27.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ارسالی_مخاطبین
🌺 سپاس فراوان از دوستان عزیز و خوش ذوقمون🌺
#خانه_شاد_آسمانی
#دهه_فجر
#امام_خمینی
#مسابقه #نقاشی #عکاسی #خاطره
┄┅┅❅🌺 🇮🇷 🌺❅┅┅┄
https://eitaa.com/joinchat/2878079525Cb0d77a2f78
┄┅┅❅🌺 🇮🇷 🌺❅┅┅┄
28.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✌️🇮🇷
#ارسالی_مخاطبین
🌺 سپاس فراوان از دوستان عزیزمون بابت ارسالی های قشنگشون 🌺
#خانه_شاد_آسمانی
#دهه_فجر
#امام_خمینی
#مسابقه #عکاسی #خاطره #نقاشی
┄┅┅❅🌺 🇮🇷 🌺❅┅┅┄
https://eitaa.com/joinchat/2878079525Cb0d77a2f78
┄┅┅❅🌺 🇮🇷 🌺❅┅┅┄
42.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✌️🇮🇷
#ارسالی_مخاطبین
🌺 سپاس فراوان از دوستان عزیزمون بابت ارسالی های قشنگشون 🌺
#خانه_شاد_آسمانی
#دهه_فجر
#امام_خمینی
#مسابقه #عکاسی #خاطره #نقاشی
┄┅┅❅🌺 🇮🇷 🌺❅┅┅┄
https://eitaa.com/joinchat/2878079525Cb0d77a2f78
┄┅┅❅🌺 🇮🇷 🌺❅┅┅┄
31.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✌️🇮🇷
#ارسالی_مخاطبین
🌺 سپاس فراوان از دوستان عزیزمون بابت ارسالی های قشنگشون 🌺
#خانه_شاد_آسمانی
#دهه_فجر
#امام_خمینی
#مسابقه #عکاسی #خاطره #نقاشی
┄┅┅❅🌺 🇮🇷 🌺❅┅┅┄
https://eitaa.com/joinchat/2878079525Cb0d77a2f78
┄┅┅❅🌺 🇮🇷 🌺❅┅┅┄
#ارسالی_مخاطبین
مادر بنده در سن ۴۰ سالگی با فیبروم و اضافه وزن حدودا ۵۰ کیلویی خدا خواسته باردار شدند.
دوران بارداری تا حدود زیادی نسبت به بارداری سنین پایین تر البته سخت تر بود.😔
ویار شدید تا روز آخر که البته بسیاری از مادران جوان هم تجربه میکنند اما در ۳ بارداری مادرم این اولین بار بود که ايشون تجربه میکردند. 😞
به دلیل اضافه وزن دیابت بارداری گرفتند که دکتر سعی بر کنترل تغذیه ای داشتند اما در نهایت مجبور به تزریق انسولین شدند و خواهرم با وزن ۳/۵ کیلو به دنیا آمد.👶🏻
مادر اصولا به غربالگری اعتقادی ندارند و اصلا برای هیچ مرحله ای هم نرفتند. تا اینجا از سختی ها گفتم اما
😊قسمت قشنگ ماجرا...
مادرم سال ها با افسردگی دست و پنجه نرم میکرد.😭 به طوری که در ماه های قبل از بارداری به اوج خودش رسیده بود. اما فرشته کوچولوی ما که الان ۱۵ ساله شده همون نجات دهنده مادر بود.🥰
هرچند بارداری دوران سختی برای مادرم بود. اما همه یاد گرفتیم چطور بیشتر مراقبش باشیم و حمایت کنیم به علت ویار شدید کمی از کارهای تکراری خونه فاصله گرفتند و فرصتی شد برای تجربه کارهای جدید و مثل بازی کامپیوتری🎮. پیاده روی روزانه🚶♀. خرید چند دست لباس جدید برای بارداری و خرید های لازم برای نی نی.🍼👗👒
کارهایی که مادر مدت ها بود ازش دور شده بود. بعد از زایمان این فرشته کوچولو اصلا وقت نمیشد دست مادر برسه چون شیر خشکی هم بود، بیشتر شبا کنار خودم روی تختم میخوابید و من در ۱۴ سالگی مادری رو تمرین میکردم.😘
الان که من ازدواج کردم و برادرم سرباز هستند. تنها همدم مادر خواهر کوچولومونه. ان شا الله خدا به همه فرزندانی سالم و صالح عطا کنه.🤲🏻
#فرزندآوری
#خاطره
💌@khaneh_shad_asemany
#ارسالی_مخاطبین
🧕مادر چهار فرشته ناز و با خدا هستم، با کلی فراز و نشیب زندگی البته در حد توان خودم، چون وقتی از احوال دیگران مطلع میشم با حجم وسیع امتحانات و ابتلائات از خودم و خدای خودم شرمنده میشم که هنوز نتونستم بنده ای در خور باشم.😔
سال ٨٣ در سن بیست سالگی عقد کردم💍 همسرم شش ماه بزرگتر از بنده بودن، دانشجو با یه شغل نگهبانی یه کارخونه و سربازی هم نرفته بودن.
ولی اونقدر غیرت کاری و صفای باطن داشتن که تا اومدن خواستگاری و پدرم ایشون رو دید، با وجود خواستگاران دیگه، رفتن و نماز شکر به جای آوردن🧎🤲🏻
دوسال نامزد موندیم تا درسمون تموم بشه و سه سال هم به خاطر سربازی و درس و امتحان وکالت همسرم و شغلی که به خاطر ورشکست شدن کارخونه از دست داد و شغلهای دیگهای رو تجربه کرد و مانع شدن پدر همسرم که گفته بودن اول موقعیت زندگی تون رو تثبیت کنید بعد بچه بیارید مانع شدیم.
اما مادرم اصرار داشتن که شروع کنید خدارو شکر بعد از تقریبا یکسال اقدام به بارداری جواب مثبت بود و از خوشحالی در پوست خودمون نمیگنجیدیم،😊 اما حال خوب مون بعد از گذشت دوماه با خبرهایی مبنی بر نقص جنین و توصیه به سقط تبدیل به ماتم شد. 😩
هر روز دکترها با دادن اطلاعاتی از وخامت اوضاع بر دگرگونی و یاس ما می افزودن.😭 خیلی دوران سختی بود، هم بی تجربگی، هم اوضاع مالی، هم آزمون وکالت همسرم و... همگی گویی میخواستند ما رو نابود کنن، میگن به مو بند میشه اما پاره نمیشه، ما نیاز به رشد داشتیم که خدارو شکر خدا بسترش رو برامون فراهم کرده بود. 😌
بعد از تاکید دکترها بر سقط و حتی دکترم که به خاطر تعریف ایمانش پیشش رفته بودم، پیشنهاد سقط غیر قانونی رو کرد، خودمون رو سپردیم دست خدا و استخاره کردیم، اومد؛ مرتکب کار حرام نشید.❌
دیگه تکلیف مشخص شد، باید روز شماری میکردیم برای تولد هدیه الهی با هر کم و کیفی، گویی از همون لحظه که با خدا طی کردیم درهای رحمت یکی پس از دیگری به رومون باز شد، فرشته مون که متولد شد گرچه هیکل و چهره زیبایی داشت اما سرش آب آورده بود و این امر باعث پارگی نخاعش شده بود، 😔خلاصه گل دختر ما باعث حیرت همه شده بود، اولش با به موقع و طبیعی متولد شدنش، با گریه ای حین تولد مثل بچه های سالم، با موندنش بعد سه روز که گفته بودن سه روز بیشتر قابلیت حیات نداره و نگاههایی که به قدری نافذ وگويا بود انگار داشتن حرف میزدن و برکاتش که تا الان تمومی نداره.... 😊
میتونستم مثل اغلب مادرای ناامید و کم توکل، بگم میترسم، از چی؟ اولش از هزینه های نگه داری مادی ومعنوی این طور بچه ها و تن به فرزند دیگه ای ندم، اما این راهش نبود باید در مسیر و جریان زندگی قرار میگرفتم تا مسیر رشدم با استقامت تر پیش بره، باید خرج کاری میشدم که براش آفریده شده بودم. 💪
راستش سخت بود اما اگه راکد میموندم می پوسیدم، پس سال ٩١ دختر دومم رو هدیه گرفتم، سال ٩۵ سومی و سال ١۴٠٠ چهارمی و به حول و قوه الهی همچنان هستیم و ادامه میدیم. 💪😊
✨برامون دعا کنید.✨
#نوروز
#فرزندآوری
#خاطره
💌 @khaneh_shad_asemany
#ارسالی_مخاطبین
👌 "همدم امروز، یاور فردا"
🥰 سربازانی برای امام زمان
#نوروز
#فرزندآوری
#خاطره
💌 @khaneh_shad_asemany
#ارسالی_مخاطبین
✍ من تا ۲۳ سالگی که به خونه ی بخت رفتم، دست به سیاه و سفید نزده بودم، یعنی مادرم اینجوری تربیتم کرد، البته که درست هم نبود و باعث سختی های زیادی برام شد.😫
ته تغاری یه خانواده پرجمعیت بودم و بعد از فارغ التحصیلی از یه دانشگاه دولتی👩🎓 رفتم یه شهر غریب واسه زندگی.
💍ازدواجمون هر چند فامیلی اما کاملا عاشقانه و دلی بود، البته که کاملا با هم تناسب فکری و خانوادگی داشتیم، ازدواجمون دانشجویی بود👩🎓🧑🎓 و همسرم که هنوز درسشم تموم نشده بود یه درآمد خیلی کم داشت.
بعد از رفتن از پیش خانوادهم، یهویی افتادم تو خلا تنهایی، روزها خودم بودم و خودم..بی هیچ صدایی...بی هیچ حرفی که حتی صدای خودم رو بشنوم، از طرفی مادر و پدرم تا مدت ها با هر تماس تلفنی گریه میکردن و اظهار دلتنگی، مخصوصا پدرم...😢
پامو تو یه کفش کردم که زود بچه بیاریم، همسرم هم زیاد مخالفت نکرد و من درست وقتی که همسرم چند ماه بود که بیکار شده بود، فهمیدم باردارم. 🥰
اما به طور عجیبی اصلا برامون مهم نبود که درآمدی نداریم و داریم از جیب میخوریم و همسرم همیشه بهم یادآوری میکرد که هیچکس بهتر از خدا نیست که بشه بهش اعتماد کرد، به وعده ی خدا اعتماد کن.💫
دخترم👶🏻که به دنیا اومد، بهار ۹۵ بود و مصادف شد با شاغل شدن همسرم تو یه شرکت به عنوان یه کارگر ساده، کار سخت و درآمد حداقلی.
اون روزهای سخت و شیرین و دلچسب محاله یادم بره، در حالیکه پاهای خسته از کار همسرم رو ماساژ میدادم به دخترمون نگاه میکردیم و رویاهامونو به هم میگفتیم.🥲
بعد از یک سالگی، فهمیدیم دخترمون خیلی گوشه گیر و آرومه و با بچه ها بازی و شیطنت نمیکنه، تصمیم گرفتیم دوباره بچه دار بشیم سال ۹۷، وقتی دخترم ۲سال و نیمه ش بود، دومین دخترمون به دنیا اومد. 👶🏻
با به دنیا اومدنش همسرم که تو یه شرکت خیلی بهتر به عنوان مهندس مشغول بود، تونست یه شغل آزاد هم راه بندازه و اوضاع مالی مون واقعا خوب شد. 😊
اما چیزی که نبود، خودِ همسرم بود، حالا دیگه خیلی زیاد کار میکرد و نمیتونست وقت زیادی برامون بذاره و من با دوتا کوچولوی پشت هم👧🏻👧🏻، تنهایی و دوری و کمک نداشتن و افتادن تو تجربه ی دو فرزندی روزهای خیلی سختی رو گذروندم اما به هر حال گذشت و ما شاهد بازی کردن و بزرگ شدن دو تا دخترامون بودیم اما دیدن این لذت که موجوداتی از عشق تو و همسرت شکل بگیرن و به لطف خدا سلامت باشن و بهترین دوستای هم باشن اینقدر عمیق و واقعی بود که تصمیم گرفتیم بچه های بیشتری داشته باشیم.🥰
سال ۱۴۰۰ دختر سوممون دنیا اومد👶🏻، برکاتی زیادی با خودش آورد. حالا همسرم رئیس یه شرکته😎، خونه 🏠و ماشین🚘 و همه چیز هم داریم و سعی میکنیم بیشتر واسه در کنار هم بودن وقت بذاریم، غیر از اینا، به درک واقعی از زندگی و چرایی وجودیمون رسیدیم،
راه هایی برامون باز شد که من و همسرم همزمان به این نتیجه رسیدیم این خدا اینقدر خوبه که همه چیز رو در بالاترین سطح باید ازش خواست و خیلی حیفه که ازش خودش رو نخوایم.
