eitaa logo
🌷خاطرات موضوعی شهدا🌷
496 دنبال‌کننده
217 عکس
19 ویدیو
0 فایل
گاهی وقتا در سخنرانی ها و حلقه های صالحین و ... احساس میشه واقعا جای شهدا خالیه و خاطراتشون کمرنگ شده. برای همین ما تصمیم گرفتیم خاطرات شهدا را موضوع بندی کرده و تقدیم شما دوستان کنیم. @Aseman2411 کپی خاطرات ⬅ با ذکر صلوات نشر مطالب ⬅صدقه جاریه
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
چندی پیش سید علی عزیزی که کودک پنج ساله‌ای است، به همراه پدر خود برای اقامه نماز به حسینیه امام خمینی(ره) خدمت مقام معظم رهبری رفته بود.😊 وقتی آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی برای اقامه نماز وارد حسینیه می‌شوند؛ سید علی ۵ ساله دست پدر خود را رها می‌کند و به سمت ایشان می‌دود و دست رهبر انقلاب را می‌گیرد❤️ سید علی که باوجود سن کم خود حافظ ۵ جزء قرآن کریم نیز هست، خطاب به رهبر انقلاب می‌گوید: “آقا می‌شود چفیه‌تان را به من بدهید؟”. تصویر هدیه شدن چفیه رهبری واقعه‌ای بوده که او بارها از تلویزیون آن را تماشا کرده است. مقام معظم رهبری پاسخ درخواست سیدعلی را با لبخندی داده و خطاب به همراهان خود می‌گویند که ” چفیه را بدهید به آقا”☝️پدر سید علی در خاطره‌ای می‌گوید: از آن به بعد هر وقت با این بچه هم کلام می‌شوم او به من می‌گوید که “آقا به من گفتند آقا”😅❤️ در ادامه ماجرای دیدار این کودک با رهبر انقلاب در حالی‌که آیت‌الله خامنه‌ای دست نوازش بر سر او می‌کشیدند، سید علی ۵ ساله از ایشان می‌پرسد: “آقا شما که اینقدر مهربان هستید، چرا آمریکا اینقدر از شما می‌ترسد؟” که این سؤال با لبخند دیگری از سوی رهبر انقلاب مواجه می‌شود🙂در همین هنگام یکی از همراهان رهبر انقلاب در پاسخ به سؤال سید علی می‌گوید: “حضرت آقا آدم خوبی است❤️؛ و چون از خدا می‌ترسد آن‌ها(آمریکایی‌ها) هم از آقا می‌ترسند” @Modafeaneharaam
🍁مےدانستم حاج قاسم سلیمانے بہ علاقہ و دلبستگے خاص دارد،، متن آماده شده‌ے ڪتاب را براے حاج قاسم فرستادم و بعد ازمدتے ڪه آنرا خواند،برایم پس فرستاد.. دیدم روے ڪتاب ڪاغذے گذاشتہ و نوشتہ است: {اگر بفهمم ڪسے با خواندن این ڪتاب،بیشتر از من حسین‌یوسف‌الهـے را دوست خواهد داشت،دق مےڪنم..}😔 📚بہ‌نقل‌از”نویسنده‌ےڪتاب http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🔴 دقّت در بیت‌المال 💠 آیت‌الله جوادی آملی نقل می‌کنند یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره پهن شد، آیت‌الله خامنه‌ای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کرده‌ام که باهم باشیم‌. آقا فرمودند: این غذا از است، شما هم مهمان بیت‌المال هستید. برای بچه‌ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است. 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی ♥️شهیدی که هر روز برایش صدقه کنار میگذاشت حتماااااا بببینید 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
آخـر مـن کـجـا و شــهـدا کـجـا❗️ خـجـالـت مـی‌کـشـم بـخـواهـم مـثـل شــهـدا وصـیـت کـنـم😔 مـن ریـزه‌خــوار سـفـره‌ی آنـان هـم نـیـسـتـم... ســیـاهـیِ گــناه چـهـره‌ام را پـوشــانـده😔 * [ بخشی از وصیت‌نامه تامل برانگیز شهید دهه هفتادی مدافع حرم عباس دانشگر ]🌹 @Modafeaneharaam
روز مرد نداشتند لیکن روز هارا مردانه ساختند 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
