eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊🗣تجربیاتتون رو اینجا برامون بفرستین 🗣 لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 #قسمت_سوم همونجا روی زمین نشستم و دوباره شروع به گریه کردم. طلعت که از همه چی باخبر بود جلو
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 نمیدونستیم تا این ساعت نمیاد دیگه حاجی دید سر و کلش پیدا نمیشه منو فرستاد ناهارو ببرم.به مصطفی خیره بودم که اونم یه لحظه نگاهش به من افتاد احساس کردم با چشم و ابروش چیزیو میخواد بهم بفهمونه.روسریمو روی سرم انداختم و به سمت حیاط رفتم.مامان داشت با مصطفی خداحافظی میکرد که مصطفی منو دید و گفت خاله شرمنده من به دستشویی برم و بیام بقچه رو روی زمین گذاشت و به سمت دستشویی ر همینطور که میگفت خواستی بری درو پشت سرت ببند به سمت من برگشت و با تعجب پرسید کجا دخترم؟ خونسرد جواب دادم میرم دستشویی. مامان گفت اقات مصطفی رو فرستاده بود ناهارو ببره الانم اون دستشوییه اومد صدای اب قطع شد به سمت دستشویی رفتم و منتظر موندم مصطفی بیرون بیاد مصطفی همین که اومد بیرون سرشو انداخت پابین و در حال داشت از کنارم رد میشد گفت ابجی کاغذ روی روشوییو بردار.بدون هیچ حرفی وارد دستشویی شدم و درو پشت سرم بستم کاغذو برداشتم و باز کردم دست خط حبیب بود. شروع به خوندن د بیرون تو برو سرمو تکون دادم و یه گوشه ی حیا .همین که کردم و دوباره اشک هام بود که شروع به ریختن کرد ولی ایندفعه اشک شوق بود. خوشحال بودم که حبیب ازم رو برنگردونده و حاظر شده حرف هامو بشنوه.تیکه هایی از کاغذ جمع شده بود مطمئن بودم حبیب هم موقع نوشتن این نامه در حال اشک ریختن بوده. توی نامه نوشته بود فردا حاجی پیش از ظهر نیست جایی کار داره بین ساعت یازده تا یک با ابجیت بیاین مغازه باید باهات حرف بزنم. 🎀 @delbrak1 🎀
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃🍃 من حق خوری نکردم نتیجه ش شد این... 🎀 @delbrak1 🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃🍃 من حق خوری نکردم نتیجه ش شد این... 🎀 @delbrak1 🎀
سال89 که میخواستم برم دفترچه بفرستم واسه سربازی.رفتم پلیس بعلاوه ده که فرم نهایی رو ارسال کنم.موقعی که فرم رو به طرف دادم گفت کپی شناسنامه میخوام و منم نه شناسنامه همراهم بود و نه کپی اون .گفتش اگه فقط شماره سریالش رو برام بخونی کافیه.منم گفتم الان زنگ میزنم و خونه و شماره رو میگیرم .گوشی رو که در آوردم دیدم باتریش تقریبا خالیه و هربار که میرفتم زنگ بزنم خاموش میشد و من دوباره روشنش می کردم.یه ده باری سعی کردم و موفق نشدم.خیلی ناراحت شدم که توی کارم گره افتاده و از کم فکری خودمم ناراحت شدم که چرا شناسنامه رو نیاوردم .اصلا روم نمیشد از یه نفر دیگه هم یه دقیقه گوشیشو قرض بگیرم. ناچارا و با عصبانیت و ناراحتی تمام برگشتم خونه و شناسنامه رو برداشتم و دوباره رفتم همونجا.وقتی رسیدم اون طرفی که باید فرم و شناسنامه رو بهش میدادم رفته بود واسه یه کاری و چند دقیق بعدش قرار بود بیاد .اونجا هم یه چند نفری نوبت بودن و روی صندلی نشسته بدن .وقتی چند دقیقه بعد طرف اومد من دیدم کسی حواسش نیست و گفتم بهترین فرصته که برگه خودم رو سریعتر بدم و بی خیال نوبت و این چیزا بشم. رفتم جلو ولی یک لحظه با خودم گفتم این جوری حق دیگران حتی واسه چند لحظه ضایع میشه و این کار درستی نیست. اون کسی که نوبتش بود رو صدا زدم و گفتم بیا فرمت رو بده.بقیه افراد هم اومدن و حالا من 6 نفر عقب افتادم.در حین انتظار بودم که با بغل دستیم شروع به صحبت کردم و اونم گفت نیازی نیست الان فرم رو بفرستی .برو دوره های کفایت از آموزش داخل شهر و بعد دو ماه دوره دیگه آموزشی نمیخواد بری.دوستای عزیز این حرف به دلم نشیت و جاتون خالی دو ماه روزی 3 ساعت کنار خونمون رفتم دوره های کفایت از آموزش و بعدش هم کسری خدمتم جور شد و کلا دیگه سربازی نرفتم و کارت معافیت جبهه اومد درب خونمون. هدف از این خاطره این بود که حق هیچ کسی رو سعی کنیم حتی اگه خیلی ناچیز باشه نادیده نگیریم 🎀 @delbrak1 🎀
