید همه افاضات مهران مدیری رو😡😡😡👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون 🔹«تپه عقاب‌ها» ساعت 8 از شبکه دو 🔸«سجاده آتش» ساعت 10 از شبکه سه 🔹«بادبزن سری» ساعت 11 از شبکه نمایش 🔸«قهرمان» ساعت 13 از شبکه نمایش 🔹«1 پلیس و نصفی» ساعت 13:30 از شبکه پنج 🔸«دوچ» ساعت 14 از شبکـه کودک 🔹«چرخه» ساعت 15 از شبکه نمایش 🔸«اینجا خانه من است» ساعت 16 از شبکه سه 🔹«تمهیدات فوق‌العاده» ساعت 17 از شبکه نمایش 🔸«بچه‌های طوفان» ساعت 17 از شبکه امید 🔹«کودکی در زمان» ساعت 19 از شبکه نمایش 🔸«سرزمین آواره‌ها» ساعت 20:30 از شبکه چهار 🔹«مکانیک» ساعت 21 از شبکه نمایش 🔸«پیمان فرار» ساعت 23 از شبکه نمایش 🔹«منصور» ساعت 23:15 از شبکه یک 🔸«مرکز تنش» ساعت 24 از شبکه سه اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ @BaSELEBRTY
خواهرم تو چه دارد که دشمن این همه از آن می ترسد؟ کمی فکر کن !! ببینید حمله توپخانه دشمن به کدام سمت است و کجا را بیشتر می کوبد؟ اعتقادات مارا هدف قرار داده و خط مقدم آن تویی! خواهرم بدان! حجابت دیوار مقدسی بر گرد وجود با ارزشت کشیده که مانع از حراج گذاشتنش می شود و گرمای وجودت شعله مقدسی است که کانون را حفظ می کند. خانواده محیط مقدسی است که فرزندان را برای آینده این جامعه پرورش می دهد و حفظ آن با حجاب تو ای خواهرم کامل می شود. خواهرم تو خط مقدم حمله دشمنی ! کافیست چادرت را محکم بچسبی همین! چادرت ای ماه من، آغاز صبحی دیگر است ابروانت زیر ابر روسری زیباتر است سخت گیری نیست چادر؛ ابتدای راحتی ست دخترم؛ این بهترین ارثیه ی یک مادر است. رخت زیبای آسمانی راخواهرم با غرور بر سر کن نه خجالت بکش نه غمگین باش چادرت ارزش است باور کن "حسینی" @twiita
🔴📷| عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
🔴 چرا برکت از عمرها رفته است؟ ✍ قدیم در کوچه پس کوچه ها پیرمردها را می دیدیم که دولا دولا راه می رفتند. البته الان دیگر کسی پیر نمی شود. برکت از عمرها رفته است. چون مردم به نماز اهمیت نمی دهند. عمرها برکت ندارد،در روایت آمده است که: کسی که به نماز اهمیت ندهد، به پانزده بلا مبتلا می شود: یکی از آن بلاها این است که برکت از عمرش می رود.💔 📚 کتاب در محضر مجتهدی ج۲ 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ ➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
هدایت شده از تیمورا
🔴 اغتشاشگر مرد با لباس زنونه در مترو برا پیاده سازی پروژه ی کشته سازی که دستگیر شد. 💠 گروه رسانه‌ای تیمورا 🆔 @timoora
شادی و نکات مومنانه
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۷ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ بازگشت 🔘 آنجا میدیدم که تمام قدرت دست خداست. اگر من نیت اله
🥀ـ﷽ـ🥀 ۸ مادر 🌱 در همان اتاق ایزوله، یکباره به فکرم رسید که چند وقت است مادرم را ندیده ام. آخرین بار قبل از این مأموریت به دیدنش رفتم. همین که به این موضوع فکر کردم، بلافاصله در خانه مادرم بودم! 🌱 مادرم را دیدم که چادرش را سرش کرده و می خواست سریع از در بیرون بیاید. راننده آژانس، بیرون از منزل منتظرش بود. اما مادرم قبل از اینکه در را ببندد، دوباره به داخل خانه برگشت! فراموش کرده بود کلید را با خودش بیاورد. کلید را برداشت و بیرون آمد و سریع سوار ماشین شد و به سمت بیمارستان حرکت کرد. 🌱 هر کسی را می دیدم، نیت و آنچه در فکرش می گذشت را به خوبی می فهمیدم. 🌱 من بالای ماشین مادرم در آسمان سیر می کردم. مادرم در تاکسی گریه می کرد و بیماری مرا برای راننده که یک پیرمرد بود بیان می کرد. راننده هم برای شفای من دعا کرد. به بیمارستان رسیدیم. مادرم تا ورودی بخش آمد. مأموری که جلوی بخش بود، اخلاق خوبی نداشت. مادرم می خواست وارد شود که گفت: نمیشه، الان وقت ملاقات نیست. مادرم گفت: پسرم اینجاست. می خواهم به عنوان همراه پیش او بمانم. مأمور بداخلاق گفت: این مریض همراه داره. زنگ بزن بیاد بیرون و شما جای او برو داخل. مادرم که خیلی خسته شده بود، هرچه شماره برادرم را می گرفت گوشی خاموش بود. 🌱 من همینطور بین اتاق ایزوله و جلوی بخش، در رفت و آمد بودم. می خواستم به هر وسیله شده برادرم را بیدار کنم. مادرم خیلی کلافه و خسته شده بود. مأمور مشغول بازی با گوشی اش بود. توجهی به التماس های مادرم نداشت. مادرم رفت روی صندلی نشست. همین طور با خودش می گفت چیکار کنم؟ با کی تماس بگیرم و... رفتم داخل اتاق خودم. گفتم هر طور شده باید برادرم را بیدار کنم. هر کاری کردم نشد، همینطور که در تلاش بودم، یکباره به بدنم خیره شدم. باید به بدنم برگردم تا برادرم را خبر کنم، اما چطور؟! 🌱 یکباره درد را حس کردم. سرم سنگین شد. هنوز تب داشتم. من دوباره به بدنم منتقل شده بودم! به هر طریقی بود برادرم را صدا کردم. از خواب پرید و گفت: چی شده؟ چطوری، خوبی؟ به سختی گفتم: پاشو، مامان پشت ورودی بخش منتظره. گفت: از کجا میدونی؟ گفتم: خودم دیدمش. پاشو. گفت: چرا به من زنگ نزد؟ گفتم: گوشیت خاموشه. پاشو دیگه. نگاهی به گوشی خاموشش انداخت و گفت راست میگی؟! بعد بدون اینکه سؤال و جواب بپرسد دوید به سمت ورودی بخش. بنده خدا هنوز خواب بود، اصلا نپرسید که من این اطلاعات را از کجا دارم. 🌱 چند دقیقه بعد مادرم وارد اتاق شد. با اینکه به سختی می توانستم چشمانم را باز کنم، اما از اینکه بار دیگر او را میدیدم خیلی خوشحال بودم. کمی با من حرف زد و مثل تمام مادرها قربان صدقه فرزندش رفت. البته این را هم بگویم که بین من و مادرم محبت خاصی برقرار بود. از کودکی هرزمان مادرم کاری داشت، من زودتر از چهار برادرم پیش قدم میشدم. مادرم در دوران کودکی و نوجوانی ما، بین پسرها قرار گذاشت که هر روز یکی از آنها نان بخرد، دیگری در کارهای خانه کمک کند. دیگری رختخواب ها را جمع و پهن کند و... هر زمان یکی از پسرها بازیگوشی می کرد و کارش را انجام نمیداد، من پیشقدم میشدم و کارهای مانده را انجام میدادم. همیشه هم می شنیدم که مادرم با صدای بلند مرا دعا می کرد. حتى الان که سال ها از آن روزها گذشته، بیشتر مواقع، وقتی مادرم کار دارد با من در میان می گذارد و همیشه دعای خیر مادرم بدرقه راهم می شود. من این موضوع را در محاسبه اعمالم در آن سوی هستی به خوبی درک کردم. در همان لحظه ای که گذشته ام را دیدم و اعمال من بررسی می شد، دعاهای مادرم را دیدم که در سرنوشت من بسیار تأثير داشت. 🌱 بارها گناه یا خطایی از من سر زده بود که با دعای مادرم پاک شده و بی حساب میشدم و یا هرجا قرار بود بلا یا عقوبتی بر سر من وارد شود، با دعای مادرم برطرف شده بود. یعنی مقام مادر این گونه است. هر یک از دعاهای یک مادر کافی است تا آینده انسان را کاملا تغییر دهد. مادر همین طور که کنارم نشسته بود برایم دعا می کرد. به سختی گفتم: مادر، فدات بشم، چرا با این حال زحمت کشیدی و تا اینجا آمدی. شرمنده ام. مادرم گفت: «الهی نباشم و نبینم پسر دسته گلم اینطور بی حال تو بیمارستان افتاده.» 🌱 آن روز من فقط چند دقیقه توانستم در کنار مادرم باشم. اما دوباره از هوش رفتم... روزهای سختی در بیمارستان داشتم. نمیدانستم برای خودم ناراحت باشم یا برای همسرم. 🌱 خداوند همسر مهربان و مظلومی نصیب من کرد که واقعا همدیگر را دوست داشتیم. زندگی ما به خوبی ادامه داشت تا اینکه بیماری همسرم تشدید شد. 🖌 ادامه دارد... منتظر باشید 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 🌿تو ده دقیقه برا خدا وقت بزار بعد ببین خدا چجوری برات وقت میزاره😍 👌حتما ببینید😊 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ ➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
شادی و نکات مومنانه
#سفر_پرماجرا ۹ دنیا سرشار از آرزوست این طبیعت دنیاست. آرزوهایی را برگزین؛ که تا ابــد
CQACAgQAAxkBAAF58sxjGAwntOpU3XtxImzbmfpNiEZvqAACWgMAApDvUFNO8JoF7x8QbSkE(1).mp3
7.37M
۱۰ تحولات روحی انسان در لحظه ی انتقال به برزخ، بقدری شدید و مست کننده است که؛ می تواند تمام اعتقادات نامحکم انسان را نابود کند! ریشه هایت را محکم کن، نکند بلرزی... 🎤 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ جمهوری اسلامی میدهد نخ معجر نمیدهد... ❌ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
بھترین ‌تو ‌دهنــی ‌رو ‌هــــم‌‌ زد😎❕ ✾ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak