eitaa logo
خانواده چند فرزندی🇮🇷
6.9هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
736 ویدیو
88 فایل
#خانواده_چند_فرزندی یک مادر در حال یادگیری مشاور و تسهیل گر متولد ۶۷ و مادر چهار فرزند مزیات چالش ها و راهکارهای چند فرزندی خادم کودکان و نوجوانان در کانون پرورش فکری @asheri110
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا پسرم یکساله بود ، دراوج مریضی،ویروس اسهال و...جوری که حتی پوشک و شلوار و جوراب هم کفایت نمیکرد وباز زمین کثیف میشد...ومن، هرروز، باکوهی ازلباس که حتما هم باید بادست شسته میشد مواجه بودم،ازصبح تازمانیکه همسرم بیاند پیش بچه باشند همینجور تلنبار میشد...وقتی برای شستن لباسها میرفتم حال بدی داشتم و در همون حین متوجه شدم که فرزند دومم رو باردارم...خوشحال بودیم وشاکر ... خلاصه مادر بارداری که باید به بچه کوچکش شیر میداد،بغلش میکرد،مراقبت میکرد و هم مراقب جنینی که در وجودش بود... ازاینجا آغاز شد... لازم بود برای آزمایش،سونو وچکاپهای لازم، پسرم رو میسپردم ومیرفتم ... اما باید مدیریت میکردم...نمیشداورو ببرم چون بغل کردنش ضرربود ونه اونقدری بزرگ بود که مستقل باشه وبمونه،سعی میکردم اکثراوقات پیش پدرش بمونه تا آسیبی نبینه ازلحاظ روحی.... اما اگر گاهی لازم میشد که پیش مادرم یا مادرشوهرم بمونه حتما حتما ازش خداحافظی میکردم و هیچوقت با کلک و حواسشو پرت کن از پیشش نرفتم چون میدونستم که سن حساسی داره وتواین مرحله به وجود میاد...حتی گاهی ساکت بود ومشغول بازی و باخداحافظی من گریه میفتاد ومن یکربع کنارش میموندم تا آروم بشه...جوری که مادرم اعتراض میکرد که برا چی بچه رو متوجه کردی ؟مرض داری😅😅 آخرین هفته های بارداری ،بیشتر اوقات رو باپدرش سپری میکرد وعمدا این کاررو میکردیم که برای یکی دوروزی که میرم احساس ناامنی نکنه و پیش پدرش در آرامش باشه... آخرین هفته ها میگرفتمش در ،از مجله و کتابهایی که داشتم عکس داخل شکم مادر رو نشونش میدادم وهم عکس نوزادهای کوچولو رو ، وباهاش صحبت میکردم تا آماده ورود _فرزند_جدید و عضو جدید خانواده باشه ... روز آخر براش ساک بستم،لباسهای راحتی که دوست داشت ،پوشاک،شیشه،شیر،اسباب بازیهایی که دوست داشت و تنقلات مورد علاقه اش رو براش گذاشتم و باکلی سفارش به پدرش سپردم .... اینکه چجور ازشیر گرفتم و شیشه رو نمیپذیرفت،و بالاخره به نتیجه رسید رو توبحث میگم ان شاالله خلاصه مدیریت ازهمینجا شروع میشد،ازاینجایی که بچه اول ،کمترین آسیب رو ببینه و یااصلا آسیبی نبینه،ما با او دقیقا مثل یک انسان بالغ رفتار میکردیم و خداروشکر او خیلی خوب ،پذیرای خواهر کوچولوش بود قسمت اول تمام شد.ادامه درپستهای بعد... http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
به نام خدا مطلب دیگه ای که در مورد وابستگی ، به ذهنم رسید، اینه که بعضی مادرا میگند مثلا بچه مون از ما جدا نمیشه... ما اول پیشنهاد میدیم دلبستگی ایمن بررسی بشه... یعنی این بچه از نوزادی ، آغوش مادر رو داشته یانه؟ تا نه ماه، سنجاق سینه مادره... به اسم بغلی شدن و ... محروم نباشه و مادر همیشه در دسترس داشته باشه...این مقدمه دلبستگی ایمنه... بعد میرسه به حدود یک سالگی تا ۱۸ ماهگی...که مادر نزدیک باشه و هرجا لازم بود حمایت کنه... اینجا میگیم مادر یهو بدون خبر غیب نشه...بچه تو محیط بزرگ رها نشه...اطرافیان به زور بغل نکنند. تو محیطهای جدید ، مادر کنارش باشه و... از اینجا پایه های استقلال ، شکل میگیره... مرز بین دلبستگی ایمن و استقلال... یعنی اجازه بدیم خودش باشه و امور رو انجام بده اما حمایت بشه و در مواقع لازم کمکش کنیم... ودر آستانه سه سالگی ، دیگه درصد ها تغییر میکنه یعنی اگر از یک سال نود درصد کمک میکردیم دو سالگی بشه هفتاد درصد سه سالگی بشه چهل درصد و... میزان توانایی بچه ها به میزان آزادی و اختیاری که ما بهشون میدیم برمیگرده... ادامه دارد...
قبل از طرح سوال همینجا سرچ کنید: