eitaa logo
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
419 دنبال‌کننده
958 عکس
416 ویدیو
0 فایل
ارتباط با مدیر کانال : ۰۹۱۹۰۲۶۵۴۵۷ برای تبادل نظرات با ادمین ارتباط داشته باشید @ShahidGomnaam313
مشاهده در ایتا
دانلود
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـــ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🌹   « سالروز آسمانی شدن شهید سالم عبادی مبارک باد ».🇮🇷 تاریخ تولد : ۱۳۴۳/۹/۷ بندرماهشهر تاریخ شهادت : ۱۳۷۳/۲/۲۷ محل شهادت : جانباز قطع نخاع 🌷 مزار شهید: ماهشهر 🌸 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🕊⚘️شهید سالم عبادی عبادی، سالم ، فرزند وادی، در هفتم آذر ۱۳۴۳ در بندر ماهشهر به دنیا آمد. تا مقطع راهنمایی تحصیل کرد. در سال ۱۳۶۰ به بسیج سپاه ماهشهر پیوست و یک سال بعد به عضویت سپاه پاسداران ماهشهر در آمد. او در عملیات آزادسازی خرمشهر نیز شرکت داشت. در سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. سالم در سال ۱۳۶۴ در جریان عملیات والفجر ۸، در منطقه اروندکنار هنگامی که با خودرو برای رزمندگان مهمات می‌برد، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و قطع نخاع گردید. او اگرچه جانباز، و بر روی ویلچر بود، همچنان در محل کارش در منطقه سوم نیروی دریایی سپاه در بندر ماهشهر حاضر می‌شد. سالم عبادی سرانجام در بیست‌و‌هفتم اردیبهشت ۱۳۷۳، بر اثر جراحات عمیق ناشی از قطع نخاع به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در گلزار شهدای بندر ماهشهر به خاک سپردند (سن شهید: ۳۰ سال). 📚منبع: جلد دوم کتاب سرافرازان ابدی،چاپ اول،صفحه ۲۸ 📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی سال نشر: ۱۳۹۹، انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت چهاردهم دو کیلومتری راه رفته بودیم که دو سیاهی دیدیم
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت پانزدهم بسم الله الرحمن الرحیم ۱۳۵۹/۹/۲۱ امروز روز جمعه، صبح ساعت ۸ است من با بچه ها ؛ مجید، مرتضی ، بدران، محمود ، مهرداد و حسین و بهرام دور هم جمع شده ایم و از جریان شبیخونی که رفته بودیم ، حرف می‌زدیم . در طول این مدت که من خاطرات خود را نوشتم ، جریانات مختلفی برایم رخ داده است . ما الان خط اول جبهه هستیم و جزو نیروی پیاده ژاندارمری هستیم و با دشمنان ۳ کیلومتر فاصله داریم . دیروز و امروز ، روز نسبتاً ساکتی داشتیم. به خاطر اینکه هوا گرد و خاک بود و به طرف ما توپخانه ی دشمن شلیک نمیکند. ما در حدود دوازده روز است که در این مقر به سر می‌بریم و نیروهای کفر از صبح شروع به تیر اندازی به طرف ما میکنند تا عصر و در طول این مدت ما چند شهید از بسیج و ژاندارمری داشتیم . به حمدالله پاسداران ما در این مقر تا به حال زیان جانی و مالی نداشته ایم به جز یک روز که با کاتیوشا و خمسه خمسه شدیداً به ما شلیک کردند ⬅️ ادامه دارد.... 📚 منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۲۵ 📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت پانزدهم بسم الله الرحمن الرحیم ۱۳۵۹/۹/۲۱ امروز روز
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت شانزدهم چند تیر آنها به صورت دایره دور تا دور ما خورد و یک تیر آنها نیز درست وسط سنگر های بچه های ما خورد که یک کارتن خرما داشتیم ، نابود شد و خرماهای آن به صورت ترکش برای ما می آمد و همچنین ظرفی که در آن غذا میخوردم‌، بر اثر ترکش سوراخ سوراخ شد و چند تا از سنگرهامان فرو ریخت و ما که در همان جا بودیم ، به ما خدا رحم کرد و تلفاتی ندادیم. ولی از نیروهای ژاندارمری و بسیج شهید و زخمی دادیم. هم سنگری من الان مرتضی گشتیل است و من به عنوان سر گروه