🏴🇮🇷
روز مادر مهمان مادر شده اید
#parvaz
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
اشتباه ترین کار ممکن در حال حاضر
+مواظب باشیم گل به خودی نزنیم🖤
#کرمان_تسلیت
#ایران_تسلیت🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹به مناسبت روز مادر؛ تصاویری از محبت شهید سیدرضی نسبت به مادرش
🔹سلام بر چشمان منتظر مادری که هنوز از شهادت فرزندش بیخبر است.
🔹هر چقدر این بوسهها متواضعانهتر باشد، گشایشهای میدان هم بیشتر میشود و یکی از بهترین گشایشها شهادت و به دیدار سردار شتافتن میشود...
#مادر
#شهیدانه
❄️჻ᭂ࿐✰
@khanevadejaame
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #استوری | هرگز نخواستم سلاح به دست بگیرم
سلاح به دست گرفتم
برای مقابله با آدمکشان
سلاح به دست گرفتم
برای آن آواره در حال فرار و تعقیب
سلاح به دست گرفتم
برای دفاع از آن زن هراسان
سلاح به دست گرفتم
برای آن طفل وحشت زده بی پناه
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🖤
❄️჻ᭂ࿐✰
@khanevadejaame
🍃🌸اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به محضر حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج الله)♡
🔅 السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ...
🌱سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛
سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله
#السَّلـامُعَلَيْڪَأَيُّهـَاالْوَلِےُّالنَّاصِحُ|✋💔
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
میگفت:«با مامان و بابا تو مسیر برگشتن بودیم؛ مامان خسته شد و نشست روی جدول خیابون.»
علیرضا که به اینجای حرفهاش رسید، مادر گریهاش گرفت و رفت بیرون. طاقت نیاورد...
پسرک چشمش راه گرفته به جایی نامعلوم و دارد توی ذهنش بازسازی میکند.
- «مسابقه گذاشتیم با بابام، دویدیم که برویم موکب برای مامان شربت بیاریم...»
مکث میکند. چشمش دارد همین چند ساعت پیش را میبیند!
- «... صدای انفجار اومد، موج زد، چشمهام بد جور سوخت، افتادم زمین...»
پاچهی شلوارش را آرام زد کنار. سوختگی و خراشیدگی خودش را نشان داد. همراه مادرش آمده بود بیمارستان. از پدرش اما حرفی نزد. رفتم بیرون تا حالی از پدر علیرضا بپرسم؛ اشک روی صورت زن میریخت پایین:
- «بابای علیرضا رو گم کردیم... علیرضا خبر نداره، بهش گفتم بابا جایی دیگه بستری هست!»
از پیش آنها میروم. بیرون از بیمارستان مسئول بخش را میبینم. علیرضا را بهش میشناسانم تا از پدرش خبری بگیرم؛
- بهشون گفتیم گم شده! چون الان موقعیتِ دادن خبر شهادت باباش نبود...!»😭
✍️محمد حیدری