چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه اشکها که در گلو، رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه
برای عدهای، ولی چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیامدی
#شب_جمعتون_بخیر
برپا بشود محشر ڪبرے شب جمعه
آید ز حرم ناله ے زهرا شب جمعه
یک هفته نگه داشته غم هاے دلش را
تا لحظه ے دیدارِ پسر تا شب جمعه
زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته
با مریم و آسیه و حوّا شب جمعه
با قامت خم، چادر خاڪے، رخ نیلی
تا صبح ڪند زمزمه برپا شب جمعه
پیراهن خونے شده بر دست بگیرد
آشفته شود عرش معلّا شب جمعه
مادر گره ے معجر خود باز نموده
در لحظه ے بوسیدن رگها شب جمعه
آن موے به هم ریخته ڪه در پَسِ در سوخت
گردد ته گودال هویدا شب جمعه
این بوسه ڪجا! بوسه ے گودال ڪجا و
یادے ڪند از زینبِ تنها شب جمعه
شب جمعه شب زيارتى حضرت سيدالشهدا عليه السلام
#شب_جمعتون_بخیر