✅ حکایتی واقعی و بسیار آموزنده :
از لحظه ای که در یکی از اتاق های #بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من #مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان #مرخص شود و شوهرش میخواست او همان جا بماند. از حرفهای #پرستارها متوجه شدم که زن یک #تومور دارد و حالش بسیار #وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
یک خانواده #روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد #دانشگاه شده و یک پسر که در #دبیرستان درس میخواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانهشان زنگ می زد. صدای مرد خیلی #بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده میشد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمیکرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون میروید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درسها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد #بهتر میشود. به زودی برمیگردیم...»
چند روز بعد، پزشکها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که #گریه میکرد گفت: «اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچهها باش.»
مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر #پرچانگی نکن.»
اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت، پرستاران زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. #عمل_جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از #خوشحالی سر از پا نمیشناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به #بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شبهای گذشته به خانه #زنگ نزد. فقط در کنار #تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود.
صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمیتوانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن میخواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد میخواست او همان جا بماند.
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ میزد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار میشد. روزی در راهرو قدم میزدم. وقتی از کنار مرد میگذشتم، داشت میگفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب میشود و ما برمیگردیم.»
نگاهم به او افتاد و ناگهان با #تعجب دیدم که #اصلا کارتی در داخل #تلفن_همگانی نیست. همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه می کردم که متوجه من شد، مرد درحالی که اشاره میکرد #ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که #مکالمه تمام شد.
بعد آهسته به من گفت: «خواهش میکنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلاً برای #هزینه عمل جراحیش #فروخته ام. برای این که نگران آیندهمان نشود، #وانمود میکنم که دارم با تلفن حرف میزنم.»
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن های با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود.
از رفتار این زن و شوهر و #عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی #حقیقی که نیازی به بازیهای رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز #تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را #گرم میکرد.
@Madarane_Beheshti
🔴 #سکوت_مرد_را_نشکنید
💠این اشتباه خانمهاست که وقتی مرد #ساکت است مدام به سمت او میروند و با او حرف میزنند. اگر او ساکت است به سکوت نیازمند است و #احترام به این سکوت یعنی صمیمیت بیشتر.
💠 البته این منافاتی با #پذیرایی و رسیدگی به همسر ندارد. فقط اجازه دهید خود از #سکوتش خارج شود.
#همسرانه
@khanevade_Beheshti
🔴 #ماشینِ_خاموش_نباشید
💠 ماشینی که #خاموش است نقص آن مشخص نمیشود. مکانیک زمانی عیب موتور ماشین را تشخیص میدهد که ماشین #روشن باشد و گاه لازم است مسافت کوتاهی را سوار آن شود تا نسبت به نقص آن نظر قطعی بدهد یعنی تنها راه #تعمیر آن تشخیص مصداقی و موردی نقص آن است.
💠 گاهی زن و شوهرها در زندگی مشترک توقّع دارند همسرشان علّت ناراحتی و دلخوریشان را #تشخیص دهد. بله گاهی همسر به دلایلی مثل غفلت، عدم توجّه، مشغله و ... از دلیل ناراحتی شما بیخبر است. امّا شما نیز برای اینکه همسرتان نگرانی و حال بد شما را متوجّه شود خاموش و #ساکت نباشید و مسئله را برای همسرتان مبهم نگذارید چرا که او سردرگم شده و ممکن است تصمیمی که برای تغییر حال شما میگیرد اوضاع را #بدتر کند.
💠 توصیه میشود با گفتگویی بدون تنش و مشخص کردن #مصداق جزئی دلخوریتان، مسئله را خیلی با آرامش مطرح کنید. مثلاً عنوان کنید: "علّت ناراحتی من این است که جلوی برادرم به من بیاحترامی شد." نه اینکه بصورت #کلّی و مجمل بگویید: "چرا مرا درک نمیکنی؟"
💠 سعی کنید برای اینکه همسرتان به گلایه شما اعتنا کرده و جبههگیری تند نکند ابتدا از کلّیت رفتار و صفات خوبش تمجید و #تشکّر کنید سپس مشکل جزئی خود را بیان کنید! مثلاً بگویید: "اخلاقهای خوبی داری و ازت تشکّر میکنم ولی علّت ناراحتیام فلان رفتار است." یعنی #آدرس دقیقِ سبب ناراحتی خود را بدون سر و صدا و توهین بیان کنید.
#همسرانه
@khanevade_Beheshti
هدایت شده از ازدواج بهشتی🌸
❤️🍃❤️
#همسرداری
🔴بگو منو دوست داری..
