eitaa logo
خاتم|خانه‌شعروادبیات
192 دنبال‌کننده
185 عکس
16 ویدیو
2 فایل
خانه شعر و ادبیات خاتم، یک مجموعه متشکل از جوانان اهل شعر و ادب استان فارس که در زمینه های مختلف ادبی، به فعالیت می پردازند. این صفحه برای بارگزاری مطالب مربوطه ، اطلاع رسانی جلسات و به اشتراک گذاری آثار شاعران اهل استان فارس ایجاد شده است. همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم او می رود و هر وجبش لاله و نسرین ما سنگ تر از سنگ همانیم که بودیم ما عزتمان بسته به این است بسوزیم با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم بر سقف اگر رستن قندیل فراز است ما نیز همانیم، فرازیم و فرودیم بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شعرخوانی در ۱۹شهریور ۱۴۰۳ گیسوانت! آبشاران حجاب آلوده ات... چشمهایت! آسمان‌های نقاب آلوده ات... |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی در ۱۹شهریور۱۴۰۳ یخ زده پیله های بی روزن به کمی آفتاب محتاجیم... 🔆🦋 |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
چقدر نقشه کشیدم برای زندگی‌ام بعید نیست که آن را اجل به باد دهد...🍃 |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
. بهارِ با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگیست  کجایی صبح من؟ شامِ ملال‌انگیز دلتنگیست کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟ به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست اگر چیزی به دست آورده‌ام از عشق، می‌بخشم غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست نسیمی شاخه‌هایم را شکست و با خودم خواندم: بهارِ با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست 🍁🍂 |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🍃 @khatam_shz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد از غزل‌‌هایم فقط خاکستری مانده به جا بیت‌‌های روشن و شعله‌‌ورم را باد برد با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز دیر کردی نیمه‌ی عاشق‌ترم را باد برد آه ای گنجشک های مضطرب شرمنده ام لانه تان بر شانه های لاغرم را باد برد بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
. سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم؟ هیچم از دنیی و عُقبی نبرد گوشه خاطر که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم گر چنان است که روی من مسکین گدا را به در غیر ببینی ز در خویش برانم من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم دُرَم از دیده چکان است به یاد لب لعلت نگهی باز به من کن که بسی دُر بچکانم سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم   |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
ای جان نازنین من ای آرزوی دل میل من است سوی تو میل تو سوی دل بر آرزوی روی تو دل جان همی دهد وا حسرتا! اگر ندهی آرزوی دل چون غنچه بسته‌ام سر دل را به صد گره تا بوی راز عشق تو آید ز بوی دل جان را به یاد تو به صبا می‌دهم که او می‌آورد ز سنبل زلف تو بوی دل تا دیده دید روی تو را روی دل ندید با روی دوست خود نتوان دید روی دل دیگر به دیده دل ندهم من کز آب چشم هر بار خود درست نیاید سبوی دل سلمان اگر ز اهل دلی نام دل مبر جان دادن است کار تو بی گفتگوی دل ✍ |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. هر آنچه در پیدا در نهان می اندیشم به چشم های تو در ناگهان می اندیشم تو در مسیر افق چشم می سپاری و من به بی کرانگی آسمان می اندیشم...✨ ✍ |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
. از روز دستبرد به باغ و بهار تو   دارم غنیمت از تو گلی یادگار تو تقویم را معطل پاییز کرده است  در من مرور باغ همیشه بهار تو از باغ رد شدی که کشد سرمه تا ابد بر چشم های میشی نرگس غبار تو فرهاد کو که کوه به شیرین رها کند با یک نگاه کردن شوریده وار تو کم کم به سنگ سرد سیه می شود بدل خورشید هم نچرخد اگر بر مدار تو چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است  یک صندلی برای نشستن کنار تو ✍ خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz