غرابت زبان
🔖منظور ما از غرابت، کاربرد واژگان و یا ساختارهای نحوی ای است که در زبان محاوره و یا حتی شعرهای رایجی که به بی خاصیتی رسیده اند، کمتر حضور دارد. غرابت می تواند وسیله خوبی باشد برای تمایز بخشی به زبان؛
و آنگاه که شاعر می خواهد قسمت خاصی از سخنش را برجسته تر سازد، می تواند با انتخاب یک مترادف غریب، جانی تازه به آن بدهد.
احمد شاملو می توانست در این پاره شعر، کلمات «سربازان»، «تمرین» و «کشتن» را به کار برد، اما گویا می خواسته است که این مفاهیم بیش از حد معمول در شعر برجسته شوند، پس «سپاهیان»، «مشق»، و «قتال» را به جای آنها نهاده است.
آن جا که سپاهیان
مشق قتال می کنند،
گستره چمنی می تواند باشد،
و کودکان
رنگین کمانی
رقصنده و
پر فریاد.
مسلما «آنجا که سربازان /تمرین کشتن می کنند» نمی توانست همانند آنچه شاعر گفته است، تاثیرگذار باشد، هرچند همان معنی را داشت...
📚 #روزنه
✍ #محمدکاظم_کاظمی
#مجموعه_آموزشی_شعر
#برشی_از_کتاب
#غرابت_زبان
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
"برکه و ماه"
#فاضل_نظری را میتوان شاعری متمایل به دو حوزهی ادبی دانست. از سویی او شاعری متمایل به سبک #اصفهانی است و از دیگر سو، جلوههایی از جریان شعر #رمانتیک را در غزلهایش میتوان دید. حاصل این تلفیق، کلیشهها و #تکرارهایی است که در #تصاویر و #مضامین اشعارش دیده میشود. اینکه مخاطبان دو جریان ادبی یادشده، عمدتا از طبقهی میانهی علاقهمندان مطالعات ادبی هستند، سبب میشود، در شعر فاضل، به دلیل اصراری که در جلب نظر این مخاطبان دارد، چندان نشانهای از نوآوری و جسارتهای ادبی نتوان دید.
به همین دلیل، اگر دفترهای شعری او را ورق بزنیم، با تصاویر و مضامینی روبهرو میشویم که بارها در شعر دیگران تجربه و تکرار شده و حتی در شعر خود شاعر هم نمودی فراوان دارد.
یکی از این #بنمایهها، تصویر #ماه در #برکه یا #آب است. مشهورترین شعر با این مضمون بیت زیر است:
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
مضمونی شبیه به این تصویر را در شعر #قاآنی میتوان دید(بنگرید به پانوشت)؛ همچنین در اشعار بسیاری از شاعران معاصر از جمله #قدسی_قاضی_نور در #طرح زیر:
دیدار ما/ چون آب و ماه/ چه دور چه در هم
اما این تکرار، محدود به #دیگر_تکراری نیست. شعر فاضل سرشار از #خودتکراری است؛ بهطوری که یک تصویر موفق یا منسجم در اشعارش، خواننده را از مطالعهی دیگر تصویرهای مشابه، بینیاز میکند. اگر بیت موفق گذشته از او را در اولین غزل از اولین دفترش، #گریه_های_امپراتور بخوانیم، تکرار این تصویر را پس از این هم در دفترهای او شاهدیم، با این یادآوری که هیچیک از تصاویر بعدی به قوت تصویر نخستین پرداخت نشده است:
سنگ در برکه میاندازم و میپندارم
با همین سنگزدن ماه به هم میریزد
البته مضمون ساخته شده از برکه و ماه در این شعر، متفاوت با مضمون قبل است؛ اما عناصر سازندهی تصویر یکی است. با این حال مضمون ماه و برکه در بیت دیگری از گریههای امپراتور، دقیقا همان مضمون قبلی است:
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را میشود از حافظهی آب گرفت؟
در بیت زیر هم اساس تصویر بر ماه و برکه است:
چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گیرم که برکهای نفسی عاشقت شده است
همچنین ماه و دریا:
به تمنای تو دریا شدهام گرچه یکی است
سهم یک کاسهی آب و دل دریا از ماه
بگذریم از این که تصویر ماه در ظرف از مضامین رایج در ادب کهن به ویژه متون عرفانی نیز بوده است.
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فرو ریختنی است
*
تو قرص ماهی و من برکهای که میخشکد
خود این خلاصهی غمهای روزگار من است
در دیگر دفترها هم تصویر ماه و آب نمودی مشخص دارد. از جمله در #اقلیت:
موج شوریده دل آشفتهی ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست
هرچند در این دفتر تصاویری دیگر پر تکرار شدهاست.
نتیجه آنکه از میان عناصر طبیعی و اشیای پیرامون شاعر، تعدادی معدود را میتوان مشاهده کرد که در اشعار او انعکاس یافته و در دفترهایش تکرار شده است. تصویر ماه در برکه یکی از تصاویر پرتکرار شاعران رمانتیک اروپایی و فارسی است که حتی به تابلوهای نقاشی هم راه یافته و در معدود ابیات فاضل، بارها تکرار شده است. در یادداشت های دیگر، به معرفی دیگر مضامین پر تکرار در غزلهای او خواهیم پرداخت.
* قاآنی:
چو عکس ماه که افتد درون چشمه ی روشن
به چشم من همه نزدیکی و ز من همه دوری
✍ #محمد_مرادی
#یادداشت
#نقد
#غزل_معاصر
#فاضل_نظری
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
📖 معرفی کتاب
رمان #بی_کتابی اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان، ماجرایی تاریخی را دست مایه خود قرار داده است که در دوران قاجار رخ داده است و عموم مردم از آن بی خبرند:
مظفرالدین شاه کتابداری به نام لسان الدوله را به ریاست کتابخانه سلطنتی منصوب می کند اما او با خیانت در امانت، بخش عظیمی از این میراث غنی، شامل هزاران نسخ نفیس خطی را به فروش می رساند. هر نسخه و اوراقی از نسخ معروف در موزه های جهان است مربوط به این دوره است که این فرد از کتابخانه ها خارج کرده است. ماجرای به توپ بستن مجلس نیز همزمان با این واقعه از جمله محورهای داستان است.
شخصیت اصلی داستان دلال کتاب است که در این اثر به کتابسازی، کتابداری و صحافی و برخی هنرهای مرتبط با کتاب مشغول است و مخاطب را با جزییات تاریخ صنعت کتاب پردازی آشنا می کند.
🔖در بخشی از این کتاب آمده است: «نکند ملک قرطاس از همان زمان که عفریت دمبل گرفته، مقراض به جان کتاب زد و نسخهها و نگارههای بدیع را به دامن اجنبی انداخت و کتابها را در حوض نابود کرد، نفرینش را به سرمان انداخته؟
الان به سر من، قبلتر به سر آن زکیه و آدمم و بلکه به سر همه مردم طهران، بلکه ایران خراب شده. این به توپ بستن مجلس و خفه کردن و شکم پاره کردنها مگر تقاص نیست؟ تقاص این بیحرمتی به کاغذ؟
همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛ از آن مظفرالدین میرزای بیشعور بیدرک خفیفالعقول مریض که نمیدانست کتاب چیست و پسر کله پر گوشتش بگیر تا بیا برس به کتابدارباشی دزد و رئیس مجلس و نماینده دزد و عتیقه فروش دزد و عمله دزد و کنیز دزد و نوکر دزد و حتی من دزد!
این تقاص تک تک ماست. قرطاس آمد و نفرینش را از دهان توپ، به صورت ما تف کرد. با خودم گفتم: «بکش میرزا یعقوب! تقاص تو تازه شروع شده.»
📕رمان «بی کتابی» اثر محمدرضا شرفی خبوشان در ۲۶۲ صفحه، از سوی انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده و برنده سی و پنجمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی و نیز جایزه ادبی جلال آلاحمد شده است.
✍ #محمدرضا_شرفی_خبوشان
📚 #رمان_بی_کتابی
#انتشارات_شهرستان_ادب
#معرفی_کتاب
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
در مهر دستت، قرص نان گل داد
در سایه ات صد کهکشـان گل داد
شور عراق از اصفهان گل داد
نـام تو بردیم و دهـان گـل داد
از خــاک مــا، سیـاره هـا دوری
چـون نغمه در پنهـانِ تنبـوری
گمنــام مایـیم و تــو مشهوری
چون اشهدی که در اذان گل داد
خورشید در چشمـان پاک توست
گل، گل، گل چنـدم پلاک توست؟
هرجــا گلی روییــده خاک توست
جـانی که از جــان تو جــان گل داد
هر مرکبی راندیم صحرا کُشت
هر زورقی بردیم دریا کُشت
هر دانه ای کِشتیم سرما کُشت
دل کاشتیم و ناگهان گل داد
جوشید خون در شاخه ی گیلاس
بارید تب از ساقه ی ریواس
رویید گلبرگی کبود از یاس
در قلب ما داغی جوان گل داد
داغی که تا شام ابد با ماست
تا لحظه ی موعود پابرجاست
ختم کلامم روضه ی زهراست
باغ اناری که خزان گل داد
✍ #سجاد_حیدری_قیری
📚 #صبح_صد_خورشید
#نشر_پرتو_رخشید
#شاعران_فارس
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها🏴🌹
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را میستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش
جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش
ندانمهای عالم ثبت شد در لوح محفوظش
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
#فاطمیه🏴
#یازهرا_سلام_الله_علیها
#یاحسین_علیه_السلام
#شعر_معاصر
خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz