سال های سال بود #توفیق طلایی " نماز شب " را داشت سحرها عاشقانه بیدار می شد عابدانه وضو می گرفت و عارفانه نجوا می نمود ....
اما ناگاه توفیق همه چیز گرفته شد ! نه سحری نه رکوع و سجودی و نه ...!
🌒 یک شب و یک هفته و یک ماه گذشت و غل و زنجیر 🔒 به پایش بود و نمی توانست بلند شود.! گریه و زاری 😭
➖ در خواب و بیداری به او گفتند:
🕊 " شَكَتْ عَنْكَ اِبنُ عُصْفُورَة " :🕊
➖ روزی از محل کار به خانه بر می گشتی بچه های کوچه بچه گنجشگی در دست داشتند به یکدیگر پاس می دادند و پرتاب می کردند تو دیدی اما به فریاد او نرسیدی بچه گنجشگ از دست تو به خدا شکایت کرد ! ما تا آخر عمر #توفیق نمازشب را از تو گرفتیم. !
@khate_atash