#ایرج_خسته_است
#نوجوان_رمان
#داوود_امیریان
#نوجوان
#انتشارات:سوره_مهر
📚معرفی کتاب: ایرج، بچه محلمان است. و تنها پسر خانوادهشان. از خودش هفت خواهر بزرگ تر دارد که شوهر کرده اند.خودش ته تغاری و لوس. توی محل همیشه خدا دعوا و مرافع راه می انداخت. ...
✏برشی از کتاب:
یاشار یهو خیز برداشت و خودش را پرت کرد روی سعید. تا احمد به خودش بجنبد خودم را پرت کرده بودم رویش، زمین که افتادیم شروع به تقلا کردیم، خیلی قوی تر از من بود. یقه ام را گرفت. پایش را انداخت زیر شکمم و از بالای سرش پرتم کرد. به پشت افتادم روی زمین صدای شلیک گلوله ای بلند شد و به دنبالش ناله یاشار که گفت: " سوختم ... سوختم." تاآمدم بلند شوم احمد آمد طرفم و با لگد کوبید به صورتم.دنیای جلوی چشمانم تیره و تار شد... با لگد دوم، بینی ام صدایی کرد و دیگر نتوانستم جایی را ببینم، سرم گیج می رفت... چند لحظه صدایی نیامد و بعد صدای شلیک گلوله ای بیرون از اتاقک سبز شد و به دنبال آن کسی فریاد زد : " بی پدر و مادرها، کثافت ها می کشمتان..." ص 15
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @khaneketabkosar
#ایرج_خسته_است
#نوجوان_رمان
#داوود_امیریان
#نوجوان
#انتشارات:سوره_مهر
📚معرفی کتاب: ایرج، بچه محلمان است. و تنها پسر خانوادهشان. از خودش هفت خواهر بزرگ تر دارد که شوهر کرده اند.خودش ته تغاری و لوس. توی محل همیشه خدا دعوا و مرافع راه می انداخت. ...
✏برشی از کتاب:
یاشار یهو خیز برداشت و خودش را پرت کرد روی سعید. تا احمد به خودش بجنبد خودم را پرت کرده بودم رویش، زمین که افتادیم شروع به تقلا کردیم، خیلی قوی تر از من بود. یقه ام را گرفت. پایش را انداخت زیر شکمم و از بالای سرش پرتم کرد. به پشت افتادم روی زمین صدای شلیک گلوله ای بلند شد و به دنبالش ناله یاشار که گفت: " سوختم ... سوختم." تاآمدم بلند شوم احمد آمد طرفم و با لگد کوبید به صورتم.دنیای جلوی چشمانم تیره و تار شد... با لگد دوم، بینی ام صدایی کرد و دیگر نتوانستم جایی را ببینم، سرم گیج می رفت... چند لحظه صدایی نیامد و بعد صدای شلیک گلوله ای بیرون از اتاقک سبز شد و به دنبال آن کسی فریاد زد : " بی پدر و مادرها، کثافت ها می کشمتان..." ص 15
@khaneketabkosar
#نوجوان
#نوجوان_رمان
#جستجوگران_شمشیر_عدالت
نویسنده: #داوود_امیریان
انتشارات #عهدمانا
معرفی:📃
تا حالا اسم رستمو شنیدی؟😉
قهرمان ایرانی که دائما با ظلم و ستم مبارزه می کرد؟
قراره یه سفر هیجان انگیز تجربه کنیم.😎
سفری به همراه دو رستم کوچک به اعماق ظلم و ستم و تاریکی…
میخوایم به کمک جی جی, آفریدو و آیریک طلسم سرزمینها رو بشکنیم و با موجوداتی که فکرشو نمیکنیم همراه بشیم😓
مبارزه با اهریمن و نیروهای ماورائی در داستان (جستجوگران شمشیر عدالت)…😵
خلاصه:📝
داستان، روایتگر ظلمی است که از مرگ ملکه آغاز می شود.
شاهزاده که تاب از دست دادن همسرش را ندارد، با عالم و آدم دشمن می شود.
آرزویش دستیابی به انگشتر جادویی 💍و شمشیر 🔪عدالت است که بتواند بر همه چیز، حتی مرگ مسلط شود.
اهریمن، آرزویش را برآورده می کند و در عوض اورا تبدیل به اژدهایی😈 مخوف می کند که برای زنده ماندن باید هرماه دختری چهارده ساله قربانی کند.😨
این میان، تنها راه شکست او دست یافتن نسلش به شمشِیر عدالت است.
آیریک و آفریدو، نوه هایش، برای نجات خواهرشان🙇 شجاعانه دست به این جستجو می زنند. جستجوی شمشیر عدالت….
بریده کتاب📙:
آفریدو گفت: این مجسمه ها خیلی طبیعی به نظر می آیند.