بگو!‼️
🔺به رستوران رفتهاید و ساعات بسیار خوبی را با هم گذراندهاید. حال به خانه برمیگردید
و در کنار #همسرتان که مشغول تماشای تلویزیون است مینشینید و شروع میکنید به
پرسیدن سوالات #رمانتیک نظیر «چهقدر من رو دوست داری؟»
🔺✔️ممکن است ابتدا
همسرتان با گفتن یک یا دو جمله #احساسش را به شما بیان میکند اما اگر سوالات
ادامه یابد، #ساکت شود و شما گمان کنید به شما بیعلاقه است یا حوصلهتان را ندارد!
💯پرسیدن سوالات عاشقانه خوب است اما هر چیز #زمانی دارد
❣️ ✨ ❣️
@Ezdevaje_Beheshti
🔴 #ماشینِ_خاموش_نباشید
💠 ماشینی که #خاموش است نقص آن مشخص نمیشود. مکانیک زمانی عیب موتور ماشین را تشخیص میدهد که ماشین #روشن باشد و گاه لازم است مسافت کوتاهی را سوار آن شود تا نسبت به نقص آن نظر قطعی بدهد یعنی تنها راه #تعمیر آن تشخیص مصداقی و موردی نقص آن است.
💠 گاهی زن و شوهرها در زندگی مشترک توقّع دارند همسرشان علّت ناراحتی و دلخوریشان را #تشخیص دهد. بله گاهی همسر به دلایلی مثل غفلت، عدم توجّه، مشغله و ... از دلیل ناراحتی شما بیخبر است. امّا شما نیز برای اینکه همسرتان نگرانی و حال بد شما را متوجّه شود خاموش و #ساکت نباشید و مسئله را برای همسرتان مبهم نگذارید چرا که او سردرگم شده و ممکن است تصمیمی که برای تغییر حال شما میگیرد اوضاع را #بدتر کند.
💠 توصیه میشود با گفتگویی بدون تنش و مشخص کردن #مصداق جزئی دلخوریتان، مسئله را خیلی با آرامش مطرح کنید. مثلاً عنوان کنید: "علّت ناراحتی من این است که جلوی برادرم به من بیاحترامی شد." نه اینکه بصورت #کلّی و مجمل بگویید: "چرا مرا درک نمیکنی؟"
💠 سعی کنید برای اینکه همسرتان به گلایه شما اعتنا کرده و جبههگیری تند نکند ابتدا از کلّیت رفتار و صفات خوبش تمجید و #تشکّر کنید سپس مشکل جزئی خود را بیان کنید! مثلاً بگویید: "اخلاقهای خوبی داری و ازت تشکّر میکنم ولی علّت ناراحتیام فلان رفتار است." یعنی #آدرس دقیقِ سبب ناراحتی خود را بدون سر و صدا و توهین بیان کنید.
🍃❤️@khanevade_Beheshti
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸دین ساکت و دین ناطق🔸
به هارون خبر دادند که فرزندان علی(ع) عصای پیغمبر را به ارث بردهاند. هارون گفت: یک بخشی از این را برای تبرک و تیمن بتراشند و به ما بدهند تا در عصایمان به کار ببریم. ظاهراً منصور به امام صادق(ع) گفت که ما این را برای تبرک میخواهیم. حضرت دست خودش را نشان داد و گفت: «این دست من است؛ ما پارۀ تن پیامبر هستیم و تو دنبال عصای پیغمبر میگردی؟!»
چرا عصا را آنقدر تجلیل میکنند، اما با اهل بیت(ع) که روح پیغمبر(ص) در وجودشان جاری است، بد میکنند؟ فرقش چیست؟ فرق در اینست که عصا #ساکت است، نهی از منکر نمیکند، مطیع است؛ اما امام صادق(ع) حرف میزند، موضعگیری میکند.
امامزادهها که ساکتاند را ببینید! گاهی ظلمه برایشان دربِ طلا میگذاشتند، ضریحشان را نقره میکردند، صحنوسرا و حرمشان را آینهکاری میکردند. مگر این امامزادگان، جز به دست ظلمه شهید شده بودند؟ چطور وقتی که امام و امامزاده حیّ است، ظلمه شهیدش میکنند؛ اما وقتی که سر به خاک گذاشت، ضریحش را نقره میکنند؟! قوم موسی(ع) چرا هارون را رها کردند اما دست از گوساله برنداشتند؟ چون هارون امر به معروف میکند، نهی از منکر میکند. اینها از دینی که آنها را امر و نهی بکند، ناراحتاند؛ اما دینی که هوا و هوسها را امضا کند، روی سرشان میگذارند.
ادیان نیامدند که مردم آنها را روی سر بگذارند! ادیان برای تبرک نیامدند! ادیان آمدند که امر و نهی کنند؛ آمدند بگویند: این کار را بکن، آن کار را نکن. اینها میگویند: ما هرچه تبرک باشد، انجام میدهیم؛ اما در کار ما دخالت نکنند.
🌸@khanevade_Beheshti