امسال را آرامتر جشن بگیریم ❗️❗️ بعضی ها بی بابا شده اند تا سایه پدرانمان روی سرمان باشد ❤️بغض فررند شهید در دلتنگی پدرش 🌷 کانال خاطرات موضوعی شهدا🌷 http://eitaa.com/joinchat/2019754002Ceb92b29d28
🇮🇷شما هم دعوتید 🔹دو روز مانده به حرکت در مسیر شهادت 🔰کاروان «مسیر شهادت» (راهیان نور مجازی) 👈 از ۲۰اسفند(روز ملی راهیان نور) الی ۲۸ اسفند-هر روز یک منطقه 🔰صفحه راهیان نور مجازی در اینستگرام (مسیر شهادت) 📌https://instagram.com/masir_shahadat?igshid=7hq1h9lq8vih 🔻کانال راهیان نور مجازی در ایتا https://eitaa.com/darmasirroshd
حسین ۲۷ سال داشت و جمعاً "۲۵ بار" رفت✨. اولین سفرش را در ۲۰ سالگی رفت. در مناسبت‌های مختلف به‌ صورت مستقل جدای از سازمان حج و زیارت به کربلا میرفت🌹 اغلب با ماشین دوست‌هایش میرفت. وقتی هم خانمش را عقد کرد، او را به کربلا برد😍💍. عاشق کربلا بود حتی اگر چند روز مرخصی داشت، آن چند روز را به کربلا میرفت... یک بار، یک کربلای سه روزه رفت. میخواست را کربلا باشد. وقتی عراقی‌ها گذرنامه‌اش را دیده بودند، به او گفته بودند: أنتَ مجنون❤️ حسین هریری🕊 @Modafeaneharaam
🌴 معرفی کتاب «خداحافظ دنیا» : بعد سالها حالا برای این جانباز 50 درصد سال‌های دفاع مقدس، سوریه فرصتی بود که برگردد، برگردد به خاکریزها و از آن‌جا دوباره پرواز را آغاز کند. پروازی تا خدا و خداحافظی با تمام دنیایش که خیلی ها آرزویش را داشتند. 🌿 برگی از کتاب: او را که می‌دیدم به فکر فرو می‌رفتم. هر کسی ثروت میلیاردی محمد را داشت، می‌رفت پی خوش‌گذرانی، ولی ثروت تنها چیزی بود که محمد به آن فکر نمی‌کرد. ماشینِ گران قیمتی خریده بود، اما یک ماه بعد ماشین را فروخت. می‌گفت: درشان من نیست که چنین ماشینی داشته باشم.😳 شکل ظاهری زندگیش با آن همه ثروتی که به دست آورده بود، هیچ تغییری نکرده بود. خیلی‌ها برایشان سؤال بود که چرا حاج محمد شالیکار با این همه سرمایه، مثل گذشته و خیلی ساده زندگی می‌کند! 🌾 برگی از جهاد در سوریه : نمی توانستم لرزشم را کنترل کنم. سرما به عمق بدنمان نفوذ کرده بود. نمی شد دندان هایی را که از لرزه به هم می خوردند کنترل کرد. 8 ساعت زیر باران و سرمای زمستان زمان کمی نیست . خواستم ببینم می توانم ماشه را بکشم و شلیک کنم, دیدم نمی شود!سبابه ام حرکت نمی کرد.همه چیز یخ زده بود! اما حاج محمد را که دیدم انگار روی آتش ایستاده بود, به روی خودش نمی آورد، حتی به من گفت: مفید! اصلا نگران نباش , ما پای قولی که دادیم ایستاده ایم.به هیچ وجه به فرماندهی نه نگید. حاج محمد به نقطه ای رسیده بود که نگاهش آتشفشان احساسات و عاشقانه ها شده بود... @darmasirroshd
مدافعان-شهید شالیکار- ترابی نسب.mp3
2.82M
۶ 🎧 خداحافظ دنیا - روایت شهید مدافع حرمی که میلیاردر بود. حجت الاسلام (انگیسه) @darmasirroshd
🔶 در منزل هستید ؟ چند روز ؟ حوصله تان سر رفته ؟ تحملتان تمام شده؟ خیلی خسته شدید؟ 🔻لطفا این متن را با دقت بخوانید ببینید یک عده برای شرف و عزت و ناموس ودین ما چه کشیده اند ....... آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود😊 حسین می گفت: بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم... کتاب خاطرات دردناک، ناصر کاوه ازکتاب خاطرات۶۴۱۰ روز اسارت سرلشکر خلبان حسین لشکری