اگر این ها ناگهان زبان بازکنند و حرکت کنند،من خیلی تعجب نمی کنم.😑
هربار که این مجسمه هارا میبینم دلم بدجوری می گیرد.
آریاند گفت: بله فرزندانم این مجسمه ها خیلی طبیعی هستند. آخر این ها هم زمانی مثل من و شماها از زندگی شان لذت می بردند!😓
@khaneketabkosar
هدایت شده از نمکتاب 🇮🇷
#نوجوان
#نوجوان_رمان
#جستجوگران_شمشیر_عدالت
نویسنده: #داوود_امیریان
انتشارات #عهدمانا
معرفی:📃
تا حالا اسم رستمو شنیدی؟😉
قهرمان ایرانی که دائما با ظلم و ستم مبارزه می کرد؟
قراره یه سفر هیجان انگیز تجربه کنیم.😎
سفری به همراه دو رستم کوچک به اعماق ظلم و ستم و تاریکی…
میخوایم به کمک جی جی, آفریدو و آیریک طلسم سرزمینها رو بشکنیم و با موجوداتی که فکرشو نمیکنیم همراه بشیم😓
مبارزه با اهریمن و نیروهای ماورائی در داستان (جستجوگران شمشیر عدالت)…😵
خلاصه:📝
داستان، روایتگر ظلمی است که از مرگ ملکه آغاز می شود.
شاهزاده که تاب از دست دادن همسرش را ندارد، با عالم و آدم دشمن می شود.
آرزویش دستیابی به انگشتر جادویی 💍و شمشیر 🔪عدالت است که بتواند بر همه چیز، حتی مرگ مسلط شود.
اهریمن، آرزویش را برآورده می کند و در عوض اورا تبدیل به اژدهایی😈 مخوف می کند که برای زنده ماندن باید هرماه دختری چهارده ساله قربانی کند.😨
این میان، تنها راه شکست او دست یافتن نسلش به شمشِیر عدالت است.
آیریک و آفریدو، نوه هایش، برای نجات خواهرشان🙇 شجاعانه دست به این جستجو می زنند. جستجوی شمشیر عدالت….
بریده کتاب📙:
آفریدو گفت: این مجسمه ها خیلی طبیعی به نظر می آیند.
اگر این ها ناگهان زبان بازکنند و حرکت کنند،من خیلی تعجب نمی کنم.😑
هربار که این مجسمه هارا میبینم دلم بدجوری می گیرد.
آریاند گفت: بله فرزندانم این مجسمه ها خیلی طبیعی هستند. آخر این ها هم زمانی مثل من و شماها از زندگی شان لذت می بردند!😓
📚 کتاب:#پایگاه_سری
✍️نویسنده: #داوود_امیریان
📖انتشارات:#عهد_مانا
🔖 #نوجوان
🌀معرفی
پایگاه سری : قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند…روایتی از جنگ کردستان
📝 خلاصه:
این کتاب روایتگری دو داستان جبهه و جنگ اولی در کردستان است.
قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند.
جعفر وناصر دو رفیق و همراه، در 👦🏻👦🏽یک عملیات به نوجوانی برخورد می کنند که راهنمای آنها در پیدا کردن پایگاه سری موشکی🚀 می شود.
اما داستان دوم روایت نوجوانی👦 است که فرار می کند🏃🏃 و اتفاقی سوار بر قطاری🚞 می شود، که به سمت جبهه در حرکت است.
☘️ برگی از کتاب:
مهدی به وسط محوطه رسید.
با نگرانی، به چپ و راست چشم گرداند.
هیچ صدایی جز وزش باد🌫 نمی امد.
آهسته و خفیف گفت : کرامت! کرامت! هی.
بچه ها کجایید؟
قطره ای💦 بر پیشانیش😓 چکید. فکر کرد که برف🌨 است با دست پاکش کرد.
اما وقتی به دستش✋ نگاه کرد، از وحشت 😨😰یخ زد...
@khaneketabkosar
کتاب رفاقت به سبک تانک (کتاب نوجوان)
کتاب «رفاقت به سبک تانک» ۴۷ حکایت کوتاه و #طنزآمیز از داوود امیریان از وقایع جنگ تحمیلی است.
#داوود_امیریان که در سالهای جنگ نوجوانی بوده که با دستکاری شناسنامهاش راهی جبههی جنگ شده، خاطرات و دیدهها و تجربیاتش را از همان روزها برای #نوجوانان روایت میکند.
البته در کنار خاطرات شخصی وی برای نگارش این کتاب از خاطرات دیگر رزمندگان نیز استفاده شده است و این مشخصه کتاب را بیشتر از پیش جذاب میکند.
#ادامه_معرفی_کتاب👇👇