🔹هر وقت اسلحه ژ-۳، روی دوشش میانداخت، نوک اسلحه روی زمین ساییده میشد.😔 شبها که روی پشتبام میخوابیدم از من درباره شهادت و بهشت میپرسید. باز فکر میکنم مگر نوجوان ۱۳- ۱۲ساله از مرگ و #شهادت چه تصویری دارد که آرزوی آن را دارد.❓
🔸هر بار او را به بهانهای از خرمشهر بیرون میبردیم تا سالم بماند، باز غافل که میشدیم میدیدیم به خرمشهر برگشته و در #مسجد جامع مشغول کمک است.
🔹شهر دست عراقیها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا میشد که یا کمین کرده بودند و یا داشتند استراحت میکردند. خودش را خاکی میکرد. موهایش را آشفته میکرد و گریهکنان😭 میگشت. خانههایی را که پر از عراقی بود، به خاطر میسپرد. عراقیها هم با یک بچه خاکی نقنقو کاری نداشتند. او ان خانه ها را شناسایی میکرد.
🔸گاهی میرفت درون خانه پیش عراقیها مینشست، مثل کر و لالها و از غفلت عراقیها استفاده میکرد و خشاب و فشنگ و حتی کنسرو برمیداشت و برمیگشت😬. همیشه یک کاغذ و مداد هم داشت که نتیجه شناسایی را یادداشت میکرد پیش فرمانده که میرسید، اول یک نارنجک، سهم خودش را از غنایم برمیداشت، بعد بقیه را به فرمانده میداد.😊
#شهیدبهناممحمدی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🔸فرمانده سپاه كردستان
سادگي او براي من لذت بخش💕 بود . در سپاه بانه بوديم . او مي آمد #مسجد و من نمي دانستم كه فرمانده است .
مثل همه بسيجي ها در نماز جماعت شركت مي كرد .
مي آمد #صفآخر مي ايستاد .
هيچ كس فكر نمي كرد كه او فرمانده است و مسئوليتي دارد .
يك بار مي خواست در #نمازجمعه سخنراني كند .
خواستم به عنوان فرمانده سپاه ناحيه كردستان معرفيش كنم .
راضي نبود كه او را به اين عنوان معرفي كنيم .
مي گفت : «فقط بگو يكي از برادران سپاه مي خواهد صحبت كند .»😊
هر چه گفتم :«بگذار معرفي شوي ، بهتر است . اگر معرفي بشوي صحبتهايت جذابيت بيشتري دارد و بيشتر روي مردم اثر مي گذارد .»
مي گفت :«نه ، اگر صحبت جذابيت داشته باشد و به عنوان يك #بسيجي ساده صحبت كند ، اثر دارد .
نمي خواهد عنوان فرماندهي مرا مطرح كني . فرمانده ، ما نيستيم ، فرمانده #حضرتامام است . »
اين روحيه اي بود كه اين انسان والا داشت .
(برادر رحيمي)
#شهیدناصرکاظمی
🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷
http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28