این قسمت بچه های پاسدار هستم. من الآن در حدود یکماه تکمیل است که در جبهه هستم . در این مدت یک بار به ماهشهر رفتم که سری هم به مادرم در حسین آباد زدم که مادرم را خیلی ناراحت دیدم و الآن هم نمی‌داند که من در جبهه هستم . یک جریانی که از زمانی که در توپخانه بودیم که هیچ وقت از یادم نمی‌رود ، این است که غلامرضا قنواتی یکی از بچه های پاسدار ماهشهر که هنوز ۲ساعت از آمدنش نگذشته بود ، وقتی شب موقع نگهبانی او رسید اشتباها از حد نگهبانی خود خارج شدند و نیروهای خود به طرف او و احمد رزاق پور که همراهش تیر اندازی کردند که متأسفانه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد و همه را خیلی ناراحت کرد. ⬅️ ادامه دارد.... 📚منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۲۷_۲۵ 📝 مؤلفان : عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت شانزدهم چند تیر آنها به صورت دایره دور تا دور ما خور
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت هفدهم همچنین در زمانی که توپخانه بودیم رئیس جمهور آقای بنی صدر و تیمسار فلاحی به آنجا آمدند که چند کلمه ای صحبت با ما کردند و آمدن او جریانات ناراحت کننده ای داشت که اگر نمی آمد بهتر بود و روحیه ی همه بچه ها را به جای قوی کردن ، کمی دلسرد کرد و ما از او و فلاحی بسیار ناراحت شدیم و از آن وقت تا به حال ، من دیگر آن علاقه ای را که به بنی صدر داشتم ، ندارم. شب ۱۸/۹/۵۹ ساعت ۱۱:۳۰ ما روانه ی شبیه خونی شدیم که قبلاً طرح آن ریخته شده بود . ما در چندین گروه تقسیم شدیم که در گروه ۳، من بودم ، بهرام ، بدران ، حسین که بعداً چند نفر از بچه ها دیگر پاسدار به ما ملحق شدند . از جمله آقای رحیمی سر گروه هم آقای فقیهی . من آر.پی.جی زن بودم ، کمی که جلو رفتیم ، سر گروه راه را گم کرد و معلوم نبود ما را کجا میخواست ببرد . گویا تمام گروه همین بلا سرشان آمده بود. باز دوباره سر گروه ما، گروه را گم کرد و ما بدون سر گروه روانه شدیم . بعد از مدتی به یک نقطه ی صاف و بدون هیچ (تکیه گاهی) رسید که در آنجا یک اتوبوس سوخته قرار داشت. ⬅️ ادامه دارد... 📚منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۳۱ 📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت هفدهم همچنین در زمانی که
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت هجدهم در این طول زمان مرتب عراقی ها منور می زدند و تمام منطقه روشن میشد و ما دراز کش می‌شدیم . ما دیگر در آنجا واقعا فهمیدیم که عراقی ها چقدر بی عرضه هستند. خلاصه به طور خدایی تمام گروه ها در یک منطقه به هم رسیدند . قرار بود که هر گروه ، منطقه ای به طول ۱۵۰ متر بپوشاند . حالا همه دور هم در یک منطقه صاف قرار گرفته بودیم که با یک خمپاره می شد تعداد زیادی از ما را از بین ببرد ولی خدا با ما بود که دشمنان نفهمیدند ما آنجا هستیم. من هیچوقت این لحظات را فراموش نمیکنم . زیرا دست خدا بود که ما را آنجا نگاه داشت و الله تعداد زیادی از ما هلاک می‌شدیم . خلاصه سروان ادیبی که مرد بسیار خوبی بود ، فرمانده عملیات تمام گروه ها بود که خودش نیز با چند نفر آمده بود و دستور حمله را می‌بایست او میداد . ولی از امر خدا که نمی‌خواست این همه نیرو تلف بشود ، این کار انجام نگرفت. زیرا اگر در آن بیابان صاف ، این کار یعنی حمله انجام میشد ، یکی از ماها زنده نمی ماندیم و خدا قدرت خود را در این جا به ما نشان داد و درس عبرتی هم برای ما گشت . ⬅️ ادامه دارد... 📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۳۳ 📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🔴 خدایا خودت حافظ این مردان بزرگ باش.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا