eitaa logo
خط آتش
410 دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
22.4هزار ویدیو
98 فایل
این‌کانال با رویکرد انتشار اخبار و تحلیل های سیاسی و بررسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی کشور ایجاد شده است نقد و پیشنهادی دارید با شماره ۰۹۳۸۳۶۱۲۳۷۲ در خدمت هستم
مشاهده در ایتا
دانلود
برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، که مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم..." @khate_atash
منـاجـات درد دل آدمے را بیدار مےکند،روح را صفا مےدهد،غرور وخودخواهے را نابود مےکند. نخوت و فراموشے را از بین مےبرد، انسان را متوجہ وجود خود مےکند. @khate_atash
🌱خوش دارم هیچ‏کس مرا نشناسد، هیچ‏کس از غم‏ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد، هیچ‏کس از راز و نیازهای شبانه‏ ام نفهمد، هیچ‏کس اشک‏های سوزانم را در نیمه‏ های شب نبیند، هیچ‏کس به من محبت نکند، هیچ‏کس به من توجه نکند، جز خدا کسی را نداشته باشم، جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم، جز خدا انیسی نداشته باشم، جز خدا به کسی پناه نبرم. @khate_atash
هرگاه دلم رفت تا محبت ڪسی را به دل بگیرد ، تو او را خراب ڪردی ... خدایا ، به هر ڪه و به هر چه دل بستم ، تو دلم را شڪستی . عشق هر ڪسی را ڪه به دل گرفتم ، تو قرار از من گرفتی . تو اینچنین ڪردی ڪه غیر از تو محبوبی نگیرم و جز تو آرزویی نداشته باشم و به جز تو به چیزی یا ڪسی دل نبندم . @khate_atash
❤️ 🌱مشڪلاٺ، انسان‌هاے ڪوچك ࢪا متلاشۍ مۍ سازد و انسان‌هاے بزرگ ࢪا متعالۍ! @khate_atash
❤️ در دنیا آدم‌هایۍ هستند کھ‌ بھ‌ ظاهر زنده‌اند نفس مےکشند، زندگے مۍکنند اما در حقیقت اسیر دنیا برده‌ۍ زندگے و ذلیل حوادث هستند! 🇵🇸@khate_atash
❤️ 🌱خدايا! از آنچه كرده‏‌ام اجر نمی‌خواهم و به خاطر فداكاری‌های خود بر تو فخر نمی‌فروشم. آنچه داشته‏‌ام تو داده‏‌ای، و آنچه كرده‏‌ام تو ميسر نموده‏‌ای، همه استعدادهای من، همه قدرت‏‌های من، همه وجود من زاده اراده توست، من از خود چيزی ندارم كه ارائه دهم، از خود كاری نكرده‏‌ام كه پاداشی بخواهم. 🇵🇸@khate_atash
❤️ 🌱 حاجی عبدالله زاده از آن بازاری‌هایی بود که با شروع جنگ آمده بود جبهه و کار تدارکاتی می‌کرد. دکتر را خیلی دوست داشت و دکتر هم او را دوست داشت. یک علاقه‌ی خاصی به هم داشتند. گلوله‌ی تانک آمده از وسط نصفش کرده بود و نیمه‌ی بالای بدن او پودر شده بود. چون من همیشه گزارش‌های زیادی به دکتر می‌دادم، بچه‌ها آمدند و به من گفتند: خبر شهادت حاجی عبدالله زاده رو تو به دکتر بده. رفتم سراغش و گزارش‌های مربوطه را به او دادم. در آخر هم خیلی خونسرد گفتم: راستی، حاجی عبدالله زاده هم شهید شد! انتظار عکس‌العمل خاصی را از او داشتم، اما خیلی آرام گفت: حاجی عبدالله زاده؟ گفتم: آره. سپس دستورات لازم را به من داد که نیروها از کجا بروند و اگر محاصره شدند چه بکنند و ... . به او گفتم: می‌تونم یه سوالی بکنم؟ گفت: بکن. گفتم: چرا این‌قدر بی‌خیالی؟! گفت: برای حاجی عبدالله زاده؟ با یک حالت بغضی به او گفتم: آره. آهی کشید و گفت: اگه بخوام وسط معرکه‌ی جنگ احساساتی بشم، همه‌ی کارها به هم گره می‌خوره. گفتم: ولی حاجی عبدالله زاده... حرفم را قطع کرد و گفت: حاجی عبدالله زاده را من بهتر از تو و بیش‌تر از تو می‌شناختم و دوستش داشتم. غصه‌ی نبودنش رو الآن نمی‌تونم بخورم. می‌ذارم برای بعد. طلبکارانه گفتم: بعد؟ نگاه معنی‌داری کرد و محکم‌تر گفت: بعدِ من یعنی شب، یعنی خلوت، یعنی خلوت شبی که هیچ‌کس نباشه. 📚کتاب چمران مظلوم بود 🇵🇸@khate_atash