eitaa logo
خَطِ‌دیالَمِه | KHATE DIALAME
640 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
122 ویدیو
2 فایل
﷽ در شلوغی و دورنگی های زمانه به دنبال حقیقت هستیم. حقیقتی که روحمان را بیدارکند..! می خوانیم؛ می نویسیم؛ و فریادمی‌زنیم: "فَتحًا قَریبا" ارتباط با ادمین: @khate_diialame
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🏴 همراه با قافله اباعبدالله 🏴 قدم اول در مسيري که امام از مکه حرکت کرد روز هشتم ذي حجه تا رسيدن به کربلا با افراد و کاروان هاي مختلفي ديدار و ملاقات داشت. از جمله اين ديدارها ديدار با عبدالرحمن حر بود که امام از او خواست به کاروان کربلا بپيوندند او امتناع کرد و اسب خود را به امام پيشکش نمود. حضرت از قبول آن امتناع کرد. در آخر شب جوانان را دستور داد تا مشک ها را پر از آب کنند، سپس دستور داد از منزل قصر بني مقاتل حرکت کنند‌. حرکت کردند، حضرت بر پشت اسب خود چرتي زد، و بيدار شد و فرمود« انا لله و انا اليه راجعون» دوبار کلمه استرجاع بر زبان آورد، در اين حال فرزندش علي اکبر به پيش او آمد و علت را پرسيد. حضرت فرمود: فرزندم در عالم رويا ديدم که سواره اي ندا داد مرگ بر ديدار اهل کاروان مي آيد، و اهل کاروان به سوي مرگ در شتابند. علي سئوال کرد: اي پدر آيا ما بر حق نيستيم، فرمود: اين فرزندم ما بر حقيم و بازگشت بندگان به سوي خداوند است، اکبر عرضه داشت: پس اي پدر مهربانم چه باکي از مرگ داريم امام از کلام علي خوشحال شد و دعايش کرد‌. «منبع: شيخ مفيد، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البيت، 1414،ج 2، ص 83 - 84.» ✍🏻 @khate_dialame
. 🏴 همراه با قافله اباعبدالله 🏴 قدم دوم وقتي صبح شد کاروان حسين نماز صبح را خواندند و با عجله حرکت کردند، ياران حر، به سوي آنان آمده تا کاروان را به سوي کوفه بکشند، آنها امتناع کردند و زهير گفت مولاي من با همين سپاه کم نبرد کنيم که شکست آنها براي ما سهل است. امام فرمود : من هرگز آغاز گر جنگ نخواهم بود. در اين روز پيکي از کوفه آمد و کاروان حسيني؛ با اصرار حر به سوي نينوا در حرکت بودند به شهر و يا آبادي غاضريه رسيدند. پيک از سوي عبيدالله برای حر پيامي آورد، که حسين را يا وادار به بيعت کن يا در سرزمين بدون آب و علف و بدون قلعه و پناهگاه فرود آور و منتظر دستور بعدي باشد. حر امام را از مضمون نامه آگاه کرد. امام فرمود اي حر ما را رها کن در اين قريه اقامت کنيم، حر پاسخ داد اين مرد جاسوس و پيک عبيدالله است که کارهاي مرا زير نظر دارد، من از خواسته ي تو معذورم. امام و یارانشان، حرکت کردند و به دشتي بـي­آب و علف رسيدند. اسب امام ايستاد، امام فرمود نام اين زمين چيست، زهير گفت: نام هاي مختلف دارد، يکي از نام هايش عقر و نام ديگرش کربلا است. امام فرمود: اينجا قافله را نگه دارید و خيمه ها را بپاداريد اين جا نامي است آشنا، وقتي با پدرم به سوي صفين مي رفتيم اينجا استراحت کرد و از خواب بيدار شد و گفت در خواب ديدم اين دشت پر از خون است و حسين در آن خون غوطه ور است.  «منبع: شيخ مفيد، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البيت، 1414،ج 2، ص 84» ✍🏻 @khate_dialame
