30.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩نماهنگ من نوکر حسینم منتشر شد🚩
🔰در آستانه میلاد حضرت سید الشهدا «علیه السلام»و اعیاد شعبانیه،پیشکش بنیاد فرهنگی روایت فتح تقدیم به کودکان و نوجوانان ایران زمین
🎤 با صدای بهنام غافلی
📝 به قلم امیر طلاجوران
🎹 با تنظیم مهدی سوسنی
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
🔴مقدس اردبیلی رفت حمام!!
دید حمامی دارد در خلوت خود میگوید: خدایا شکرت که شاه نشدیم، خدایا شکرت که وزیر نشدیم، خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدیم.
مقدس اردبیلی پرسید: آقا خُب شاه و وزیر ظلم میکنند، شکر کردی که در آن جایگاه نبودی، چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟
گفت : او هم بالاخره اخلاص ندارد ! شما شنیدی میگویند مقدس اردبیلی، نیمهشب دلو انداخت آب از چاه بکشه دید طلا بالا آمد ، دوباره انداخت دید طلا بالا آمد، به خدا گفت: خدایا من فقط یک مقدار آب میخواهم برای نماز شب، کمک کن!
مقدس گفت: بله شنیدم ...
حمامی گفت : اونجا ، نصفهشب ، کسی بوده با مقدس؟
مقدس گفت: نه ظاهراً نبوده ...
حمامی گفت: پس چطور همه خبردار شدند؟ پس معلوم میشود خالص خالص نیست !
و مقدس اردبیلی میگوید یک دفعه به خودم آمدم و به عمق این روایت پی بردم که: ریا، پنهانتر از جنبیدن و حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک است.
سعی کن آن باشیم که خدا میخواهد نه آن باشیم که خود میخواهیم و مغرور نشویم که شنا گران را هم آب میبرد!
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
🔴یادآوری
❤️آنها که موهای صاف دارند،
فر میزنند،
🧡و آنها كه موی فر دارند،
مویشان را صاف میكنند.
💛عدهای آرزو دارند خارج بروند،
و آنها كه خارج هستند برای وطن دلشان لک زده و ترانهها میسُرايند.
💚مجردها میخواهند ازدواج کنند،
متأهلها میخواهند مجرد باشند.
💙عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگيری میكنند،
و عدهای ديگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند.
💜لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوند،
و چاقها همواره حسرت لاغری را میكشند.
❤️شاغلان از شغلشان مینالند،
بیکارها دنبال همان شغلند.
🧡فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند،
ثروتمندان دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا دارند.
💛افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند،
مردم عادی میخواهند مشهور شده و دیده شوند.
💚سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند،
و سفیدپوستان خود را برنزه میکنند.
🔴و هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است:
"قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر"
قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت"، شکرگزاری.
مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داری راضی و شکرگزار باشى
آن وقت "خوشبختی"
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
دریا در استکان کسی ریختن خطاست!
از حد چو بگذریم ، محبت ثواب نیست
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
گاهی بعضی دردهای ناگفتنی روی دل آدم بدجور سنگینی میکنه
از اون دردهایی که فقط به یک نفر میشه گفت
اون یه نفر کسی نیست جز
خدا خدا خدا .....
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
این سه تا قانون ساده رو یادت نره:
🤌🏾دعوت نشدی = نرو
🤌🏾بهت نگفتن = نپرس
🤌🏾ازت نپرسیدن = نظرت رو نگو
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
💟 نکات بادمجونی🍆🍆🍆
💜 اگر کسی حدود 5 الی 6 عدد کلاه سبز بادمجان را در آب بپزه و آب اون را مصرف کنه حتی اگر قند او روی 600 باشد تا 100 پایین میاد!
💜آب زردرنگی كه موقع نمك زدن به بادمجان از بادمجان خارج ميشه، براي کودکی كه دست و پايشان مدام عرق ميكند معجزه میکنه.
💜مالیدن ماست به بادمجان قبل از سرخ کردن باعث میشه روغن کمتری جذب کنه!
🍆🍆🍆🍆🍆🍆
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
کله پاچه
ابتدا یک کله پاچه نر,جوان, تمیزشده,نصف شده با زبان و مغز جدا شده تهیه کنید.
