#زندگی_به_سبک_شهدا
❤️ مدیر خانه
👶👧 پنج تا بچه در خانه از سر و کول همبالا میرفتند ولی اعظم در میان آنها همه هیاهو مشغول درست کردن ترشی و مربا میشد، لابهلای شیشههای رنگارنگ ترشی و جیغوداد بچهها، حواسش به خواهرهایش نیز بود. یکی از شوهرش مینالید و آن یکی از بچهها، خواهرانه نصیحتشان میکرد؛ میگفت: «هوای زندگی و شوهرتان را داشته باشید».
🍃خودش هم بیشتر از همه هوای شوهرش را داشت. نمونه بارزش سفر حج شوهرش بود. میدانست کار زیاد باعث شده فکر حج تمتع از ذهن شوهرش بیرون برود.
🌹خودش دستبهکار شد و پساندازی را که از کار کردن در کارگاه سفیداب سازی مادرشوهرش به دست آورده بود، برداشت و شوهرش را برای حج تمتع نامنویسی کرد، اگر پیگیریهای اعظم نبود معلوم نبود شوهرش بااینهمه مشغولیت، کی روانه سفر حج بشود.
#شهیده_اعظم_شفاهی
📚آن روز هشت صبح، ص18-19
✅#الگوی_خانواده_تراز_اسلامی
✨#مسجد_مقدس_جمکران
💠@khane_firoozeie💠
#زنگی_به_سبک_شهدا
#شهیده_اعظم_شفاهی
💠نماز شوهرم
وقت نماز که میشد اعظم خودش را میرساند مغازهی شوهرش. به جای او میایستاد چند دقیقه ای را پشت دخل، تا او بتواند نمازش را بخواند. آنقدر برای نماز شوهرش اهمیت قائل بود که حتی در بحبوحهی کارهای روزانه هم سعی میکرد کارها را طوری تنظیم کند تا به نماز شوهرش خللی وارد نشود.
📚 آن روز هشت صبح، ص ۲۴-۲۵.
✅ #الگوی_خانواده_تراز_اسلامی
💠@khane_firoozeie💠