فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅خورشید تهران
امام هادی علیه السلام :
اگر قبر #عبدالعظیم_الحسنی را زیارت کرده بودی ، مثل این بود که حسین بن علی علیه السّلام را زیارت کرده باشی .
گوشه ای از فضائل آن حضرت در سخنان👇👇
🎙حجت الاسلام فرحزاد
📆 وفات حضرت عبدالعظیم حسنی
@khanvade_asemani
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
آیندهی ایران، با وجود این حجم از مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... نگران کننده است!
💥چه سرنوشتی در انتظار ایران است ؟!
🏴 ویژهی ۱۵ شوال ـ وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
#کلیپ_ارزشی
🦋 تعالی خانواده با خانواده آسمانی 🦋
@khanvade_asemani
✨❤️✨
آدم بیعیب در دنیا وجود ندارد👌
پس عیب جویی نکن، هر روز یک کاغذ داشته باش نکات خوب هر چند کوچک همسرت را یادداشت کن.
شب به شب به آنها فکر کن و خدا رو بابت آن شکر کن
خوبی های همسرت رو برایش بنویس و تحسینش کن..
بعد ببین چه معجزهایی اتفاق می افتد😘
#همسرانه
💕 نکات ناب همسرداری 💕
@khanvade_asemani
#ماجرای_عشق_پسر_مسلمان_به_دخترکافر
مولى محمد کاظم هزار جریبى، نقل مىکند: روزى در محضر استاد خود مرحوم آیتالله العظمى بهبهانى بودم. مردى وارد شد و کیسهاى تقدیم ایشان کرد و گفت: این کیسه پر از زیور آلات زنانه است، در هر راهى که صلاح مى دانید مصرف کنید. استاد فرمود: داستان چیست؟ قضیه خود را برایم بیان کن!
گفت: داستانى عجیب دارم، من مردى شیروانى هستم و براى تجارت به روسیه رفتم. در شهرى از شهرهاى آن به بازرگانى پرداختم. روزى به دخترى نصرانى برخورد کردم و شیفته او شدم. نزد پدرش رفتم و از دختر او خواستگارى نمودم.
گفت: از هیچ جهت مانعى براى ازدواج شما نیست. تنها مانعى که وجود دارد موضوع مذهب تو است. اگر به دین ما، درآیى این مانع هم برطرف مى شود.
پیشنهادش را پذیرفتم و با خود گفتم: براى رسیدن به مقصود خود، ظاهرا نصرانى مىشوم و با این فکر غلط نصرانى شدم و با محبوبه خود ازدواج کردم.
مدتى گذشت. از کردار زشت خود پشیمان شدم و خود را از ضعف نفسى که به خرج داده و از دینم دست برداشته بودم بسیار سرزنش کردم.چون تحت تأثیر جنون شهوت قرار گرفته بودم، پیشنهادش را پذیرفتم و با خود گفتم: براى رسیدن به مقصود خود، ظاهرا نصرانى مىشوم و با این فکر غلط نصرانى شدم و با محبوبه خود ازدواج کردم .بر اثر پشیمانى بسى ناراحت بودم، نه راه برگشت به وطن را داشتم و نه مىتوانستم خود را راضى به نصرانیت کنم. سینهام تنگ شده و از دستورات اسلام چیزى به یادم نمانده بود، فکر بسیارى کردم، راهى براى نجات خود از این بدبختى نیافتم. اما به لطف خداى بزرگ برقى در دلم زد و به یاد بزرگ وسیله خدایى، سالار شهیدان، امام حسین افتادم.
تنها راه نجات و تامین آینده سعادت بخش خود را در گریستن براى امام حسین علیهالسلام دیدم. درصدد بر آمدم که از اشک چشمم در راه امام حسین (علیه السلام) براى شست و شوى گذشته تاریکم استفاده کنم.
این فکر در من قوت گرفت و آن را عملى کردم. روزها زانوهاى غم در بغل مىگرفتم و به کنجى مىنشستم و یک به یک مصیبتهاى سید شهیدان را به زبان مىآوردم و گریه مىکردم.
هر بار که زوجهام علت گریه را مىپرسید، عذرى مىآوردم و از جواب دادن خوددارى مىکردم.روزى به شدت مىگریستم و اشک از دیدگانم جارى بود. همسرم بسیار ناراحت و براى کشف حقیقت اصرار مىکرد، هر قدر خواستم از افشاى سوز درون، خوددارى کنم نتوانستم. ناگریز گفتم: اى همسر عزیزم! بدان من مسلمان بودم و هستم. براى رسیدن به وصال تو ظاهرا به دین نصارا در آمدم. اینک از فرط ناراحتى و رنج درونى خود به وسیله گریستن بر سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) از شکنجه روحى و ناراحتى خود مىکاهم و آرامشى در خویش پدید مىآورم، بنابراین من هنوز مسلمانم و بر مصیبت هاى پیشواى سومم گریان هستم.
وقتى همسرم به حقیقت حال من آگاهى پیدا کرد زنگ کفر از قلبش زدوده شد و اسلام اختیار کرد. هر دو نفر تصمیم گرفتیم مخفیانه مال خود را جمع آورى کنیم و به کربلا مشرف شویم و براى همه عمر مجاورت قبر مقدس امام را برگزیده و افتخار دفن در کنار مرقد امام حسین(علیه السلام) را به خود اختصاص دهیم.
متأسفانه پس از چند روزى همسرم بیمار گردید و به زندگى او پایان داده شد.اقوامش او را با طلاها و زیور آلات زنانهاش به رسم مسیحیان، به خاک سپردند. تصمیم گرفتم از تاریکى شب استفاده کنم و جنازه بانوى تازه مسلمانم را از قبر بیرون آورم و به کربلا حمل نمایم.هنگامى که شب فرا رسید از خانه به سوى قبرستان رفتم و قبر همسرم را شکافتم تا جنازه او را بیرون آورم، ولى به جاى اینکه نعش عیالم را ببینم جنازه مردى بى ریش و سبیل نتراشیده اى مانند مجوس در قبر او دیدم.گفتم: عجبا! این چه منظره ایست، آیا اشتباه کرده ام و قبر دیگرى را شکافته ام؟ دیدم خیر، این همان قبر همسرم مىباشد و با خاطر پریشان به خانه رفتم و با همین حال خوابیدم.
در عالم خواب، گویندهاى گفت: خوشحال باش ملائکه نقاله، جنازه عیالت را به کربلا بردند و زحمت حمل و نقل را از تو برداشتند. زن تازه مسلمانت اینک در صحن شریف امام حسین (علیه السلام) دفن است و جنازهاى که در قبر دیدى از فلان راهزن بود که به جاى او دفن شده ولى فرشتگان نگذاشتند که او در آنجا بماند.بعد از آن به کربلا آمدم و از خدام حرم جریان را پرسیدم؟ جواب مثبت دادند و قبر را شکافتند، دیدم درست است. زیور آلات طلا را برداشتم و حضورتان آوردم تا به مصرفى که صلاح مىدانید برسانید. این بود داستان من و نجات یافتم به برکت توجهات امام حسین (علیه السلام).
منبع:کتاب انسان از مرگ تا برزخ، نوشته نعمت الله صالحی حاجیآبادی
#داستان
@khanvade_asemani
☘️ سفارشی از حضرت امام باقر (علیه السلام)
🖌 حضرت سه بار تکرار کردند که برای #دیگران ، #پشت_سرشان دعا کن تا روزی برایتان سرازیر شود.
✍️ و علیک بالدّعاء لاخوانک بظهر الغیب فانّه یهیل الرّزق
🖌 بر تو باد به دعا کردن برای برادرانت (از اهل ایمان) در غیاب آنها ، زیرا که این کار روزی را سرازیر میکند.
📙 میزان الحکمه ، ج۱۴ ، ح۶۸۲۰
#حدیث
@khanvade_asemani
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
زندگی پر است از
قضاوتهای دیگران دربارهٔ ما
قضاوتهای که گاهی بد
و گاهی خوب است....
اگر عادت کنیم با هر نظر موافق
و مخالفی زیر و رو شویم
باید فاتحهٔ آرامش را بخوانیم !👌
#حرف_قشنگ 🌸 🌱
@khanvade_asemani
#پنجشنبہ است
آنهایے ڪہ مهلت دنیایشان تمام شدہ
در آن سوے مرزهاے مرگ منتظر #فاتحہ اے از طرف من و تو هستند…
دریغ نڪنیم آن را از تمام اموات
مخصوصا آنهایے ڪہ حق بہ گردن ما دارند.
#صلوات
🦋ما را به دوستانتان معرفی کنید 🦋
@khanvade_asemani