موقع شستشو بینی گوسفند را چندین بار به زمین بکوبید تا اگر ترشحاتی وجود داره بیرون بریزه
کله پاچه را بدون مغز داخل قابلمه بزرگی گذاشته و روی آن آب بگیرید.شعله را زیاد کنید .وقتی جوشید کف آنرا بگیرید.نمک و فلفل و پیاز و زردچوبه بریزید.شعله را کم کنید تا آروم آروم خوب بپزه.حداقل 5 ساعت.هر چی بیشتر بپزه عصاره ش بیشتر در میاد و مقوی تره.حالا از توی آبش در بیارید و مغز رو بیندازید.تا مغز بپزه استخوانها را در بیارید.و خوب تمیزش کنید.و آشغالها را جدا کنید و داخل دیس مرتب بچینید.کمی دارچین بپاشید و به همراه ترید و پیاز و لیمو و...البته با نان سنگک داغ نوش جان کنید
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
شهر کاراکاس
انتقام طبیعت
انسان محبوس
پرنده آزاد🦜🍃
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
https://DigiPostal.ir/c1poke6
از آدرس بالا دعوتنامه خود را دریافت کنید
📤📤📤📤📤📤📤
بفرستید برای هر کس که دوسش دارید
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش یک خارجی: وقتی فارسی حرف میزنی انگار داری ترانه میخونی.
✍میدونستید آوای زبان فارسی به گوش کسی که فارسی متوجه نمیشه مثل آوای شعر یا ترانه سراییست؟😍
پ.ن: توروخدا بیخیال این واژگان انگلیسی تو صحبتهای روزمره بشید، یه دفعه ۱۵,۲۰ سال دیگه به خودمون میایم میبینیم فارسی کلا عوض شده ...
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
اگر کسی رو دوس داری هواشو داشته باش
اما اگه واسه پر کردن تنهایی اونو میخوای،
هواییش نکن .. !
شاید دیگه به هیچ هوایی غیر تو،
عادت نکنه!
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
رازت رو به هیچکس نگو که مجبور بشی سفارش بکنی ،قول بگیری ازش و بگی به کسی نگو!
همون اول به خودت بگو :«نگو»
رازی که از ۳۲ دندان خارج شد دیگه اختیارش دست تو نیست.....
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
نصرالله سیچونی یکی از مغازهداران کاروانسرای کلگه مسجدسلیمان بود. نصرالله چهل شبانهروز عبادت کرد و روزه گرفت به این نیت که خدا را زیارت کند!
از خلق الله بریده بود. صبح به صیام (روزه) و شب به قیام (نماز) و زاری و تضرع به درگاه او.
شب سیوششم ندایی در خود شنید که میگفت ساعت شش بعدازظهر، بازار شوشتریها (مسگران)، دکان رضازاده مسگر برو، خدا را زیارت خواهی کرد!
نصرالله از ساعت پنج در بازار شوشتریها حاضر شد و در کوچههای بازار از پی دکان رضا مسگر میگشت.
خودش میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان میداد تا آن را بفروشد. به هر مسگری نشان میداد، مسگر وزن میکرد و میگفت: چهار ریال و بیست شاهی.
پیرزن میگفت: نمیشه شش ریال بخرید؟
مسگرها میگفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این نمیارزد.
پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار میچرخید و همه همین قیمت را میدادند. بالاخره به دکان رضازاده مسگر رسید. رضازاده به کار مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم و به شش ریال میفروشم، خریداری؟
مسگر پرسید چرا به شش ریال؟!
پیرزن گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخهای برای او نوشته که پول آن شش ریال میشود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، اما اگر اصرار به فروش داری من آن را به بیستوپنج ریال میخرم!
پیرزن گفت: مرا مسخره می کنی؟!
مسگر گفت: ابداً و دیگ را گرفت و بیستوپنج ریال در دست پیرزن گذاشت!
پیرزن دعاکنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
نصرالله سیچونی میگوید: من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟! بیشتر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از چهار ریال و بیست شاهی قیمت ندادند، آنگاه تو به بیستوپنج ریال میخری؟!
مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم! من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانهاش را نفروشد، من دیگ نخریدم!
از حرفی که زدم شرمنده شدم و در فکر فرو رفته بودم که ندایی درونم گفت: با روزه گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد! دست افتادهای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد!
پینوشت: البته مشخص است که این روایت صرفاً یک داستان بوده و پیام آن دستگیری و کمک به همنوعان است آن هم در چنین روزگار سیاهی! ما مردم کسی را جز خودمون نداریم. ای که دستت میرسد دستی بگیر...
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
داستان حاج خانم و پزشک جوان
پزشكی ديشب تعريف میکرد:
حاج آقاى مسنى با خانوم جوانش كه خيلى هم زیبا بود آمدن مطب ، معاينش كردم ، ريه حاج آقا مشكل داشت حاج خانم مرتب مى گفت : حاج آقا بى زحمت به حرفهاى آقاى دكتر توجه كنين تا سالم بشين ، وقتى که داشتم براش نسخه مینوشتم ديدم حاج خانم خوشگل از پشت سر حاج آقا واسه من بوس میفرسته ...