. 🏴 همراه با قافله اباعبدالله 🏴 قدم سوم در روز سوم عمر سعد با چهار هزار سوار به کربلا وارد شد و فردي را مأمور کرد تا از امام بپرسد براي چه به اينجا آمده است. فردي آمد امام فرمود: زيرا دعوت کرده اند به دعوت بزرگان اين شهر که نامه هايشان موجود است. اگر انکار کنند از همان راه بر مي گردم، عمر سعد وضع را به کوفه گزارش داد ، از کوفه فرمان رسيد از حسين بيعت بگيرد. امام از بيعت امتناع کرد، نامه اي ديگر آمد که بين حسين و آب مانع شود و قطره اي آب به آنها نده.[4] روز ششم نيز سپاهي از کوفه رسيد. روز پنجم پس از رسيدن اين فرمان لشگر در کربلا زياد شد و حضرت محاصره شد تا مانع آب شوند. پس از اين روز به تدريج آب در خيمه ها کم ياب بود و جنگ بين دو سپاه قطعي مي شد. تا روز هفتم اين وضع ادامه داشت مأمورين حائل آب بين خيام حسين به فرماندهي عمر بن حجاج و عبدالله بن حصين ازدي بودند. گفته شده او خطاب به امام گفت اي حسين اين آب را مي بيني که مثل سينه آسمان برق مي زند به خدا قسم قطره اي ازآن نخواهي نوشيد، امام در حق او نفرين کرد: خدا يا هرگز او را سيراب نکن و نبخش. دعاي امام در حق او قبول شد. نقل شد هر قدر آب مي خورد تشنگي او خاموش نمي شد. «منبع: شيخ مفيد، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البيت، 1414،ج 2، ص 84 و 106» ✍🏻 @khate_dialame
. 🏴 همراه با قافله اباعبدالله 🏴 قدم چهارم تا روز هفتم اين محاصره شديد ادامه داشت. شبي امام پيام فرستاد به عمر سعد که مي خواهم ترا از نزديک ببينم. امام مي خواست به او اتمام حجت نمايد. شب هشتم بود که به مدت طولاني بين آنها مذاکره بود. عمر سعد پس از اين ديدار نامه اي به عبيدالله فرستاد و نوشت: شکر خداوند آتش جنگ خاموش شد. حسين قبول کرد برگردد و از کوفه چشم بپوشد و به يکي از شهرهاي مرزي رفته و در صلح زندگي کند. اين نامه به کوفه رسيد و عبيدالله از اين حالت خوشحال شد. شمر بن ذي الجوشن لعنه الله عليه در اين مجلس حاضر بود، گفت: آيا اين گفتار را قبول مي کني که حسين را به اين راحتي از دستت خارج نمائي. اگر برود شورشي بزرگ بر عليه خليفه به راه مي اندازد. او را رها نکن تا مطيع فرمان تو شود... ابن زياد گفت تو راست گفتي و نظر تو کار آمد است. تو را مأمور مي کنم با نامه اي به سوي عمر سعد برو و بگو که اگر در اجراي دستور کوتاهي کني من فرمانده سپاه هستم و تو از اين منصب معزولي. «منبع:  شيخ مفيد، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البيت، 1414، ج2، ص 106.» ✍🏻 @khate_dialame
. 🏴 همراه با قافله اباعبدالله 🏴 قدم پنجم شهادت حضرت عباس علیه السلام راوی گفت: تشنگی بر حسین علیه السلام فشار آورد، لذا سوار بر اسب بالای سد آب آمد تا داخل فرات شود، و برادرش عباس نیز پیشاپیش حضرت بود، اما لشکریان ابن سعد از آنها جلوگیری کرد و مردی از «بنی دارم» تیری به گلو و زیر چانه امام حسین علیه السلام زد. حضرت تیر را بیرون کشید و دست مبارکش را زیر گلو گرفت تا کف دو دستش پر از خون شد، سپس به آسمان پاشید و گفت:« پروردگارا به پیشگاهت از آنچه با پسر دختر پیامبرت می‌کنند شکایت می‌کنم.» بعد میان عباس و حضرت فاصله انداختند، حضرت عباس علیه السلام را از همه طرف محاصره کرده و او را به شهادت رسانیدند؛ امام علیه السلام با شهادت عباس علیه السلام گریه شهید شدیدی کرد؛ و شاعری در این خصوص سروده است: «سزاوارترین مردم برای گریستن آن جوانیست که امام حسین علیه السلام را در کربلا به گریه آورد او برادر و پسر پدرش علی علیه السلام بود و او ابوالفضل است که پیکر شریفش به خون خود آغشته شد و آن کس که برادرش یا یاری داد و بدون ترس، در راه او جهاد نمود و جان داد، و به واسطه تشنگی برادر خود از آب صرف نظر کرد.» «منبع: لهوف ابن طاووس، ترجمه علیرضا رجالی تهرانی، ص ۱۵۸_۱۵۹_۱۶۰_۱۶۱» ✍🏻 @khate_dialame