با اومدن سومین بچه، اون سختی چند فرزندی دیگه در زندگی من نبود، انگار به یه سراشیبی و ساحل آرامش رسیدیم، حالا دیگه بچه ها عادت به داشتن یکی دیگه در کنارشون و تقسیم کردن مادر پدرشون دارن و حسادتی در کار نیست🥰، همچنین اینقدر در کنار هم درک و عقلشون رشد کرده که خودشون برام یه وزنه ی کمکی هستن و به هیچ وجه دیگه تو این خونه من حس غربت و تنهایی ندارم.
ان شاالله جهاد فرزندآوری ما به لطف خدا ادامه خواهد داشت، بله...چرا که نه! خدا خیلی قشنگ به وعده هاش عمل میکنه چرا ما ازش کم بخوایم؟ ما بچه ی زیاد میخوایم، ایمان زیاد میخوایم، پول💰 زیاد میخوایم، عشق به حسین رو زیاد میخوایم، ما از هر چیزی زیادش رو میخوایم، چون بهش اعتماد داریم بی شک و بی اما و شاید...
#قدس
#فرزندآوری
#خاطره
⊹ ⸼࣪ 𝗝𝗢𝗜𝗡 𓂃 @khaneh_shad_asemany 🧸🤎 🧸🤎
اینو از دل تاریخ کشیدم بیرون 🤣
#نوستالژی
#خاطره
#وعده_صادق
🇯🇴🇮🇳⚡️خانه شاد آسمانی 🏡
╰┈➤ @khaneh_shad_asemany
زمان:
حجم:
617.7K
#ارسالی_مخاطبین
💟 خاطره این مخاطب عزیزمون رو در مورد ازدواج بشنوید. جالبه.
💟 ببینید چطور با توکل به خدا زندگی رو شروع کردن و از زندگیشون راضی هستن.
🌸 براشون آرزوی خوشبختی داریم. ان شاءالله در پناه خدا و با دعای امام زمان همیشه خوشبخت باشن.🌸
#خاطره #ازدواج
#امام_زمان
╭┅────────────┅╮
@khaneh_shad_asemany
╰┅────────────┅╯
😂 قبلنا پدرا فقط کولر خاموش نمیکردن، به تلفن خونه هم صفربند میزدن تا اهل خونه تماس راه دور نگیرن، بعضیا هم تلفن قلکدار میذاشتن تا هرکی خواست تماس داخلی هم بگیره، قبلش یه سکه پنج ریالی تو قلک بندازه.
#نوستالژی
#خاطره
💯 ما را به دوســتان خود معــرفی کنید.
╭┅────────────┅╮
@khaneh_shad_asemany
╰┅────────────┅╯
🥲 یادش بخیر
یه کوچه بود و چهار تا آجر ، یه توپ پلاستیکی جلد شده، چندتا رفیق بامعرفت و دنیا دنیا دلِ خوش ...
#نوستالژی
#خاطره
🇯🇴🇮🇳⚡️خانه شاد آسمانی 🏡
╰┈➤ @khaneh_shad_asemany
.