پاییزِ من همیشه پر از انتظار بود
پاییز،رنگ دخترکی بی قرار بود
بی رحم ، بودنِ پدرم را تکاند و رفت
ماندیم ما و خاطره هایی که تار بود
باباهمیشه صورتی از خنده،سرخ داشت
پشت نقاب خنده ولی،غصه دار بود
با اینکه اهل صلح،ولی مرد جنگ بود
سرباز بی غنیمت هر کارزار بود
حرف و حدیث مردم بی درد،دردْ داشت
بابا ولی بدون سخن،گرم کار بود
دار و ندار و شادی و بود و نبودمان
بر روی شانه های پدر استوار بود
می دوخت روز را به شب و خسته می دوید
او چرخ بی شکایت این روزگار بود
بابا تمام می شد و من بی خبر از آن
حالا تمام دلخوشیم یک مزار بود
می ترسم از لطافت دستان دیگران
چون پینه های دست پدر،اعتبار بود
#هاجرساداتدستاران_چکاوک
#هفته_دفاع_مقدس 🇮🇷
#پدر🌹
#پاییز🍂
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🍃
@khatam_shz