🌿🌿🌿💗🌿💗🌿💗🌿🌿🌿 منم از خودم بگم سلام ممنونم از کانال خوبتون خیلی خوشحالم عضو این کانال شدم همه سرگذشت ها را میخونم و از دستم در نمیره☺️ خیلی از خانومهای گل گروه از بی محبتی و بی احترامی،خانواده شوهر می نالن و زجر میکشن.میخوام بگم منم 11سال تو بدترین شرایط زندگی کردم اما بی احترامی نکردم.هرچیزی که می پختم بدون خانواده شوهری نمی‌خوردم اما شوهری بود و خانوادش خندش خوش بودنش. خودم حرص بود و اعصاب خردی و مریضی.از تو همین کانال یاد گرفتم بیخیال باشم اره درسته آدم نیاز به محبت داره و احترام و بیرون رفتن با شوهری اما چه کنیم که نمیفهمن مادراشون یاد ندادن که بفهمنن😃 دیگ بیخیال شدم بهترین خرید خونه،با خانواده خودم بیرون رفتن،بهترین لباس.اهنگ میزارم می‌رقصم شاد شاد💃 اگر حرفی بزنه از خانوادش میگم نمیدونم نظر نمیدم میگم برو بزارید برن پیش مادراشون خواهراشون چرا غصه چرا ناراحتی چرا گریه.چ بهتر نیستن😅 بخدا ما خانومها با ناراحتی و حرص خودمونو نابود میکنیم و مریض میشیم و این باعث میشه آقایون زودتر ازمون دل بکنن.من اگر روزی تونستم داستان زندگیمو میگم که هر ثانیه اش گریه بود.فقط با خدا حرف بزنید 🎀 @delbrak1 🎀
♥️ ♡ شُدی بهترین اتفاق زندگیم اونقدر که هر جای دُنیا که باشیم با یکی از دلبری‌ هایت دلم میره ♡ هستی و مَن احساس می‌کنم که بودَنت تمام منه بودنت به قَلبُ روح من ؛ ،آرامش هدیه میده دلبرِ قشنگم🕊♥️ ‌ ‌‌ ‌‌────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮──── 🎀 @delbrak1 🎀
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 داستان زندگی .. 🎀 @delbrak1 🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 داستان زندگی .. 🎀 @delbrak1 🎀
سلام ،من چند وقتی هست که وارد کانال شما شدم و خیلی از مطالب کانال خوشم میاد و هرشب همه را مطالعه می کنم من هم گفتم زندگی و سرگذشت برادرم را براتون بگم و از معجزه ای که تو زندگی براش اتفاق افتاد بگم از بس دیدم همه از بدی کردن اطرافیان و خیانت و اعتیاد و کتک وبی پولی و.... حرف زدن من گفتم بزار از خوبی یه فرشته که نجات گر زندگی برادرم بود براتون بگم برادرم الان ۳۸ سال دارند ،ایشون در سن ۱۸ سالگی متاسفانه در اثر شیرجه زدن در رودخانه دچار ضایعه نخاعی شدن و از همون موقع تا الآن از گردن به پایین فلج هستند ، از همون موقع که دکترها گفتن که این مشکل براش پیش اومده ،هممون خیلی ناراحت شدیم و اصلا نمی دونستیم که دقیقاً چه اتفاقی براش افتاده و فکر می کردیم که تا مثلا یه ماه دیگه خوب میشه ،اما بعد متوجه شدیم که هیچ درمانی ندارده و الان ۲۰ ساله که زمین گیر هستند 😢، اوایل دوستان و اقوام خیلی دور و برش بودن و تنهاش نمی گزاشتن و بیرون می بردند ،هر شب دوست هاش می اومدن تا دیر وقت پیشش ،یا پسر عمو هام کمک مون می کردن برای بردن به فیزیوتراپی و حمام و... اما سالها بعد که دوست هاش ازدواج کردن و پسر عمو ها بچه دار شدن دیگه کمتر فرصت داشتند که بیان و بهش سر بزنند ، دوتا داداش کوچک تر از برادر معلول م داشتم که اونا هم خیلی کمک می کردن ،اونا هم ازدواج کردند و این برادر تنها موند خونه پیش پدر و مادرم ،دیدم یه روز گفت که من هم دوست دارم ازدواج کنم،ما گفتیم کی حاضر میشه با این شرایط زنش بشه ،اخه روی تخت افتاده است و از آب و غذا دادن ،تا دستشویی و حمام بردن ،لباس پوشیدن و حتی تیمم دادن برای نماز را باید خودمون براش انجام بدیم،خلاصه خیلی ناراحت شدیم که دلش زن و ازدواج می خواست. برای اینکه همدمی داشته باشه که تنها نباشه می خواست ازدواج کنه،گفته باشم دلیل اینکه گفت زن می خوام ،غرایض جنسی نبود چون هیچ کاری نمی تونه انجام بده فقط برای اینکه یه هم صحبت و هم دم داشته باشه دلش زن می خواست،داداشم خیلی مذهبی هستند و همش در حال خواندن نماز و قرآن و ذکر و دعا هستند و اصلا سعی می کنند که دروغ نگه غیبت نکنه و روزه زیاد می گیره و همش توکل و امیدش به خدا و پیغمبر هست و هر سال مشهد می برنش خانوادم ،اینها را گفتم که با روحیات ش آشنا بشید ،خلاصه من رفتم تو یه سایت تو اینترنت و نوشتم سایت همسر یابی و خصوصیات جسمی برادرم و سن و ... را نوشتم و گفتم که دنبال همسر با ایمان و متدین هستند ، نوشتم که شغلی نداره و با خانواده ام زندگی باید بکنند و درآمدی نداره و خانواده ام خرجشون را می دن ، شماره تماسش را هم گذاشته بودم ،ما اهل خوزستان هستیم ، دو روز بعد یه دختر از شمال زنگ می زنه بهش و میگه که من حاضرم باشما ازدواج کنم،اولش آدم می ترسه و نمی تونه اطمینان کنه ،اما چند بار زنگ زد خواهر یه شهید بود و گفت دوست دارم بیام و باشما ازدواج کنم و رفته بود به خانواده اش گفته بود ،اونا موافقت نکرده بودند،اما کلی پافشاری کرده بود تا خواهر و مادرش را راضی کرده بود،توی زمستان سال ۹۲ مامان و بابام با اون یکی داداشم و برادر معلول م راه افتادن رفتن شمال خواستگاری همون دختر ،دو روز اونجا می مانند تا خانواده ها با هم آشنا بشن و دختر هم برادرم را ببینه از نزدیک ، دختره میگه من حتما می خوام باهات ازدواج کنم ،چند روز بعد خانواده دختر و خود دختر اومدن خوزستان و یه هفته موندن تا با ما بیشتر آشنا بشن،پدرش کمی راضی شده بود ،گفتن که باید یه خونه به نام دخترمون کنید ما هم قبول کردیم و تو شمال خونه خریدیم و سه دنگ به نام برادرم و سه دنگ به نام دختر شمالی کردیم ،همون موقع که اومدن خوزستان دختر یه ماه به تنهایی موند،بهش گفتیم بمون شرایط ش را ببین اگر نتونستی ازدواج نکن، خلاصه بعد از یک ماه خانواده اش اومدن و مراسم عروسی براشون گرفتیم،این دختر یه فرشته به تمام معنا هست ،هیچ کس را ندیدم به اندازه این دختر از خود گذشتگی داشته باشه،عاشق همدیگر هستند ،شبانه روز در کنار هم هستند و بدون هم لقمه از گلو شون پایین نمی ره،همه کارهای برادرم را این دختر با عشق،مهر و محبت و مهربانی انجام میده،دختر محجبه ،متین،با وقار،زرنگ،قانع،کدبانو،خوش اخلاق ،صبور،مهربان و خلاصه هر چی بگم کم گفتم ،برادرم درکنار این دختر احساس خوشبختی می کنه و اسمش را گذاشتیم معجزه،چون فردای اون روز که این دختر زنگ زد به داداشم که بگه من حاضرم با شما ازدواج کنم ،اون سایت برای همیشه بسته شد و فکر کنم خدا خواسته تا این نفر ،یکی از شمال و اون یکی از جنوب از این طریق همدیگر را پیدا کنند،الان خدا را شکر مستقل شدن و خونه و زندگی دارند و خدا هم براشون می رسونه و جالب اینجا است که این دختر چنان احترام ی در شهر مون بین اقوام،دوستان،همسایه ها و آشنا ها پیدا کرده که همه جا ذکر خوبیش هست،و کلی تو جلسات قرآن و خیریه ها دوست پیدا کرده 😍 🎀 @delbrak1 🎀
⥂اگه یارجان ازتون پرسید کجایی؟ پیام بدید بگید : خودم یا دلم؟ خودم که ⎞جایی ک تشریف دارین⎝ ... ولی دلم پیش توعه ⎞جایی که یارجان تشریف دارن⎝ ... مواقعی که از ازش دورین تاثیرش بیشتره🤗🗺💕⥂ -یه‌نَمه‌دلبریِ‌پشتِ‌تلفنی! ────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮──── 🎀 @delbrak1 🎀
دلم برات انقد شده خُب؟😥😢 🎀 @delbrak1 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 صبح را آغاز می کنیم 🌿با یگانه خدایی 🌸که در دلهای ماست 🌿و در اعماق وجودمان منزل دارد 🌸خدای عاشقی که 🌿هر روز عشق را 🌸ترویج می کند برکل جهان 🌿ســـلام صبح بـخیر 🌸امروزتون سرشار از مهر خدا 🎀 @delbrak1 🎀