🏞 #عکس_هنری
📚 #مسلخ_عشق
قلب بیتاب و زخمخورده💘 علی میخواست از سینه بیرون بزند.
♨️او هیچگاه به مردی اجازه نداده بود نزد او درباره رعنا حرفی بزند, نه از حسن و جمالش و نه حتی درباره ازدواجش با او.
🔰میخواست نامش به پاکی و بکری وجودش برای او بماند و به زبان هرکس و ناکسی نیاید.
🔺اما امروز میدید که غریبهای اتوکشیده و ازخودراضی چگونه از راه نرسیده خود را صاحب سرنوشت و سرگذشت رعنا میداند.
شاید فرهمند راست میگفت.
علی مرد متعصبی بود و این تعصب قسمت عمدهی شرف و انسانیت اورا تشکیل میداد.
@khaneketabkosar
🖼 #عکس_هنری
📚 #مادر
خانهشان یکیدوتا کودک نداشت. با حسن و حسین و زینب و کلثوم علیهالسلام میشدند چهار بچه. یکی هم در راه بود.
خانهی پر طراوت و شاد و بانشاطی داشتند.☺️
🍃فاطمه سلاماللهعلیها با بچههایش بازی میکرد، با آنها هم صحبت میشد و برایشان قصهها میگفت
.
🔅میگذاشت حرفهایی را که شنیده بودند بزنند، بپرسند و بشنوند.
💠مادر برایشان شعر هم میخواند:
مثل پدر باش ای حسن
از حق دفاع کن ای حسین
کن بندگی ذُوالمَنَن
با کینه تو زان دم مزن
♡♡♡♡
✔️تربیت شاُن مادر است.
اسباب و وسایل، همان خلاقیت و رفتار و کلام مادر است
و بچهها با مادرند که خوبیها و بدیها را میشناسند
و فضای خانه عطر فهم مادر را میگیرد
فهم بندگی و بزرگی!👌
╭┅──────┅╮
@khaneketabkosar
╰┅──────┅╯
🖼 #عکس_هنری
📚 #زنان_عنکبوتی
✍ #نرجس_شکوریان_فرد
☘ برگی از کتاب:
اشک آرام آرام از گوشه ی چشمش👁 راه گرفت…
مثل همان اوایلی که جشن طلاق گرفته بود.
در جشن کلی خندیده بود و با بچه های دانشگاه خوش گذرانده بود و بعد هم کیک سیاه 🍩 🍽را خودش بریده بود.
اما همان شب تا صبح دو بار بالشش را عوض کرد، بس که اشک ریخته بود.💦
پذیرش شکست سخت است، برای یک زن سخت تر! چرا این طور شد:
_البته اون می گفت من عوض شدم. دعوامون زیاد شده بود. خیلی به رابطه ی من با بعضیا حساس شده بود. دلش می خواست من حواسم بیشتر باشه…
@khaneketabkosar