سلام
یه خاطره از یکیاز خواستگارام
از کل خواستگارایی که ننهها اومدن و پسندیدن و رفتیم مرحله گفتگو با پسرشون(۹مورد)🙈، فقط یه موردی بوده که معیارای بنده رو داشتن، که بعد دو جلسه حرف زدن با آقا پسر، قرار شد پدرشون رو هم جلسه بعدی بیارن.
پدرشون بدو ورود شروع کرد به حرف زدن از رسم و رسومات که ما این رسم رو نداریم اونو نداریم جهیزیه باید کامل داده بشه و...🙄(و این درحالی بود که پسرشون گفته بودن تو این جلسه حرفی از رسم و رسومات زده نشه😕)
پدر گرامیشون کلی حرف زدن و تعریف کردن از خودشون و کلی هم چونه زدن و عصبی شدن😟
بیچاره پسرش هم دست باباشو میگرفت که آرومش کنه ولی انگار نه انگار
بابام به پسرشون گفت دخترم گفته بود و شما هم خبر داشتین از رسومات ما، اگه مخالف بودین چرا اومدین خب؟!
آخر سر پدر گرامیشون هم نهایت بیادبیشون رو نشون دادن و گفتن ما که اینجا کاری نداشتیم😐داشتیم از اینجا رد میشدیم اومدیم یه چایی بخوریم😑😑😑
یکی نیس بگه د آخه مرد حسابی تو کجا اینجا کجا؟!(از خارج از شهر اومده بودن)، گل و شیرینی که نیاوردی حداقل زهر نریز😣
#آدابخواستگاریرایادبگیریم و
#شعورداشتهباشیم🙂
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
🙊🙊🙊🙊
@khastegarybazi