تازه دو تا انگشتشم میذاشت روی لباش طوریکه شوهره نفهمه میفرستاد ..
منم كه خجالتی ...
نفهمیدم چطوری دوای حاجى رو نوشتم .
وقتى رفتن بيرون !!! حاج خانم برگشت اومد لب میزم وایستاد ،...
فكر كردم ميخاد قرارى بذاره !!!
كه با توپ و تَشر گفت: زورت میومد بِهِش بگی سیگار نکشه، صد دفعه اشاره كردم !
آخه چطوری حالیت کنم دیگه؟
تو چجورى درس خوندى دکتر شدی!؟!؟!؟
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
خورش تن ماهی
کپی بدون ذکر منبع⛔️
بسیار لذیذ و متفاوت😋
اول دو تا سیب زمینی خلالی شده رو با کمی روغن سرخ کنید .نمک و زردچوبه بزنید و از تابه خارج کنید
یک عدد پیاز خلالی شده رو با 1 ق روغن طلایی کنید.یک بوته کوچک سیر را نگینی کرده و با پیازسرخ کنید.زردچوبه و فلفل هم بزنید.1 ق رب گوجه هم اضافه و تفت بدید.
شیره تمبر هندی به این خورش طعم بسیار عالی ای میده.اونم با تن ماهی اضافه میکنیم.درب تابه رو گذاشته تا خورش جا بیفته
پ ن:روغنی که روی خورش میبینید واسه خود تن ماهی هست.مقدار مصرفی روغن در این خورش بسیار کمه.نمک هم همینطور
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
کیک رژیمی بدون شکر و روغن
آرد گندم یا قنادی یک لیوان
شیره انگور یا شیره خرما دو سوم لیوان.( یاسه و نیم ق غ عسل) .بکینگ پودر یک ق چ
وانیل یا هل ساییده نوک ق چ
تخم مرغ سه عدد
تخم مرغ و وانیل یا هل رو با دور تند همزن مدت پنج دقیقه بزنید تا خوب پف کنه و روشن بشه. شیره رو بهش اضافه کنید و سه دقیقه دیگه بزنید بعد مخلوط آرد و بکینگ پودر رو الک کنید و به مواد کیک اضافه کنید و هم بزنید تا کاملا یکدست بشه
قالب یا قابلمه رو خوب چرب و آردپاشی کنید مایع کیک رو داخلش بریزید،من ته تابه رژیمی رو کاغذ روغنی انداختم. شعله پخش کن با حرارت ملایم روی شعله متوسط میگذاریم،داغ بشه بعد تابه رو روش بزارید و در و دمکنی بزارید مدت چهل دقیقه زمان میبره تا آماده بشه بعد این زمان با سیخ چوبی داخلش بزنید اگر تمیز بیرون اومد آماده است وگرنه باز هم بذارین بمونه
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
"حکایت مطرب دربار پادشاه"
در زمانهاى قدیم، مردی مطرب و خواننده ای بود؛ بنام “بردیا ” که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی
و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت…
بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود.
عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید.
بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند .
بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد.
در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت.
بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد.
در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد،
سر برداشت تا ببیند کیست.
شیخ سعید ابو الخیر را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود.
شیخ گفت این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن.
بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی؟
شیخ گفت هرگز. بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود خالقش می شنود
و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد
و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم.
به من در رویا امر فرمود برو در پشت قبرستان شهر،
مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن.
بردیا صورت در خاک مالید و گفت
خدایا عمری در جوانی و درشادابی ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر
اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند.
اما یک بار فقط برای تو زدم و خواندم.
اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی
و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی.
خدایا تو تنها پشتیبان ما در این روزگار غریب و بی وفا هستی.
به رحمت و بزرگیت سوگندت میدهیم که ما را هیچ وقت تنها نگذار
و زیر بار منت ناکسان قرار نده
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غذای ملل👌😋
بیورینگ بادمجون 🍆
موادلازمش:👇
سیب زمینی متوسط ۳عدد
بادمجون دوالی سه عدد
سینه مرغ یک عدد
پیازیک عد
سیردوعدد
سس مایونز سه قاشق
گشنیز تازه کمی
نمک فلفل سیاه زردچوبه پولبیبر.
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
حالم را خوب میکنند کارمندانی که حوصله دارند و لیست مدارک و مراحل کارها را یک ریز پشت سر هم بلغور نمیکنند، صاف و پوست کنده حالیت میکنند باید چکار کنی...
خوشم می آید از آقا و خانم دکترهایی که موقع ورود مریض زیرچشمی به او نگاه نمی اندازند. خوش و بش میکنند و صمیمانه از دردش میپرسند...
خوش خلقم میکنند راننده هایی که می ایستند و دست تکان میدهند تا تو از خیابان رد شوی...
با نشاطم میکنند آدم هایی که از شغل شان راضی اند و کارشان را مزخرف ترین شغل هستی نمی دانند...
هیجان زده ام می کنند آدم هایی که برایت کاری می کنند، بی آنکه از آنها خواسته باشی...
حس خوبی دارم وقتی رفیقی که کمتر همدیگر را می بینیم، راهش را دور می کند تا بیشتر با هم باشیم...
جانم در می رود برای مادری که وقتی می رسم خانه و دلم غذای دلخواهم را می خواهد، کتلت های سرخ شده را توی سس گوجه فرنگی غلت میدهد...
خوشم می آید از رفیق شفیقی که زنگ میزند و می گوید "برنامه محبوبت شروع شده" و سریع قطع میکند...
خوشم می آید از مسافرانی که در صندلی عقب تاکسی یه وری لم نمیدهند...
هنوز هیجان زده ام می کنند رفقایی که اول صبح اس ام اس میزنند "سلام خوبی؟"
خوشم می آید از آدم های خوش ذوقی که وقتی یک لباس نو می خرند، فردا صبح تن شان میکنند...
احترام میگذارم به غریبه هایی که در آسانسور را باز نگه می دارند تا تو برسی...
خوشم می آید از آدم هایی که برای زندگی، خوب هنرمندند...
وقتی حالت خوب باشه می تونی آدم بهتری بشی ...
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
وقتی گریه کرد چشماشو ببوسید و بهش بگید:"دنیا نمیارزد به رنج پلکهایت جانِ من.."
به همین قشنگی..
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد میگن چرا جوونها مجرد موندن 😐
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
◝⟨•• چه جوری شیک رفتار کنیم ؟😌💕 ••⟩◜
• توی زندگی کسی دخالت نکنیم🌏.
• کسیرو ازرویلباسهاییکهمیپوشهقضاوتنکنیم👕.
• وقتییه پسرگریهمیکنهنگیممردکهگریهنمیکنه🦩.
• تاکسیازمانخواستهنظرندیم🐋.
• اگهدیدیمدختریموهاشکوتاههنگیم شبیهپسرشدی👦🏻.
• اگهکسیسنشکمبودنگیمبچهای 😶🌫.
▹ ·————— ·𔘓· —————· ◃
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
باحاله بخونید👌
خانم جان میگفت قدیما زمستوناش مثل الان نبود که وقتی برف میومد چند روز پشت هم می بارید و می بارید گاهی صبح که می شد در حیاط از برفی که پشتش بود باز نمی شد...
خلاصه یه شب برامون مهمون اومد اون وقتا اینجوری نبود که تو هر اتاقی بخاری و شوفاژ باشه یه بخاری تو یه اتاق بود همه اونجا می خوابیدن میگه بعد شام به شوهرم گفتم آقایِ موحد رو کجا بخوابونیم...
شوهرمم گفت جاش و بنداز جلو بخاری همون قسمتی که هر شب خودمون میخوابیم ماهم این سرِ اتاق میخوابیم خلاصه خانم جون میگه همین کارو کردم ...نصف شب رفتم دستشویی وقتی برگشتم گیج بودم طبق عادت رفتم اون قسمتی که همیشه میخوابیدیم یعنی زیر لحافِ مهمون و در گوشِ اون آقای مهمون گفتم ای مرد پاشو ببین چه برفی میاد...
این مهمون حالا حالا موندگاره که...
آقای مهمون گفت پاشو برو پیش آقاتون بخواب نگران نباش فردا سنگم از آسمون بباره من میرم😅🤔😆
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
دعائی عجیب جهت رزق و روزی و رسیدن به چیزهائیکه فکرش را نمیکنید
اول هرصبح زمانیکه از خواب برمی خیزید این دعا رو بخونین
( يَا كَثِيرَ الْخَيْرِ يَا ذَا الْمَعْرُوفِ يَا قَدِيمَ الْإِحْسَانِ أَحْسن إِلَيْنَا بِإِحْسَانِكَ الْقَدِيمِ
بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ الْكَرِيمِ الْوَهَّابِ ذَا الطَّوْلِ بِرَحْمَتِكَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ )
3بار
شرط و سّر این دستور اینه که قبل از اینکه با شخصی حرف بزنید دعا رو بخونین
واز اتفاقات خوبی که میفته تعجب نکنین امتحان کنین
یاعلی
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi