📕برشی ازکتاب📕
پدرش کمی خم میشود طرف ادواردو و با لحنی رازآلود میپرسد: - #دوستش داری؟
چشمان ادواردو برق میزند.
-اوهوم.
-خیلی وقت است میشناسیاش.
-توی این سفر بیشتر باهاش آشنا شدم...
تقریبا هر شب با هم خلوت میکنیم.
-ایتالیایی است یا امریکایی؟
ادواردو شانه بالا میاندازد انگار که بگوید مهم نیست یا معلوم نیست.
-اسمش چیست؟
- #قرآن.
پدر ادواردو کمی جا میخورد. چیزی نمیفهمد....
#ادواردو
#بهزاد_دانشگر
📚 @kettabkhanha
هدایت شده از *خط به خط...
📕برشی ازکتاب📕
پدرش کمی خم میشود طرف ادواردو و با لحنی رازآلود میپرسد: - #دوستش داری؟
چشمان ادواردو برق میزند.
-اوهوم.
-خیلی وقت است میشناسیاش.
-توی این سفر بیشتر باهاش آشنا شدم...
تقریبا هر شب با هم خلوت میکنیم.
-ایتالیایی است یا امریکایی؟
ادواردو شانه بالا میاندازد انگار که بگوید مهم نیست یا معلوم نیست.
-اسمش چیست؟
- #قرآن.
پدر ادواردو کمی جا میخورد. چیزی نمیفهمد....
#ادواردو
#بهزاد_دانشگر
📚 @kettabkhanha