🔸️﷽🔸️
⚡#سه_دقيقه_در_قيامت(۳۵)
⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی
💢۱۵_باغ بهشت ص ۵۴
🔹️از ديگر اتفاقاتي كه در آن بيابان مشاهده كردم، اين بود كه برخي بستگان و آشنايان كه قبلا از دنيا رفته بودند را ديدار كردم.
🔹️يكي از آنها عموي خدا بيامرز من بود. او در بيمارستان هم كنار من بود. او را ديدم كه در يك باغ بزرگ قرار دارد.
🔹️سؤال كردم: عمو اين#باغ_زيبا را در نتيجه كار خاصي به شما دادند؟
🔹️گفت: من و پدرت در سنين كودكي يتيم شديم. پدر ما يك باغ بزرگ را به عنوان ارث براي ما گذاشت. شخصي آمد و قرار شد در باغ ما كار كند و سود فروش محصولات را به مادر ما بدهد.
🔹️اما او با چند نفر ديگر كاري كردند كه باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را بين خودشان تقسيم كردند و فروختند و...
🔹️البته هيچ كدام آنها#عاقبت_به_خير نشدند. در اينجا نيز تمام آنها گرفتارند. چون با اموال چند يتيم اين كار را كردند.
🔹️حالا اين باغ را به جاي باغي كه در دنيا از دست دادم به من داده اند تا با ياري خدا در قيامت به باغ اصلي برويم. بعد اشاره به در ديگر باغ كرد و گفت:
اين باغ دو در دارد كه يكي از آنها براي پدر شماست كه به زودي باز ميشود.
🔹️در نزديكي باغ عمويم، يك باغ بزرگ بود كه سر
سبزي آن مثال زدني بود. اين باغ متعلق به يكي از بستگان ما بود. او به خاطر يك#وقف_بزرگ، صاحب اين باغ شده بود.
🔹️همين طور كه به باغ او خيره بودم، يك باره تمام باغ سوخت و تبديل به خاكستر شد!اين فاميل ما، بنده خدا باحسرت به اطرافش نگاه مي كرد. من از اين ماجرا شگفت زده شدم.
🔹️باتعجب گفتم: چرا باغ شما سوخت؟!او هم گفت: پسرم، همه اينها از بلایي است كه پسرم بر سر من
مي آورد. او نميگذارد ثواب خيرات اين زمين وقف شده به من برسد.
🔹️اين بنده خدا با حسرت اين جملات را تكرار مي كرد. بعد پرسيدم: حالا چه مي شود؟ چه كار بايد بكنيد؟گفت: مدتي طول مي كشد تا دوباره با ثواب خيرات، باغ من آباد شود، به شرطي كه پسرم نابودش نكند. من در جريان ماجراي او و زمين وقفي و پسرناخلفش بودم، براي همين بحث را ادامه ندادم...