eitaa logo
خانه نورانی 💫 مشاور انلاین
4.8هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
4هزار ویدیو
52 فایل
•﷽• 💚💍࿐ 🌻🍃‌اینجا باهم می اموزیم 👈💖👇 خانه ای🏡 سرشاراز ارامش ,💞عشق و 🌟نور بسازیم😍 •┈••✾❀•🌸•❀✾••┈• • مشاور خانواده=> وقت دهی/ ارتباط و تبلیغات👇 @ad_noor1
مشاهده در ایتا
دانلود
گنجشک با خدا قهر بود …….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را میشنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد….. و سرانجام گنجشک روي شاخه اي از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجاي دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداخت. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.آن گاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزي درونش فرو ریخت … های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد 💞