🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت پانزدهم بسم الله الرحمن الرحیم ۱۳۵۹/۹/۲۱ امروز روز
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت شانزدهم
چند تیر آنها به صورت دایره دور تا دور ما خورد و یک تیر آنها نیز درست وسط سنگر های بچه های ما خورد که یک کارتن خرما داشتیم ، نابود شد و خرماهای آن به صورت ترکش برای ما می آمد و همچنین ظرفی که در آن غذا میخوردم، بر اثر ترکش سوراخ سوراخ شد و چند تا از سنگرهامان فرو ریخت و ما که در همان جا بودیم ، به ما خدا رحم کرد و تلفاتی ندادیم. ولی از نیروهای ژاندارمری و بسیج شهید و زخمی دادیم. هم سنگری من الان مرتضی گشتیل است و من به عنوان سر گروه این قسمت بچه های پاسدار هستم.
من الآن در حدود یکماه تکمیل است که در جبهه هستم . در این مدت یک بار به ماهشهر رفتم که سری هم به مادرم در حسین آباد زدم که مادرم را خیلی ناراحت دیدم و الآن هم نمیداند که من در جبهه هستم . یک جریانی که از زمانی که در توپخانه بودیم که هیچ وقت از یادم نمیرود ، این است که غلامرضا قنواتی یکی از بچه های پاسدار ماهشهر که هنوز ۲ساعت از آمدنش نگذشته بود ، وقتی شب موقع نگهبانی او رسید اشتباها از حد نگهبانی خود خارج شدند و نیروهای خود به طرف او و احمد رزاق پور که همراهش تیر اندازی کردند که متأسفانه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد و همه را خیلی ناراحت کرد.
⬅️ ادامه دارد....
📚منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر
صفحه ۲۷_۲۵
📝 مؤلفان : عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#دهه_کرامت
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت شانزدهم چند تیر آنها به صورت دایره دور تا دور ما خور
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت هفدهم
همچنین در زمانی که توپخانه بودیم رئیس جمهور آقای بنی صدر و تیمسار فلاحی به آنجا آمدند که چند کلمه ای صحبت با ما کردند و آمدن او جریانات ناراحت کننده ای داشت که اگر نمی آمد بهتر بود و روحیه ی همه بچه ها را به جای قوی کردن ، کمی دلسرد کرد و ما از او و فلاحی بسیار ناراحت شدیم و از آن وقت تا به حال ، من دیگر آن علاقه ای را که به بنی صدر داشتم ، ندارم.
شب ۱۸/۹/۵۹ ساعت ۱۱:۳۰ ما روانه ی شبیه خونی شدیم که قبلاً طرح آن ریخته شده بود . ما در چندین گروه تقسیم شدیم که در گروه ۳، من بودم ، بهرام ، بدران ، حسین که بعداً چند نفر از بچه ها دیگر پاسدار به ما ملحق شدند . از جمله آقای رحیمی سر گروه هم آقای فقیهی . من آر.پی.جی زن بودم ، کمی که جلو رفتیم ، سر گروه راه را گم کرد و معلوم نبود ما را کجا میخواست ببرد . گویا تمام گروه همین بلا سرشان آمده بود. باز دوباره سر گروه ما، گروه را گم کرد و ما بدون سر گروه روانه شدیم . بعد از مدتی به یک نقطه ی صاف و بدون هیچ (تکیه گاهی) رسید که در آنجا یک اتوبوس سوخته قرار داشت.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر
صفحه ۳۱
📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#دهه_کرامت
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت هفدهم همچنین در زمانی که
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت هجدهم
در این طول زمان مرتب عراقی ها منور می زدند و تمام منطقه روشن میشد و ما دراز کش میشدیم . ما دیگر در آنجا واقعا فهمیدیم که عراقی ها چقدر بی عرضه هستند. خلاصه به طور خدایی تمام گروه ها در یک منطقه به هم رسیدند . قرار بود که هر گروه ، منطقه ای به طول ۱۵۰ متر بپوشاند . حالا همه دور هم در یک منطقه صاف قرار گرفته بودیم که با یک خمپاره می شد تعداد زیادی از ما را از بین ببرد ولی خدا با ما بود که دشمنان نفهمیدند ما آنجا هستیم. من هیچوقت این لحظات را فراموش نمیکنم . زیرا دست خدا بود که ما را آنجا نگاه داشت و الله تعداد زیادی از ما هلاک میشدیم .
خلاصه سروان ادیبی که مرد بسیار خوبی بود ، فرمانده عملیات تمام گروه ها بود که خودش نیز با چند نفر آمده بود و دستور حمله را میبایست او میداد . ولی از امر خدا که نمیخواست این همه نیرو تلف بشود ، این کار انجام نگرفت. زیرا اگر در آن بیابان صاف ، این کار یعنی حمله انجام میشد ، یکی از ماها زنده نمی ماندیم و خدا قدرت خود را در این جا به ما نشان داد و درس عبرتی هم برای ما گشت .
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر
صفحه ۳۳
📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#دهه_کرامت
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🏴انا لله وانا الیه راجعون 🏴
شهادت رئیس جمهور وزیر خستگی ناپذیرش دکتر امیر عبداللهیان وامام جمعه محترم تبریز کا در کنگره شهدای تبریز آرزو کرده بود که خودش سومین سید شهید این استان باشه بهمراه دیگر همراهان به مردم قدر شناس ایران تسلیت باد .
#رئیسجمهور _مردمی
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
☑️رفیق شهید، شهیدت میکند. رفیق با معرفت اما مثل تو میشود، پیش تو میآید.
حاج قاسم، ما نمیدونستیم اما رفیقت دیروز پیش تو آمده بود.💔
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🕊⚘️ شهید عبدالعلی لر
لر. عبدالعلی، فرزند خداداد، در ششم آبان ۱۳۴۳ در بندر ماهشهر چشم جهان گشود. او پس از عضویت در سپاه، در جبهه حضور یافت و در سی و یکم اردیبهشت ۱۳۶۰، در سوسنگرد، بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به شهادت رسید. مزار شهید عبدالعلی لر در گلزار شهدای اهواز واقع است (سن شهید: ۱۷ سال).
📚منبع: جلد دوم کتاب سرافرازان ابدی، چاپ اول، صفحه ۷۶
📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی
سال نشر: ۱۳۹۹، انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#دهه_کرامت
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr