آرام گذشتم که نبینی به چه روزم
رفتم به کنجی که نگاهی به تو دوزم
در سایهٔ بیدی شدم و غرق تو گشتم
تو کعبهٔ من گشتی و من دور تو گشتم
لبریز شد آن خاطره های خوش ماضی
اکنون شدم مجرم و چشمان تو قاضی
من خسته و فرتوت و در قعر حقارت
شهرزاد شده بودی و در اوج ملاحت
دل گفت برو پیش و بکن عرض سلامی
عقل گفت که با دشمن جانی چه کلامی!
آخر نتوانستم و دل رفت به کویت
آرام قدم های مرا برد به سویت
نزدیک شده بودم و دیدم که سرابی
این بازی هر روز ، دلم کرده کبابی
از کودکی ام هر چه دلم خواست ندادم
از تنگ نظر بازی دنیا گله گویم ؟ ندانم
#حسین_علیزاده
🇵🇸@khate_atash