دارد از حال میرود کمکم
نفسش بند آمده، نزنید
زخمهاش از فرات جاریتر
بین خون دست و پا زده، نزنید
بین شمشیر و تیر و سرنیزه
فکرِ این مردمان گمراه است
جگرش پارهپاره از اینکه
ضربهها قربتاً الیالله است
"تکیه بر نیزهی غریبی داد"*
دگر از جان او چه میخواهید؟
فکر ناموس میکشد او را
حربهها را کنار بگذارید
گونه هایش به خاک آغشته
با همان حال، غرقِ "یا رب" بود
ظاهرا موقعی که جان میداد
تشنه لب بود و فکرِ زینب(س) بود
کیسهها از عطای او پر بود
تیغها از خضاب او رنگین
هرکسی سهم خویش برمیداشت
سر به نیزه رسید ، تن به زمین
بس کریمانه بذل و بخشش کرد
از عطایش عدوش راضی بود
نیزهدارش ز وعدهها سرمست
با سرش گرمِ رقص و بازی بود
همگی بعدِ غارتِ خیمه
سوی اهل و عیال برگشتند
ده نفر بین ساز و برگ سپاه
در پی نعل تازه میگشتند
#علیرضا_انصاری
به ما در #خانه_امام بپیوندید👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@khaneh_emam