eitaa logo
خانه کتاب کوثر
88 دنبال‌کننده
985 عکس
324 ویدیو
65 فایل
پیشنهادات و انتقادات خود را با مادرمیان بگذارید. ادمین @yaaghelatolarabs
مشاهده در ایتا
دانلود
📘کتاب: ✍️نویسنده: 📖انتشارات: 🤩 🔖 📌معرفی: قصه ی پسر بچه ای👦🏻 که هم می خواهد قلدری کند 💪و هم نمی تواند محبتش❤️ به خانواده را کنار بگذارد، هم می خواهد شجاع باشد و هم ترس هایش😖 او را عقب می راند↪️. هم تنبل است و هم برای نرگس، خواهر نازنینش دنبال راه حلی است تا بتواند دکتری اش را بگیرد. داستان عشق و انقلاب ☘️ برگی از کتاب: اشک‌هایم را پاک می‌کنم و دست می‌کشم به صورتش. یک طرف صورتش چنان تاول زده که انگار سرخش کرده‌اند. دوست دارم در این آخرین لحظات، خوب تماشایش کنم؛ اما اشک امانم نمی‌دهد. دوست دارم مرا بااو تنها بگذارند تا حرف‌هایم را، که در این چند ماه در دلم جمع کرده‌ام، برایش بگویم؛ اما تابوت را زودی بلند می‌کنند سر دست و شعار می‌دهند: «به حق شرف لا اله الا الله…» ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ @khaneketabkosar ╚════ ✾" ✾"
📚کتاب (قصه فرماندهان۲) ✍نویسنده: 🌀انتشارات: 🔖 📌معرفی: دانش آموز اگر از مدرسه فرار کند🏃‍♂ همه می گویند چه بچه شری. حالا این کتاب داستان معلم فراری است، چه معلم عجیبی!😳 ☘برگی از کتاب: ابراهیم فقط حرف خودش رامی زد”من باعث شدم سربازها کتک بخورند. حالا هم خودم باید جبرانش کنم. باید شر سرلشکر را از سربچه ها کم کنم)” 😡گروهبان باعصبانیت می گوید:(اوسرلشکر است….توسربازی می فهمی چه می گویی؟)) ابراهیم به شوخی می گوید: ((او سرلشکر است …من هم آشپزم👨‍🍳. آشی براش بپزم که یک وجب روغن باشد.)) حالا برو قفل آشپزخانه را بازکن🔓 فقط مواظب باش سرنخوری، کف آشپزخانه طوری شده اگر زنجیرچرخ هم به کفشهایت ببندی بازهم سرمی خوری!😃 یونس با احتیاط🚶‍♂ به طرف در رفته قفل آن را بازمی کند. ابراهیم درحالی که وضومی گیرد می گوید: حالاکف شور را بردار و خودت را مشغول شستن کف آشپزخانه نشان بده. ابراهیم سجاده اش را روی تخت پهن کرده به نماز می ایستد. 🚔ازبیرون صدای ماشین می آید اول ماشین سرلشکر بعد یک جیپ نظامی چماق به دست چلوی ساختمان آشپزخانه می ایستد. سرلشکر چماق یکی از نظامی ها را گرفته به طرف آشپزخانه راه می افتد. با دیدن آن دو غرولندکنان به طرفشان حمله ور می شود. پدر سوخته های عوضی شماهنوزآدم……هنوزحرف سرلشکرتمام نشده که سرخورده پاهایش در هوامعلق می شود و با کمرو دست به زمین کوبیده می شود. چ با صدای آه وناله, نظامی ها به آشپزخانه دویده, یکی پس ازدیگری روی سرلشکرمی افتند…..ص۳۱😆 @khaneketabkosar
📘کتاب: ✍️نویسنده: 📖انتشارات: 🤩 🔖 📌معرفی: قصه ی پسر بچه ای👦🏻 که هم می خواهد قلدری کند 💪و هم نمی تواند محبتش❤️ به خانواده را کنار بگذارد، هم می خواهد شجاع باشد و هم ترس هایش😖 او را عقب می راند↪️. هم تنبل است و هم برای نرگس، خواهر نازنینش دنبال راه حلی است تا بتواند دکتری اش را بگیرد. داستان عشق و انقلاب ☘️ برگی از کتاب: اشک‌هایم را پاک می‌کنم و دست می‌کشم به صورتش. یک طرف صورتش چنان تاول زده که انگار سرخش کرده‌اند. دوست دارم در این آخرین لحظات، خوب تماشایش کنم؛ اما اشک امانم نمی‌دهد. دوست دارم مرا بااو تنها بگذارند تا حرف‌هایم را، که در این چند ماه در دلم جمع کرده‌ام، برایش بگویم؛ اما تابوت را زودی بلند می‌کنند سر دست و شعار می‌دهند: «به حق شرف لا اله الا الله…» ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗ @khaneketabkosar ╚════ ✾" ✾"
🔸 در کتاب نرگس ماجرای اسماعیلی را شرح می‌دهد که خواهرش نرگس به دلیل محجبه بودن از اخراج شده‌است. او برای ادامه تحصیل خواهرش به هر دری می‌زند، اما این تنها دغدغه او نیست. دایی اسماعیل و پدرش دائما در تعقیب و گریز با نیروهای هستند، تا اینکه پدرش به زندان می افتد و ... 🔸تلاش‌های انقلابی اسماعیل و نرگس را در رمان نوجوانانه نرگس بخوانید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ناشر: تعداد صفحات: ۲۷۱ صفحه نوع جلد: شومیز قطع: ‌رقعی مخاطب: عمومی پیشنهاد مرتبط: .................